برگزاری جشنواره در دو سطح کشوری و استانی، شاخههای متعدد موضوعی که در هر دوره کم و زیاد میشوند، هویت شعر جوان که بر جشنواره غالب است و سرانجام نکوداشتها در سطح بزرگسال که غیر رقابتی است، از جمله وجوه این تمایز به شمار میآید.
یکی دیگر از تفاوتهای این جشنواره با 3 جشنواره دیگر فجر (فیلم، تئاتر و موسیقی) موسمی بودن آن است؛ به این معنا که هر دوره از جشنواره شعر فجر حدود 3ماه پیش از جشنواره کلید میخورد و در هر دوره باید منتظر باشیم تا ببینیم که اصلا جشنواره شعر فجر، امسال برگزار میشود یا خیر و اگر برگزار میشود، کدام معاونت قرار است آن را برگزار کند و اعضای شورای سیاستگذاری و دبیران آن چه کسانی هستند تا آخر.
در این نوشتار، بدون اینکه بخواهیم تلاشها و نیات پاک دستاندرکاران این جشنواره را– در هر سه دوره- نادیده بگیریم، چند سؤال اساسی مطرح خواهیم کرد؛ سؤالهایی که باید پاسخ آنها را در قاب بزرگتری دید که همانا نسبت دستگاه فرهنگی جمهوری اسلامی با شعر است.
جشنواره شعر فجر در زمان فعالیت علیرضا قزوه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برپا شد. به حکم آنکه قزوه هر جا میرود، دوست دارد کاری بزرگ کند که از او یادگار بماند، در آن دوران روی صفحه شطرنجی که همانا مناسبات اداری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت نهم باشد چند حرکت کرد.
یکی آن بود که در دوره او وضعیت بررسی ترانه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شکل مقبول تر و مستقلتری یافت. تا پیش از آن شورای شعر، کار نظارت بر ترانهها و تصنیفها را هم انجام میداد. با دعوت علیرضا قزوه برای اولین بار اسم کسانی مثل بهمنی، کاکایی و اهورا ایمان را شنیدیم. قزوه این اعضای جدید را به مجموعه نظارتی ارشاد که سالیان سال بود هیچ تغییری نکرده بود، اضافه کرد.
دومین حرکت قزوه، طرحریزی انتشار صد کتاب از شاعران معاصر بود که خانه کتاب میبایست آن را منتشر کند و به تمام کتابخانههای کشور بفرستد که این کار هم- صرفنظر از کم و کیف آن که میشد کارشناسیتر باشد- ارزشمند بود.
سومین قدم او بالابردن علم جشنواره شعر فجر بود. از همان ایام که تازه زمزمه برپایی این جشنواره مطرح شده بود، بیم آن میرفت که «عجله» بر آن سایه بیندازد و توصیه بسیاری از دلسوزان به علیرضا قزوه این بود که این کار بزرگ، نیازمند مطالعه قبلی و مشاوره با شاعران و منتقدان و ناشران و سرانجام مدیران فرهنگی است و بهتر است از این فرصت کمتر از سه ماهه، صرفنظر شود و کار نرمافزاری در دستور کار قرار گیرد و به جای برگزاری اولین جشنواره شعر فجر «طرح» آن به شکلی دقیق و با پیشبینی همه چالهها و چالشهای پیشرو، تهیه و تدوین شود؛ جشنوارهای که علیالقاعده قرار است در کنار جشنوارههایی مثل فیلم و تئاتر که 24 دوره برگزار شدهاند، عرضاندام کند.
قزوه گوش نداد و دوره اول برگزار شد و نوزادی متولد شد که از همان ابتدا نارساییهایی داشت، چرا که زودتر از موعد زاده شده بود؛ اگرچه آن دوره انتخابهایی داشت که بیش از حد انتظار بود؛ مثلا مرحوم اخوان ثالث به عنوان شاعر برتر در بخش ملی و میهنی برگزیده شد یا بیژن ترقی، ترانهسرای برتر معرفی شد یا شادروان حسین منزوی که در زمان حیاتش، مصداق اتم و اکمل «در وطن خویش غریب» بود، غزل سرای برتر لقب گرفت. اینها همه با نفوذ شخصی قزوه و اعتماد دستاندرکاران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به او صورت پذیرفت.
