«همونیه که می‌زنن زمین همدیگه‌رو.» این جمله‌ای است که مرد میانسال بابلی در جواب این سؤال که کشتی لوچو چیست، به ما می‌گوید. این گزارش مهرماه سال ۱۳۸۷ در همشهری سرزمین من منتشر شده است.

کشتی لوچو

همشهری آنلاین، او قبل از سپیده دارد گاوش را می‌دوشد و ما ۲ ساعتی است که در ارتفاعات شرقی بابل در دل جنگل‌ها رانده‌ایم تا به امامزاده شیخ موسی برسیم؛ شبه استادیومی که قرار است در آن مسابقه کشتی لوچو برگزار شود. مرد مازندرانی اطلاعات بیشتری نمی‌دهد و بیش از هرچیز نگران این است که سر و وضعش برای عکاسی مناسب نیست. اما خلوتی جاده ما را نگران کرده که نکند مراسم برگزار نشود.

جز ما تقریبا هیچ کس رو به بالا نمی‌رود. خورشید صبح تیرماه کم‌کم دارد از لابه‌لای کوه‌های سرسبز بیرون می‌زند و تا اینجا ما جز مناظر بکر و سبز، چند اسب، کندوها و چند نفری که دبه‌های شیرشان را کنار جاده گذاشته‌اند، کسی را ندیده‌ایم. نگرانی‌مان کم و بیش با عبور از بندپی شرقی برطرف می‌شود. آنجا رسما روی پلاکاردی در بین راه، در روستای گلوگاه–مرکز بخش بندپی شرقی-‌ روی یک پارچه نوشته‌اند: «کشتی لوچو در صحن امامزاده عبدالله و شیخ موسی برگزار خواهد شد».

آدم را یاد یک کار سوررئالیستی می‌اندازد. مردم این روستای کوهستانی با مه و ابر آشنا هستند. با اینکه تابستان است اماکمی که رو به غروب می رود، ابرها پایین می آیند.  تماشاچیان اما هنوز به تماشای قسمت‌های پایانی کشتی از لابه‌لای مه ادامه می‌دهند

 آن‌قدر اینجا و آنجا درکنار جاده، منظره‌ها دچارمان کرده‌اند که ایستاده‌ایم برای عکاسی و حیرت زده منظره‌ها شده‌ایم که جاده از خلوت بودنش در آمده. موتورسواران بادی بیلدینگی که کورس گذاشته‌اند و نیسان‌های پر از آدم‌های شاد و مرد و زن‌هایی که کلاه‌های حصیری بر سر دارند، دل قرصمان می‌کنند که خبری هست.  

به سوی امام‌زاده

۲۸ تیر ماه در گاهشماری طبری  مصادف است با «جشن بیس و شیش عَیدِماه» یا «جشن مُردگان». طبق یک باور عامیانه، ماجرا بر می‌گردد به زمانی که شخصیتی به نام فریدون به خونخواهی پدرش با همراهی سپاهی از مردم مازندران به مصاف ضحاک پادشاه اهریمنی می‌رود و پس از جانفشانی و کشته‌شدن تعداد زیادی از افرادش، موفق می‌شود در کوه‌های البرز، پس از شکست ضحاک او را به بند کشیده و در قعر چاهی بیندازد.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
  تقریبا در آن منطقه جای مرتفعی نبود که کسی بالای آن نرفته باشد و همه در انتخاب بلندی از هم سبقت می گرفتند

مردمی که در این منطقه ساکن بوده‌اند، شکست ضحاک را جشن می‌گیرند. بعد از آن ماجرا، مردم همه ساله در چنین روزی جشنی می‌گرفتند و سر قبر مردگانشان شمع روشن می‌کردند. پهلوانان هر منطقه هم به یاد این نبرد تن به تن با هم کشتی پهلوانی می‌گرفتند. هر چند با گذشت سال‌ها مراسم جشن مردگان کمرنگ شده و کیفیت برگزاری آن تغییر کرده ولی این‌طور که از شواهد پیداست، روشن‌کردن شمع بر سر مزار اموات و غبارروبی و تمیزکردن آرامگاه‌ها که به «آستانه تراشی» معروف است، همچنان مرسوم است.

