به گزارش همشهری آنلاین، اما این فرارهای بزرگ فقط در دنیای سینما اتفاق نمی افتد و در دنیای واقعی هم بارها پیش آمده که زندانیها با هزار حیله و نیرنگ از زندان فرار کنند؛ اما این وسط بعضیها از همه معروف ترند و به خاطر روش عجیبی که برای فرارشان انتخاب کردهاند به عنوان فراریهای مشهور انتخاب شدهاند.
پاسگال پایت یکی از دزدان حرفهای است که دست به سرقتهای فراوانی زده و با وجود اینکه بارها دستگیر شده اما پرونده آخرین دزدی او هنوز هم در اداره پلیس فرانسه باز است. آخرین سرقت پاسگال از یک ماشین حمل پول بود که گویا نقشه دزدیاش، آنطور که انتظار میرفت پیش نرفت و درگیری و تیراندازی بین گروه مسلح دزدها و پلیس رخ داد.
در جریان این درگیری پاسگال یک مامور پلیس را به قتل رساند و باعث شد که پلیسهای زیادی برای دستگیری او مامور شوند. سرانجام پاسگال به دام افتاد و در سال ۲۰۰۱ به ۳۰سال حبس محکوم شد. او هم مانند بقیه سارقها حاضر نبود ۳۰ سال از عمرش راپشت میلههای زندان سپری کند. بنابراین با کمک نقشهای که دوستانش کشیده بودند با استفاده از یک هلیکوپتر در ۱۲ اکتبر سال ۲۰۰۱ برای اولین بار از زندان لوین واقع در جنوب فرانسه فراری داده شد.
طولی نکشید که پلیس به مخفیگاه او پی برد و دوباره پاسگال زندانی شد. دو سال از بودن او در زندان گذشت تا اینکه در سال ۲۰۰۳ خود پاسگال دست به کارشد و با همدستی سه مرد به نامهای فرانک پرلوتو، میشل والرو و اریک آلبورو که در زندان لوین با آنها آشنا شده بود نقشه فرار دیگری را کشید و این دفعه هم آنها یک هلیکوپتر دیگر را دزدیدند و خوشحال از اینکه توانستهاند از زندان فرار کنند به پرواز درآمدند. اما باز هم پلیس آنها را شناسایی کرد و پاسگال و همدستانش در دام قانون اسیر شدند.
این بار مقامات قضائی تصمیم گرفتند تا این دزد فراری را به زندان فوق امنیتی گراس منتقل کنند. این بار علاوه بر ۳۰ سال محکومیتی که پاسگال از قبل داشت، هفت سال دیگر هم به خاطر این فرارهای پی در پی به محکومیتش اضافه شد. چهار سال از عمر پاسگال در این زندان فوق امنیتی سپری شد و او در این مدت به دقت تمام گوشه و کنار زندان را زیر نظر داشت بلکه بتواند بار دیگر فرار کند تا اینکه در ۱۵ جولای سال ۲۰۰۷ سه مرد نقابدار مسلح با ربودن یک هلیکوپتر و خلبان آن از فرودگاه کن ماندلیو برای فراری دادن پاسگال دست به کار شدند.
آنها خلبان را مجبور کردند که روی پشت بام زندان فرود بیاید و پس از طی یک عملیات حرفهای پاسگال توانست از این زندان فوق امنیتی هم فرار کند. چند ساعت بعد ماموران، هلیکوپتر ربودهشده را با خلبانش در شمال شرقی فرانسه در نزدیکی ساحل مدیترانه پیداکردند.
خلبان در مورد این حادثه گفت: «آنها ناگهان به من حمله کردند و گفتند اگر دستوراتشان را مو به مو اجرا کنم هیچ صدمهای به من نمیزنند». فرار پاسگال پایت ۴۳ ساله و همدستانش این بار موفقت آمیز بود و هنوز هم پلیس در جستوجوی آنهاست. نیروی امنیتی پلیس فرانسه از سال ۲۰۰۷ برای دستگیری پاسگال از مردم درخواست کمک کرده تا اگر اطلاعاتی در مورد او دارند در اختیار کار آگاهان قرار بدهند.