بگذریم. گفتیم که از همان دوره اول، این نوزاد پیشرس، با نارساییهایی به دنیا آمد. حال به آن نارساییها بپردازیم.
سایه انداختن دهه فجر بر جشنواره شعر
گفتیم که یکی از تفاوتهای این جشنواره با 3جشنواره دیگر، تعدد شاخههای موضوعی آن است. این شاخهها اکثرا بار ارزشی دارند. امسال دستاندرکاران جشنواره، تقسیمبندی عجیبی کردهاند و موضوعاتی را به عنوان بخشهای ویژه جشنواره اعلام کردهاند که احیانا همپوشانی دارند: 1- امام و انقلاب 2- نهضت بیداری اسلامی 3- پایداری و دفاع مقدس 4- آیینی و مذهبی 5- مضامین اخلاقی 6- ایثار و شهادت. سالهای قبل- البته نه به این شکل مغشوش- نیز قضیه به همین سیاق بوده است.
چرا این رویکرد موضوعی بر جشنواره سایه میاندازد؟ جشنوارههای دیگر، اکنون به گردهمایی سالانه اهالی موسیقی، تئاتر و سینما تبدیل شدهاند و اگرچه بخشهای جنبی دارند، آن بخشها واقعا جنبی هستند و ماهیت اصلی جشنواره، ماهیتی هنری و حرفهای است. این مشکل، بیش از هر چیز دیگری به حساسیت عجیبی برمیگردد که دستاندرکاران سیاسی- فرهنگی کشور روی شعر دارند. شعر معاصر، بیش از هر هنر دیگری – حتی رمان – بار انتقال مفاهیم سیاسی را بر دوش داشته است و این پیشینه، هم خود شعر را سیاسی کرده و کار را به دستهبندی سیاسی شاعران کشانده، هم از آن بدتر، نگاه متولیان فرهنگی را دچار سیاست کرده است.
در چنین شرایطی، قزوه یا هر شاعر دیگری که دبیر جشنواره شعر فجر باشد باید پیش از ادعای ارث، برادریاش را ثابت کند. چنین میشود که با جشنوارهای طرفیم که هر سال چند و چندین شاخه موضوعی دارد. شعر فارسی، میراث ملی ماست. فرهنگ ملی ما ایرانیان با اسلام و ارزشهای جاودانه و جهانشمول انسانی درآمیخته و قابل انفکاک نیست.
این دو مقدمه را اگر کنار هم بگذاریم، به این نتیجه خواهیم رسید که احترام به شعر فارسی بدون هیچ پیشوند و پسوندی عین احترام به ایرانیت و اسلامیت ماست، حتی اگر در جامعه شاعران معاصر، گروههایی باشند که به اندازه ما یا مثل ما برخی از امور را مقدس ندانند.تا وقتی که نگاه کلان سیاستمداران جمهوری اسلامی به شعر، تابعی از سیاست و ایدئولوژی باشد، هرقدر هم حمایتهای سختافزاری از شعر صورت گیرد- مثل جشنواره یا انتشار 100 کتاب یا انتشار 100کتاب اول توسط انجمن قلم که همه در جای خود ارزشمند هستند- باز هم شعر به جایگاه خود نخواهد رسید.