پخش غذا و شیرینی برای شادی روح رفتگان و برگزاری مسابقات کشتی لوچو در چنین روزی، یادگاری است از همان زمان. البته این آخری یعنی «لوچو» آن‌قدر پررنگ شده که خود جشن مردگان را تحت شعاع قرار داده است. کشتی لوچو در مازندران پا گرفته و بسیاری از قهرمانان کشتی مازندران روزگاری از لوچوکاران و پهلوانان این بازی بوده‌اند.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
تماشاچیان به تماشای قسمت‌های پایانی کشتی از لابه‌لای مه ادامه می‌دهند

 شالیزارهای سبز به قدری دیدنی‌اند که به راحتی می‌توانند ما را از مقصدمان غافل کنند. لوچو رابطه تنگاتنگی با فصل کاشت و برداشت محصول دارد؛ به طوری که روستاییان از اوقات فراغتی که پس از نشا و یا دروی برنج برایشان ایجاد می‌شود، برای برگزاری مسابقات لوچو استفاده می‌کنند. به راهمان ادامه می‌دهیم و کم‌کم دو گنبد مه گرفته بارگاه امامزاده عبدالله و شیخ موسی خودش را نشان می‌دهد.  

لبه چوب 

جاده باریک و همه جا گل و شل است و جای پارک در آن به سختی پیدا می‌شود. راسته به راسته همه بساط کرده‌اند. از این بالا صحن امامزاده پیداست؛ میدان‌گاهی که دایره‌ای وسط آن به زردی می‌زند. آن را با سبوس برنج پر کرده‌اند. هوا سرد است و به گفته مردی که با خانواده‌اش سوسیس می‌فروشد، کافی بود بارندگی دیشب ادامه می‌داشت تا کشتی برگزار نشود. خیلی‌ها از شب قبل اینجا بیتوته کرده‌اند.

در گذشته یک روز قبل از مراسم کشتی مراسم ناهارخوران هم در امامزاده برگزار می‌شده. بیشتر تماشاچیان از اهالی روستاهای اطراف یا روستاهای شهرهای مجاور بابل هستند. بعضی‌هاشان هم چیز زیادی درباره تاریخچه کشتی لوچو و ریشه آن نمی‌دانند. یک نفر هم که نوشابه و ساندویچ می‌فروشد، می‌گوید: «این کشتی باستانیه. رسم بچه‌های مازندرانه. شاید باور نکنی ولی ۳ هزار سال سابقه داره...» پیرمرد بابلی که چند سال است به این مراسم می‌آید، اطلاعات دقیق‌تری درباره این مراسم دارد.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
زنان از دور چشمی بر آتش گرم رقابت دارند

او می‌گوید: «لو» یعنی لبه و «چو» هم یعنی چوب. لوچو یعنی لبه چوب. قدیم‌ها جایزه پهلوان را روی چوب بلندی که کنار دایره کشتی روی زمین کاشته شده بود می‌گذاشتند یا با طناب به آن می‌بستند که آخر مسابقات که پهلوان برتر مشخص می‌شود، جایزه خود را که به چوب بسته شده بود یا آویزان بود، با همان چوب بلند به دوش بکشد و میدان کشتی را دور بزند». در گذشته جایزه‌های بازی چیزهای مختلفی را در بر می‌گرفته؛ مثل انواع پارچه‌های دست بافت، پشتی و یا گاو و گوسفند که در سال‌های اخیر هدایای نقدی هم به آن اضافه شده. ظاهرا این‌طور که می‌گویند، در این سال‌ها جایزه‌های دیگری مثل دوربین دیجیتال و سیم کارت‌های اعتباری تلفن همراه که صاحبان مراکز و نهادهای مختلف به صورت افتخاری آن را اهدا می‌کنند هم به جوایز این بازی باستانی اضافه شده‌اند.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
خبری از مدال و بوسیدن جام قهرمانی نیست، همچنان جایزه قهرمان یک قوچ است

جوجه پهلوانان می‌آیند 

کم‌کم دور و بر زمین شلوغ می‌شود و آدم‌ها تعدادشان بیشتر می‌شود. اولین مرحله‌ای که تازگی‌ها به این کشتی اضافه شده، مرحله وزن‌کشی است. در یکی از ساختمان‌های مجاور امامزاده، لوچوکاران داوطلب مشغول وزن‌کشی‌اند. در گذشته در مشخص‌شدن پهلوان وزن ملاک نبود و ممکن بود دو پهلوان با اختلاف وزن نسبتا زیادی با هم کشتی بگیرند و گذشته از این، مدعیان قهرمانی هم به تعداد امروز نبودند.