بانکزن هم گریخت
در دهه ۳۰ میلادی، جان دیلینگریکی از بانکزنهای معروف آمریکا بود که حداقل ۲۴ بانک را زده بود و چهار بار از مراکز پلیس و دو بار از زندان فرار کرده بود. او سال ۱۹۳۳ به زندان ایندیانا استیت در میشیگان منتقل شد و پس از چهار ماه دستور انتقال او به زندان لیما واقع در اوهایو صادر شد.
هنگامیکه ماموران در حال انتقال این زندانی بودند، ناگهان چند مرد مسلح به آنها حمله کردند و در این زد و خورد یکی از نیروهای پلیس کشته شد و جان دیلینگر و دیگر زندانیانی که در آن ماشین بودند موفق به فرار شدند. بیشتر مجرمان تا پایان همان سال دوباره دستگیر شدند و دیلینگر هم جزو آنها بود و در زندان لیک کانتی واقع در کراون پوینت در ایالت ایندیانا زندانی شد.
او پس از دستگیری متهم به قتل ویلیام اومالی افسر پلیسی شد که در جریان دزدی ای که دیلینگر در دوران فرارش در آن دست داشت، کشته شده بود. در سوم مارچ سال ۱۹۳۴ خبر فرار دیلینگر از زندان در همه جا پیچید و از آنجاییکه این زندان هیچ راه فراری نداشت و همه جای آن، حتی اطراف زندان توسط ماموارن کنترل میشد، این شایعه همه جا پخش شد که او فرار نکرده و خود مقامات او را مخفیانه آزاد کردهاند.
به خاطر همین پلیس دست به کار شد و با کمک کار آگاهان و افراد زبده خود ثابت کرد که او واقعا از زندان فرار کرده است! در آن سال روزنامهها درباره داستان فرار دیلینگر نوشتند: «دیلینگر با استفاده از یک تفنگ اسباب بازی چوبی که واکس کفش خورده بود تا واقعی به نظر برسد دو مامور را گروگان گرفت وبه راحتی از بین تمامی ماموران زندان رد شد و بعد آن دو گروگان را در سلولی زندانی کرد و خودش فرار کرد؛ به همین راحتی».
دزد باهوش
آلفی هیندز یکی ازسارقان معروف انگلستان است که در سال ۱۹۵۳ دست به سرقت یک جواهرفروشی و ربودن جواهری به ارزش ۹۰هزاردلار زد؛ جواهر با ارزشی که پس از دستگیری هیندز هم ماموران موفق به پیدا کردن آن نشدند. او برای این دزدی به ۱۲ سال حبس محکوم شد و در این مدت توانست سه بار از درهای قفل شده و دیواری به بلندی ششمتر فرار کند. فرارهای او آنقدر غیرمنتظره و دور از ذهن بود که مردم به او لقب هودینی دادند و همه او را هودینی هیندز صدا میکردند.
هیندز بعد از فرار، یک شرکت ساختمانی و دکوراسیون که در سراسر اروپا فعالیت داشت راهاندازی کرد و مثل یک شهروند قانونمدار به زندگی خود ادامه داد تا اینکه یکی از کارآگاهان اسکاتلندیار او را شناسایی کرد و پس از اینکه سایه به سایه تعقیبش کرد و مطمئن شد که خود هیندز است بار دیگر او را پس از ۲۴۸ روز فرار دستگیر کرد. در زمان بازداشت، هنگامیکه دو مامور او را برای رفتن به دستشویی همراهی میکردند درست در لحظهای که دستبندش را باز کردند، هیندز آنها را به درون دستشویی هل داد و در را به روی آنها قفل و فرار کرد.
اما در فرودگاه دستگیر شد. سومین فرار هیندز از زندان چلمس فرد بود. او پس از فرارش بهایرلند برگشت و در زمینه خرید و فروش ماشین مشغول فعالیت شد. اما انتخاب این شغل به قیمت دستگیری دوبارهاش تمام شد چون یک روز پلیس به او ایست داد تا مدارکش را چک کند و به دلیل اینکه شماره ماشینش ثبت نشده بود هیندز دوباره گیر افتاد. هیندز بعد از آزادی با فروش داستان زندگیاش بقیه عمرش را مثل یک فرد مشهور سپری کرد.
