به گزارش همشهری آنلاین، حادثه چند روز پیش و در یک بعد از ظهر بهاری رخ داد. جاییکه احمدآبادیها برای چیدن علف برای گوسفندان خود به دشت رفته وکودکانشان هم مشغول بازی بودند.
حوالی محل بازی آنها هم استخری بودکه برای کشاورزی از آن استفاده میشد. درحالیکه والدین مشغولکار بودند، پنجکودک یک و نیم تا ۱۰ساله بازیکنان به سمت استخر رفتند.
بچهها مشغول بازی بودندکه یکدفعه محمد داخل استخر افتاد. دخترها وحشتزده دست همدیگر را گرفتند تا محمد را بیرون بکشند، اما خودشان هم داخل آب افتادند.
نرگس هم که پسربچه یک و نیم ساله را در آغوشگرفته بود، بچه را لبه استخرگذاشت تا بقیه را نجات دهد، اما خودش همگرفتار شد. پسربچه که تک و تنها مانده بود، با چشمهای گریان به بدن بیجان چهار بچهای خیره شدکه مدتی بعد روی آب آمدند.
در شرایطیکه اهالی بیخبر از فاجعه مشغول چیدن علف بودند، کمی آن طرفتر، الیاس قربی دامدار ۳۰ساله روستا همراه پسرش متین در صحرا بود.
ساعت پنج بعد از ظهر متین به پدرش اصرارکرد که برای او آب بیاورد. پدر هم سوار خودرو شد تا از استخر آب تهیه کند. وقتی به سمت استخر پیچید، از همان فاصله، کودک یک و نیم سالهای را دیدکه به تنهایی کنار استخر ایستاده و گریه میکند.
الیاسکه نگران شده بود، دستش را روی بوقگذاشت تا با صدای آن حواسکودک را پرت و از استخر دورکند. وقتی کودک صدای بوق را شنید، به الیاس زل زد تا زمانی که الیاس به استخر رسید.
تا اینجا الیاس خوشحال بود که کودکی را به دامان پدر و مادرش برگردانده است، اما وقتی روی استخر را نگاه کرد، جسد سه دختر و یک پسر را دید که روی آب آمده بودند. با عجله، کودک را داخل ماشین گذاشت و به سرعت برگشت بالای استخر.
الیاس به جامجم میگوید: «لبه استخر راگرفتم و بعد بچهها را با بیل بالا کشیدم. چون احیا کردن را در فیلمها یادگرفته بودم، انگشتم را داخل حلق دو دختر چرخاندم، فشار زیادی به شکم و قلبشان دادم که پس از مدتی آب از بینی دخترهاکه ۹ و ۱۰ ساله بودند، خارج شد و خوشبختانه هر دو نجات پیدا کردند. خیلی تلاش کردم محمد را احیاکنم، اما متاسفانه نشد. یک لحظه گوشه استخر را نگاهکردم و متوجه غلغل آب شدم. وقتی به آنجا رفتم، دیدم دختر سوم یا همان نرگس که دخترعموی محمد بود، در حال پایین رفتن است. با بیل او را بالا آوردم، اما یکدفعه کتفش از زیر بیل در رفت و به ته استخر رفت. همان لحظه با آتشنشانی تربت حیدریه تماسگرفتم و کمک خواستم، اما گفتند به حوزه ما ارتباطی ندارد و مربوط به رشتخوار میشود. بعد با یکی از همولایتیهایم که در اورژانس بود تماسگرفتم که به سرعت خودش را به محل حادثه رساند.»
از جانم گذشتم
صدای آژیر آمبولانسکه بلند شد، تازه مردم متوجه شدند حادثهای رخ داده و بهگفته الیاس حدود هزار نفر دور استخر جمع شدند. عمق استخر شش متر بود و هیچکس جرات نمیکرد وارد آن شود. مردم میگفتند نرگس داخل آب نیست و حتی بیل و لودر مکانیکی آوردند، اما الیاس اصرار داشتکه نرگس داخل استخر است: «دلم مثل سیر و سرکه میجوشید و فکر میکردم فرزند خودم استکه داخل استخر افتاده. وجدانم قبول نمیکرد پیکر نرگس زیر آب بماند. نه آتشنشانی آمد و نه هلالاحمر. خانواده محمد و نرگس ضجه میزدند و برای همین خودم وارد آب شدم. با اینکه ممکن بود خودم نیز قربانی شوم، اما یک طرف طناب را دورکمرم بستم و سر دیگرش را به مردم دادم که جمع شده بودند. شدت سرمای استخر حتی از سردخانه هم بیشتر بود، اما فقط به بیرون آوردن نرگس فکر میکردم. لب و بینیام تقریبا زیر آب بود. همینطور که با سرانگشت پا راه میرفتم، یکدفعه دست نرگس به پایم خورد. آرام با پایم بالا کشیدم. سپس او را روی شانهام گذاشتم و از استخر بیرون آوردم. نرگس سه ساعت زیر آب بود و زمانی بیرون آمد که ساعت ۹ شب شده بود.»
الیاس و بسیاری از اهالی میگویند روستایشان امکانات امدادی مانند آتشنشانی و هلالاحمر ندارد و در زمان وقوع حادثه با مشکلات زیادی مواجه هستند. آنها از مسئولان استان میخواهند توجه ویژهای به روستایشان داشته باشند.
نظر شما