هر روستایی سرپهلوانش را انتخاب می‌کرد و رقابت معمولا بین این افراد بود. دور و بر هر سرپهلوان لوچوکار هم چند نفر لوچوکار دیگر بودند که سن و سالی کمتر داشتند و از لحاظ بدنی ضعیف‌تر بودند که به زبان محلی به آنان «تِنگِل» می‌گفتند. تنگل‌ها چیزی مشابه نوچه‌های پهلوانان قدیمی بودند. اما این روزها کشتی با نوجوانان شروع می‌شود. تفاوت دیگر این است که کشتی ۲ لوچوکار محدودیت زمانی نداشت و ۲ رقیب آن‌قدر به بازی ادامه می‌دادند تا یکی شکست بخورد. به‌همین‌خاطر ممکن بود کشتی ساعت‌ها طول بکشد.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
نوازندگان محلی از گذشته با صدای ساز و آوازشان حال و هوای کشتی را پرهیجان‌تر و حماسی می‌کردند

گاهی هم در طول مسابقه حریف به نشانه احتیاج به استراحت و تنفس کف می‌زد و کشتی برای چند، لحظه متوقف می‌شد. امسال به خاطر زیادبودن علاقه‌مندان، مسابقات در ۳ رده نوجوانان، پهلوانان و سرپهلوانان برگزار می‌شود. سرانجام با اعلام مجری که پشت میزی ایستاده، لوچو آغاز می‌شود.

تیغ آفتاب در کوهستان 

در راه که می‌آمدیم، با اینکه هوا خنک بود اما سر تمام کسانی که پشت ماشین‌ها نشسته بودند، کلاه حصیری بود و حتی دختربچه‌های کوچک  هم کلاه حصیری داشتند. حالا ما هم دستمان می‌آید که کلاه چقدر اینجا اهمیت دارد. آفتاب کوه بدجور می‌سوزاند. تقریبا همه در آفتاب مشغول تماشا هستند. بعضی‌ها هم در سایه نشسته‌اند و با دوربین شکاری بازی را تماشا می‌کنند.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
پهلوانان جایزه بر دوش در میدان قدم می زنند

زنان هم از تماشاچیان این بازی هستند؛ آنها از نقاط بلند مشرف به میدان کشتی را تماشا می‌کنند و بعضی‌شان هم از پنجره‌های امامزاده نظاره‌گر بازی هستند. گفته می‌شود در گذشته این مراسم به نوعی هم نمایش زور و بازوی جوانانی بوده که برای ازدواج آماده می‌شده‌اند. حالا دیگر صحن امامزاده و پنجره‌های آن پُرِ پُر است. نوجوانان، اولین کشتی‌گیران این بازی هستند.

رنگ عوض شده لوچو

کشتی‌گیران نوجوان یکی یکی کشتی می‌گیرند. هنوز جمعیت آنچنان هیجانی ندارند. نوجوانان، بالاپوش تنشان نیست. در گذشته لوچوکاران لباسشان از شلواری با پارچه‌ ضخیم تشکیل شده بود که به آن چاقا یا کرباس می‌گفتند. شال یا بندی هم در کمر داشتند که در بسیاری از کشتی‌های محلی ایران مرسوم بوده و به‌خاطر وجود آن فنونی مانند «بند و پس کاسه» که به نحوی با گرفتن شال با بند لباس حریف مرتبط بود، در این کشتی باب بوده که بعدها به علت منسوخ‌شدن این شال یا بند، این دست فنون هم از بین رفت. اما تغییرات کشتی فقط به لباس محدود نمی‌شود.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
در گذشته برای متوقف کردن بازی، داورها تکه چوبی را به میانه میدان پرت می‌کردند، این روزها هنوز این رسم برقرار است

این روزها یک داور وسط و ۳ داور دیگر، بازی را داوری می‌کنند. ۲ نفری روی زمین نشسته‌اند و با کرنومتر وقت بازی را نگه می‌دارند. ظاهرا در گذشته داور وسط به این شکل وجود نداشت؛ شخصی در میدان لوچو بود که به زبان محلی به او «میونمِج» می‌گفتند. میونمج کسی بود که علاوه بر ۲ پهلوان، مجاز به راه رفتن در میانه میدان بود وعلاوه بر نظارت بر بازی، اوضاع و احوال میدان لوچو را نیز کنترل می‌کرد.

به غیر میونمج همیشه پیشکسوت‌هایی در کناره میدان بر بازی نظارت می‌کردند. یکی از همین داوران کرنومتر به‌دست می‌گوید: در گذشته خیلی بحث داوری به شیوه امروز مطرح نبود. پهلوانی که زانویش به زمین می‌خورد، شکست را قبول می‌کرد و پهلوانی که بازی را می‌برد، با ۳‌بار پشتک‌زدن پیروزی‌اش را اعلام می‌کرد. اساسا چیزی به اسم جرزنی معنا نداشت؛ تا حدی که دیگر نیازی به داور نبود که دست برنده را بالا ببرد.  

