همشهری آنلاین - حسین میرزمانی: محمود آشتیانی یکی از قدیمیترین کسبه و ساکنان محله قلهک است. خانواده او بیش از صد سال است که در این محله زندگی میکنند، از زمانی که قلهک روستایی خوش آب و هوا در شمال تهران بود و هنوز به محله شلوغ این سالها تبدیل نشده بود. محمود آشتیانی از پیرمردانی است که تاریخ یک محله و یک شهر را در خاطره خود دارند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
میگویند این مغازه یکی از قدیمیترین مغازههای این محله است. چند سال است که این مغازه برقرار است؟
حدودا ۱۳۰ سال پیش صاحب این مغازه به پدر من که کدخدا بود پیشنهاد کرد که ماهانه ۳۰ شاهی بهعنوان اجاره خط به ما میپردازد تا در این مغازه باشیم و چراغ آن را روشن نگه داریم تا برای دیگر کسبه و وسایل نقلیه عبوری این محله باعث امنیت شود.
این شغل را چگونه انتخاب کردید؟
کار کردن در صنف شیشه و آینه شغل آبا و اجدادی ما بود. پدربزرگم قبل از اینکه پدرم این مغازه را بگیرد استاد گچبری و آینهکاری بود و خانهها و زیارتگاههای زیادی را در نقاط مختلف شهر تزیین کرد.
کمی از خود و خانوادهتان بگویید.
محمود آشتیانی فروردین سال ۱۳۲۲ در قلهک که آن زمان ده بود به دنیا آمدم. تبدیل نام فامیلی ما به آشتیانی هم داستانی دارد، خانواده پدری بنده روحانی و مذهبی بودند و پدر بزرگم وقتی که حافظ کل قرآن شد به محضر آیتالله محمد آشتیانی رفت و آیتالله آشتیانی برای اینکه او را تشویق کنند قرآنی به او هدیه دادند که روی این قرآن نام فامیلی پدرم را که تا آن زمان کربلایی علیمحمد تهرانی بود به نام علیمحمد آشتیانی نوشتند و از آن زمان فامیلی ما آشتیانی شد و پدربزرگم سالها در مسجد قلهک درس قرآن میداد. در دوران دبیرستان عضو تیم والیبال آموزشگاههای استان بودم و سال ۱۳۴۲ به همراه این تیم قهرمان آموزشگاههای کشور شدم. پس از گرفتن دیپلم به امریکا رفتم و در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کردم. پس از بازگشت به ایران سال ۱۳۵۲ با دختر آقای شکرآبی، کدخدای زرگنده ازدواج کردم و دو فرزند دارم که پسرم در کنار خودم کار میکند و دخترم ساکن کاناداست.
محله در گذشته چه شکلی بود؟
آن وقتها قلهک ییلاق افراد متمول و سیاستمداران با نفوذ بود و زمانی که بچه بودم نمیگذاشتند به تنهایی خیابان شریعتی را بالاتر از خیابان کلاهدوز بروم زیرا امکان حمله حیوانات وحشی مثل گرگ وجود داشت. پدر من به دلیل اینکه سواد داشت و خوب میتوانست صحبت کند از طرف شورای داوران در سن نوزده سالگی کدخدای قلهک شد و آن زمان سربازگیری و گرفتن مالیات و خیلی از کارهای دیگر که مربوط به نظم و انتظامات بود همه بر عهده کدخدا بود. به همین دلیل مورد اعتماد همه از جمله کلانتری محل بود. کدخدا بسیاری مشکلات از جمله نزاعهایی را که در محله بهوجود میآمد حل میکرد که این اعتماد محلی بعدها هم باقی ماند و بسیاری از ادارات و کلانتری برای استشهاد درباره افراد محله پیش بنده میآمدند و طرحی که بعدها بهعنوان طرح شورایاری محلهها اجرا شد به شکلی دیگر وجود داشت و مردم وقتی در مساجد جمع میشدند با معتمدان محلی در مورد مشکلاتشان حرف میزدند. در این محدوده هم ۵ مغازه وجود داشت که مایحتاج مردم را میفروختند و ایستگاه اتوبوسی هم جلو مغازه ما بود که وقتی اتوبوس به اینجا میرسید راننده یا شاگردش پای رکاب اتوبوس میایستادند و داد میزدند تهران میدان توپخانه یک قران.
وضعیت کاسبی نسبت به گذشته چه تغییری کرده است؟
چون ماکاری را که میپذیرفتیم درست و به موقع انجام میدادیم همیشه مشتریهایمان راضی بودند. در این محله و محلههای همجوار مشتریهای ۷۰، ۸۰ ساله داریم که نسلهای مختلف یک خانواده کارشان را به ما میسپردند، قبلاً کارخانه تولید شیشه در کنار سیلوی تهران واقع در انتهای خیابان قزوین فعلی بود و با درشکه شیشهها را بالا میآوردند. آینه را هم قبلاً خودمان در منزل درست میکردیم و اینکار را با آب کردن جیوه بر روی چراغ انجام میدادیم. بعدها کارخانه آبگینه شروع به کار کرد و تولیدات جدید با خط تولید فلوت کار میکرد؛ یعنی اینکه شیشهها قبلاً موج و رگه داشت و از پشت شیشهها تصویر صافی نمیدیدی اما شیشههایی که با فلوت ساخته میشود صاف و یکدست و بدون موجند. همچنین در گذشتهکاری که زیاد برای انجام آن به ما مراجعه میکردند گل خانه بود که سقف آن را که قبلاً تیرآهنکشی شده بود به ما میسپردند تا با شیشه آن را بپوشانیم و ما بر روی این تیرآهنها میایستادیم و با بتونه شیشهها را بر روی تیرآهنها میچسباندیم.
در جایگاه یک کاسب چه موقعیتی داشتهاید؟
قبل از انقلاب عضو صنف شیشه و آینه بودم و در جلسات اتحادیه بهعنوان معاون منصور یاسینی کار میکردم ـ البته سال دقیقش یادم نیست ـ زمانی بود که جمشید آموزگار نخست وزیر بود و بعد از مدتی که اتحادیه را تعطیل کرده بودند دوباره بازگشایی شده بود و من در همان جلسه اول به اعتراض گفتم شما میگویید اتاق اصناف و اتاق یعنی بخشی از خانه، مگر میشود که شما هر وقت دلتان خواست یک تابلو نصب کنید و اتاق را تعطیل کنید.
از سختیهای کارتان بگویید.
کار کردن در صنف شیشه و آینه هم سختیهای خودش را دارد مثلاً شما یک نفر را پیدا نمیکنید که چند سالی در این صنف کار کرده باشد و روی بدنش آثار زخمهای کوچک و بزرگ نباشد.
مشکل محله قلهک این روزها چیست؟
از نظر بنده مشکل محله ما مشکلی است که همه با آن مواجهاند و آن بیکاری جوانان است که منبع و منشأ بسیاری از مشکلات دیگر است. قبلاً به این شکل نبود که مردم از همدیگر بیخبر باشند. مثلاً کسی که میخواست به زیارت خانه خدا برود ابتدا در بین اقوام و همسایهها میگشت تا اگر فرد نیازمندی وجود دارد به او کمک کند و مشکلش را برطرف کند و بعد به سفر مکه میرفت.
و سخن آخر...
چیزی که از بچگی پدرم به من یاد داد این بود که آینه مقدس است، زیرا همه چیز را به بهترین شکل ممکن نشان میدهد و نماد روشنایی و پاکی است.
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۳ به تاریخ ۱۳۹۳/۳/۱۷
نظر شما