در کنار دیگر کنگرهها
برای تمام یا اکثر موضوعات جشنواره شعر فجر، هر سال کنگرههای متعددی در حال برگزاری است که اکثر قریب به اتفاق آنها نیز دولتی است. کار به جایی رسیده است که ادارههای کل در شهرستانها هم دست به کار برگزاری کنگرههای سراسری شدهاند و از هم سبقت میگیرند، آن هم با چه وضعی؛ مثلا چند وقت پیش، کنگره سراسری «حنجرههای سرخ» (شعر عاشورایی) در الیگودرز برگزار شده که 800 شعر به دبیرخانه آن رسیده و سرانجام به 30شاعر برگزیده، 30ربع سکه بهار آزادی دادهاند؛ این عین بیحرمتی است هم به شعر و هم به عاشورا؛ کنگرهها و جشنوارههای متعدد با موضوعات مشابه با داوران و مهمانان ویژه چرخشی و با شاعران برگزیده چرخشی(و گردشی). جالب است بدانید که بعد از الیگودرز قرار است در «قروه» کنگره شعر عاشورایی برگزار شود و پیشاز آن هم مشهد، میزبان یک کنگره عاشورایی دیگر بوده است.
تابستان سال 85، در خمینی شهر قزوه را دیدم. همان روزها فکر برگزاری یک فستیوال ملی شعر به سرش افتاده بود. یادم هست که دغدغهاش همین بود که کنگرهها و جشنوارههای متعدد با شکلها و اهداف یکسان، فقط دارد پول بیتالمال را تلف میکند و بدتر از آن دارد یک نسل از شاعران جوان و با استعداد کشور را دچار کارهای موسمی، مناسبتی و کم کیفیت میسازد. این دغدغه، دغدغه همه دلسوزان است و در بسیاری از محافل خصوصی، این حرفها، حرف مشترک همه است اما معلوم نیست چه میشود که در مرحله اجرا، باز همان آش است و همان کاسه.
به نظر میرسد که جشنواره شعر فجر، با این شکل موجود، فرق ماهوی با سایر کنگرهها و جشنوارههای ادواری ندارد؛ فقط گستردهتر است و ارزش جایزه آن بالاتر.
کنگرهها و جشنوارههای موجود ،صرفا یک جایزه شعر هستند که میشود آنها را بدون هیچ یک از اضافات دیگر برگزار کرد.
موضوعی به اقتراح گذاشته میشود، تعدادی شاعر برای دبیرخانه شعر میفرستند، شعرها توسط چند داور که میشود برایشان شعرها را پست کرد، فاکس زد، ایمیل کرد یا حتی پشت تلفن خواند (من این یکیاش را تجربه کردهام) غربال میشود و سرانجام، برخی از شاعرانی که به غربال نهایی رسیدهاند، برای «پذیرایی» دعوت میشوند؛ یک شعر خوانی بیرمق با استقبال بسیار سرد مردم و سرانجام سکهها یا نیم سکهها یا ربع سکهها و تمام تا کنگره بعدی و پرواز بعدی با بلیت بعدی.
و از آنجا که اکثر قریب به اتفاق آنها «دولتی» هستند و به «موضوعات» اختصاص دارند، طیف شاعرانی که شعر موضوعی مذهبی یا انقلابی نمیگویند یا نمیخواهند وارد قاعده این بازیشوند، در این کنگرهها و جشنوارهها شرکت نمیکنند. علاوه بر همه اینها شاعران حرفهای که دو تا پیراهن پاره کردهاند نیز معمولا حاضر به ارسال شعر نیستند. حاصل چه میشود؟ میماند تعدادی شاعر جوان که در بازار شعر جایی برای نشر کتاب اولشان وجود ندارد ومیخواهند لااقل از طریق کنگره به هم نسلان خود شناسانده شوند و به خاطر همین است که جشنواره شعر فجر هم دو بخش دارد؛ شعر جوان که شرطش ارسال شعر است و شعر بزرگسال که رقابتی نیست ومنتخبان آن توسط جشنواره گزینش میشوند و در واقع نکو داشت است.
ما بیش از وجه رقابتی یک جشنواره یا کنگره به گردهمایی بزرگ و شعر خوانی جدی شاعران نیاز داریم. به طور خلاصه به فکر حرکتی باشیم که همگرایی حرفهای را در شعر معاصر افزایش دهد . تجربه برخی از فستیوالهای شعر از آن دست که در جهان عرب یا در اروپا صورت میگیرد در ایران نیز قابل اجراست.