فرار از آلکاتراز
در ۲۹ سالی که آلکاتراز یکی از زندانهای مخوف دنیا بود، مسؤولان زندان ادعا کردند که فرار هیچ زندانیای موفقیت آمیز نبود. در این مدت ۳۶ زندانی در ۱۴ فرار شرکت داشتندکه دو نفرشان دو بار سعی کردند از زندان فرار کنند، ۲۳ نفر هنگام فرار دستگیر شدند، به شش نفر در جریان فرار دستور ایست داده شد و به دلیل عمل نکردن به دستور به آنها تیراندازی شد و کشته شدند، سه نفرشان هم در دریا غرق شدند و هرگز اجسادشان پیدا نشد.
اما در ۱۱ ژوئن ۱۹۶۲ سه زندانی به نامهای فرانک موریس، جان و کلارانس آنگلین دست به فراری غیرممکن اما شدنی زدند و نامشان برای همیشه در تاریخ فرارهای ناممکن ثبت شد. موریس و برادران آنگلین منتظر ماندند تا هوا تاریک شود، سپس مخفیانه از یکی از محفظههای تهویه هوا که به پشت بام راه داشت بالا رفتند و از دودکش رد شدند و به پشت بام زندان رسیدند.
سه مرد فراری از روی پشتبام پایین آمدند و به هر شکلی که بود خودشان را به قایق حمل زبالههای زندان رساندند تا بتوانند در آن مخفی شوند و فرار کنند. نقشه فرار با موفقیت اجرا شد و سه زندانی توانستند از آلکاتراز مخوف بگریزند. صبح روز بعد هنگامیکه بیدار باش زده شد، این سه زندانی از خواب بیدار نشدند! هرچه نگهبان آنها را صدا زد جواب ندادند، نگهبان نزدیک رفت و پتو را کنار زد، یکه خورد زیرا به جای فرانک و برادران آنگلین یک مشت دستمال کاغذی و صابون که موهای طبیعی هم به آنها چسبیده بود روی تخت خوابیده بود.
هیچگاه ردپایی از این سه زندانی یافت نشد و هرچند بسیاری بر این باورند که آنها در خلیج سانفرانسیسکو غرق شدهاند اما هنوز هم پلیس اف بی آی در تعقیب آنهاست.
قاچاقچیای که نویسنده شد
بیلی هایز ۲۲ ساله یکی از قاچاقچیهای معروف مواد مخدر بود که سال ۱۹۷۰ در یکی از معاملاتش در ترکیه دستگیر و بازداشت شد. پس از برگزاری جلسه دادگاه، حکم بر آن شد که بیلی چهار سال و دو ماه از عمرش را در زندان سپری کند.
چند هفتهای از زندانی شدن او سپری شده بود که پدر او برای رساندن خبر مهمی به دیدن پسرش رفت. روزملاقات هایز پدر به پسرش گفت که مقامات ترکیه حکم حبس ابد را برای او بریدهاند و با دادن یک آلبوم عکس یادگاری از پسرش خداحافظی کرد. بهاین ترتیب بیلی تصمیم گرفت تا نقشه یک فرار را بکشد و هرطور که شده از آنجا بگریزد.
طراحی نقشه شش ماهی طول کشید تا اینکه روز فرار از راه رسید. بیلی با یکی از نگهبانان درگیر شد و پس از کشتن او، یونیفورم مامور را پوشید و ۲۰۰۰ دلاری را که پدرش در آلبوم جاساز کرده بود برداشت و وانمود کرد که یکی از ماموران زندان است و خیلی عادی از آنجا خارج شد.
پس از خروج از زندان، مستقیم و بی هیچ معطلی به طرف ساحل رفت و چند دقیقهای آنجا پرسه زد تا در فرصتی مناسب بتواند یک قایق پارویی را بدزدد و به امید رسیدن به یونان از دریای اژه بگذرد. نقشه همانطوریکه هایز پیشبینی کرده بود جلو رفت. او پس از رسیدن به یونان برای اینکه شناسایی نشود تغییر چهره داد و سفر سخت و پرماجرایش را آغاز کرد. بدون مجوز عبور و غیرقانونی از یونان هم فرار کرد و خسته و گرسنه مجبور شد عرض رودخانهای را که در مسیرش بود شنا کرده و چندین کیلومتر را با پاهای برهنه طی کند.
او تمام خطرات را برای رسیدن به کشورش به جان خرید تا اینکه سرانجام توانست به آمریکا برگردد. چند سال بعد بیلی هایز تصمیم گرفت کتابی بنویسد و همین کار را هم کرد و درکتابی به نام «اظهارات نیمه شب» از تجربیاتش در زندان و داستان فرارش حرف زد.