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
درست کمی آن‌طرف‌تر از این بوسه، هیاهوی میدان و رقابت پهلوانان به هواست

کشتی جان می‌گیرد

کم‌کم کشتی مردانه می‌شود. بر و بازوها در آفتاب برق می‌زند. هیاهوی تماشاچیان بیشتر می‌شود. ازدحام، ماموران نیروی انتظامی را که با طناب میدان کشتی را از تماشاچیان جدا کرده‌اند، کلافه می‌کند. مدام صدای «هِنیش! هِنیش!» تماشاچیان پشت سری می‌آید که از جلوتری‌ها می‌خواهند بنشینند تا آنها هم بتوانند بازی را تماشا کنند.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
یکی از بخش‌های نهایی مراسم، پشتک و واروی نوجوانان روی زمین کشتی بود

از لا به لای جمعیت، مردم میدان می‌دهند تا ۲ مرد با لباس محلی مازندرانی راهشان را تا کنار مجری مراسم پیدا کنند. آن دونفر لابه‌لای اعلام اسامی کشتی‌گیران و نام محله‌شان با نی و آواز محلی می‌خوانند. امروز چون سالروز وفات یکی از بزرگان دین است، آنها برخلاف معمول بیشتر نغمه‌های غمگین می‌زنند. گاهی صبحگاهی حسن‌کسایی را با لَلِه‌وا –نی مازندرانی- می‌زنند و گاهی اشعاری محلی می‌خوانند که در آن به اسم امامزاده شیخ موسی اشاره شده. به تدریج بازی جدی‌تر می‌شود و نوبت سرپهلوانان می‌رسد. گاهی بازی آن‌قدر کش و قوس به خود می‌گیرد که پهلوانان از تشک سبوسی لوچو بیرون می‌زنند و پرت می‌شوند روی تماشاچیان کناره زمین. بازی اما ادامه دارد.

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
کشتی‌گیر غالب به چیزی جز خاک‌کردن مطلق حریف رضایت نمی‌دهد

 کنار زمین هم یک نیسان هلال احمری آماده است تا با اسپری مصدومین را سرپا کند و دوباره به میدان بفرستدشان. اوج بازی با کشتی سرپهلوانان شکل می‌گیرد. رقیب مال محله دیگر است و بادی بیلدینگی و پهلوان شیخ موسی هم جوان ورزیده تیز و فرزی است که حریف مدام رویش خطا می‌کند. صدای اعتراض‌ها بلند می‌شود و این کشتی که یکی از کشتی‌های آخر است، بدون اعلام برنده پایان می‌گیرد.  

آخر بازی

حالا نوبت جوایز است. پیشکسوتان جایزه‌ها را می‌دهند. جایزه از پول نقد گرفته تا کارت ایرانسل و هدیه فلان سالن غذاخوری را شامل می‌شود. خیلی از برندگان، جایزه‌ها را به آستانه امامزاده تقدیم می‌کنند. نزدیکی‌های ۳ بعد از ظهر است. هنوز جایزه نمادین این مسابقه باقی مانده؛ گوسفندی که به پهلوانان می‌دهند و آن را روی دوش‌شان می‌گیرند.  

کش‌ و قوس در کوهستان | لوچو؛ کشتی محلی مازندران | اینجا خاستگاه بسیاری از قهرمانان کشتی ایران است
این مرد پیش‌بینی می‌کرد تا ظهر بتواند هزار ساندویچ بفروشد

این جایزه گوسفند شاید یکی از تنها نمادهای سنتی هنوز زنده این مسابقه باشد. کم‌کم جمعیت سراغ کارشان می‌روند. خیلی از کشتی‌گیران را می‌بینی که با لباس معمولی سوار موتورهایشان هستند و با سرعت در سرپایینی‌های مسیر حرکت می‌کنند.

ابرها پایین می‌آیند و گنبدهای امامزاده را می‌گیرند و ما یاد یکی از رسم‌های قدیمی این بازی می‌افتیم که دیگر برای همیشه از یاد رفته. وقتی سر پهلوان پیروز مسابقه، گوسفند به دوش به آبادی‌اش باز می‌گشت، ممکن بود یک نفر جلویش را بگیرد و بگوید: پهلوون سلام! حریف می‌طلبم! بیا کشتی! و آن‌وقت بود که پهلوان خسته برای ازدست‌ندادن گوسفند باید می‌ایستاد و کشتی می‌گرفت.

کد خبر 758407
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا IR ۱۳:۴۸ - ۱۴۰۲/۰۲/۱۷
    0 0
    با سلام گزارش و تصاویر جالبی بود و چیزهای زیادی را به ما آموخت و از کشتی سنتی مازندارن هم به خوبی آشنا شدیم و از اینکه هنوز هم به رسم و رسوم مازندرانی اهمیت داده می شود خوشحالم و امیدوارم روز به روز بهتر و بهتر تر شود. تشکر