از آنرو که در قلب گیتی جای داشت و گرانیگاه خشکیها (ربع مسکون) به عنوان نیکوترین زیستگاه آدمیان به شمار میآمد برای سالهای دراز عهدهدار پروراندن تاریخ افسانهگونی بود که میبایست در حافظه بشری به یادگار بماند.
سرکشیها، تسلیمناپذیریها، چیرگیها، سرخوردگیها، نبرد نیروهای نیک و بد،
گل آویختن پاک نهادان اهورایی با پتیارگان اهریمنی و همه آنچه میتوانست سرگذشت انسان باشد اگر نه به چهره نخستین (تاریخ) اما به رخنمایی دیگر در شکلی اسطورهای باقی ماند.
پس از گذر شتابان روزها، چرخ گردون برای فرمانروایی آریاییان چرخید و با تکرار برادرکشی فرزندان آدم، گاه پیدایش ایران فرا رسید.
اینبار اسطوره باید در قامت پاسداری از کیان میهن نقش میبست.
بیگانگانی که رشک به خاک ایران میبردند و جانفشانی دلاورانی که برای سرافرازی میهن از جان مایه میگذاشتند... .
و سالها بعد خراسان روزگار فردوسی هنوز پر بود از خاطرات دوران باستان و داستانهایی از گذشتگان.
کلات آنسوی دشتتوس تصویرهایی از پهلوانان کیانی را پیش چشم میآورد.
نشاپور به نام شاپور پادشاه ساسانی سرزمین ایران، کاشمر با خاطره سایهسار سروبلند بالایش که به دست زرتشت پیامبر کاشته شده بود پیش از بنکن شدن توسط خلیفه عباسی، شهر بلخ تختگاه گشتاسب و نبردهایش با ارجاسب، آنسوتر سمنگان که قصه رستم و سهراب را زمزمه میکرد، بخارا به یاد از آتش گذشتن سیاوش پاک و... هنوز باقی بود.
پیرامون شاعر، بسیاری یادگارهای دیگر بود که نشانهای از دنیای شکوهانگیز باستانی داشت.
اما خراسان چندپاره، به مانند سرزمین مادری در آتش آشوب و جنگ میسوخت و از هرگوشه آن پرچم کسی بلند بود.
دهقان دردمند میاندیشید تا راهی برای رویارویی با دشمن پیدا کند.
تنها موضوعی که میتوانست رشته پیوند ملت باشد و تنها دستمایهای که میتوانست همبستگی ایرانیان را به همراه آورد، حماسه بود و حماسه مگر چیزی جز درس تلخ و حقیقت اسطوره بود؟
فردوسی با چنگ زدن به زبان پارسی، چنان جانانه از حماسه قهرمانان سخن گفت و چنان از دلیری پهلوانان سرود که خود را در میان آنان غرق کرد، به گونهای که حتی نام واقعیاش از تذکرهها افتاد و مردم وی را شاهنامه یاد کردند.
فردوسی از مال و دارایی و فرزند و همه هستی خویش گذشت تا جاودانگی ایران را پیریزی کند.
فرخنده باد روزی که او زاده شد؛ روزی که فرزند برومند ایران چشم به جهان گشود.
بیگمان بازنمایی اندیشههای تابناک دانای توس، آرزوی بسیاری از دانشوران ارجمند چون زندهیادان مینوی، ملکالشعرا بهار، محجوب و... بوده است که خدمتگزاری میهن را در خدمت به این پاک نهاد جستوجوی کردهاند.
به رهپویی بزرگان ادب کشور، بنیاد فردوسی- سازمانی مردم نهاد که تنها و تنها برای نکوداشت فردوسی بزرگ بنا گذارده شده است- خستگیناپذیر تلاش میکند تا بتواند هرچه سزاوارانهتر همافزایی نهادهای فرهنگی ملی و فراملی را در این راستا میسر سازد.
ثبت جهانی «هزاره شاهنامه» به بهانه یک هزارمین سال پایان سرایش شاهنامه در یونسکو به سال 2010 میلادی هدف اصلی بنیاد فردوسی است که در این راه آزمند یاری تکتک ایرانینژادان فرهنگ دوست است.تا باد چنین بادا.
*دبیرکل بنیاد فردوسی