موفقترین فرار در جنگ داخلی آمریکا
فرار از زندان لیبی یکی از موفقترین و معروفترین فرارهای دنیا در طول جنگ داخلی آمریکاست. در طول شبهای نهم و دهم فوریه سال ۱۸۶۴ بیش از ۱۰۰ سرباز زندانی موفق به فرار از زندان لیبی واقع در ریچموند شدند. از ۱۰۹ فراری این زندان ۵۹ نفر توانستند خود را به واحدهای تحت پوشش برسانند، ۴۸ نفر دوباره دستگیر شدند و دو نفر هم در رودخانه جیمز غرق شدند.
زندانیان تصمیم گرفتند تا از طریق تونلی در زیر زمین که به محلی مخفی راه داشت فرار کنند. همه کسانی که توانستند از این زندان رهایی یابند آزادیشان را مدیون رهبران طرحریزی نقشه به نامهای کلنل رز و ماجور همیلتون هستند. فکر اولیه فرار از طریق دودکش با استفاده از ملحفههای گره زده که نقش طناب را داشت و رفتن به زیر زمین از کلنل رز بود و همیلتون مهندسی کندن تونل با فضای مناسب و داشتن اکسیژن کافی را برعهده داشت.
اما چنین کاری چندان هم ساده نبود زیرا از یک طرف زیرزمین آنقدر تاریک بود که چشم، چشم را نمی دید و از طرف دیگر پر از جانوران موذی و چندشآور بود که بین زندانیان به موشهای جهنمی شهرت داشتند. پس از هفت روز حفر زمین، کار گروهی و تلاش بی وقفه سرانجام در شب نهم فوریه سال ۱۸۶۴ افسران دربند شده موفق شدند به رویای خود دست یابند و به صورت گروههای دو یا سه نفری از زندان بگریزند.
هفت نفر از مخوفترین زندان مکزیک فرارکردند
همیشه فراریها!
در ۱۳ دسامبر سال ۲۰۰۰ واحد جان کنالی که یکی از زندانهای فوق امنیتی ایالت کارنس کانتی تگزاس است شاهد فرار هفت زندانی بود که طی نقشهای بی عیب و نقص موفق به فرار شدند. در ساعاتی از روز مانند وقت ناهار و شمارش در بعضی بخشهای این زندان کنترل کمتری صورت میگرفت و این هفت مرد فراری نقشه فرار را برای همین ساعات طرحریزی کرده بودند.
در این عملیات نقشه بهاین صورت بود که یک نفر کشیک میداد تا دیگری فرار کند و اگر در این بین ماموری از راه میرسید فردی که مراقب بود، از پشت سر به او حمله میکرد و او را از پا درمیآورد و مصدوم را در اتاق یا محفظهای بسته مخفی میکردند. سه نفر از اعضای گروه با پوشیدن لباسهایی که دزدیده بودند تغییر چهره دادند و به در پشتی زندان رفتند.
این سه نفر وانمود کردند که مشغول نصب دوربین مداربسته هستند. همین طور که فیلم بازی میکردند به سمت برج مراقبت رفتند و با گیر انداختن مامور برج چند اسلحه دزدیدند تا در صورت لزوم از آن استفاده کنند.
در همین هنگام چهار فراری دیگر برای رد گم کردن با مامورهای زندان تماس گرفتند و با هویت نگهبانی که او را بیهوش کرده بودند، محل اختفای زندانیان فراری را به دروغ گزارش کردند تا بتوانند سر آنها را گرم کنند و به راحتی پا به فرار بگذراند.
بعد همه با هم سوار کامیون زندان شدند و از در پشتی فرار کردند. ماموران پلیس ابتدا داستان فرار را فاش نکردند تا مردم دچار ترس و وحشت نشوند اما وقتی یک سال گذشت و هیچ سرنخی نیافتند و بهاین نتیجه رسیدند که بهترین کار اطلاعرسانی عمومی است. بدین ترتیب عکس آنها به عنوان تحت تعقیبهای درجه یک روی آنتن تلویزیون مکزیک رفت اما هیچوقت از آنها خبری به دست نیامد!
زندانیانی که از کمپ فرار کردند
نظر شما