نکتهای که در «گناه من» نسبت به «ریسمان باز» جلب توجه میکند، پررنگتربودن رگههای داستانی است؛ هرچند کارخانی میگوید سینمای قصهگو را خیلی دوست ندارد و بیشتر به سینمای ضدقصه علاقهمند است.
«گناه من» بهعنوان اولین تجربه بلند سینمایی سازندهاش، اثری مغتنم اما دچار لکنت است؛ لکنتهای بیانی که شاید حاصل بلاتکلیفی فیلمساز میان علایق شخصی خود و خواست تماشاگر باشد. «ریسمانباز» را میتوان نسخه تکاملیافته «گناه من» دانست؛ هرچند در این فیلم نیز میتوان سلیقه بصری کارخانی و گرایش و دلسپردگیاش به سینمای اجتماعی دهه70 میلادی را مشاهده کرد.
- فیلمنامه «گناه من» چطور شکل گرفت؟ مشخصا برای ساخت فیلم اولتان چه فاکتورهایی برایتان اهمیت داشت؟
قبل از ساخت «گناه من» چند طرح در ذهن داشتم که هرچند مورد علاقهام بودند اما برای کار اول چندان مناسب به نظر نمیرسیدند؛ یعنی بیش از حد شخصی و خاص بودند. طرح اولیه «گناه من» متعلق به سعید دولتخانی بود و از این جهت که به سینمای تجاری و هنری هر دو توجه داشت مناسب مینمود؛ تلفیقی از سینمای هنری و تجاری که بتواند بهعنوان فیلم اول قابلقبول باشد با ساختاری کلاسیک و قصهگو. من شخصا سینمای قصهگو را خیلی دوست ندارم و علاقهمند به سینمای غیرکلاسیک و ضدقصه هستم؛ بیشتر روایت را دوست دارم. ولی بهعنوان فیلم اول فکر کردم تماشاگر باید فیلم را بپسندد.
- و آن داستان یکخطی اولیه؟
داستان جوانی که همراه با یک افغانی در زمان جنگ ایران و عراق، خفتگیری میکنند و هنوز هم به کارشان ادامه میدهند. در ادامه این جوان با دختری آشنا میشود که در ایام جنگ، پدر خود را از دست داده است.
- در «گناه من» یغما، یعنی همان شخصیت محوری داستان کاملا به مخاطب معرفی میشود اما در مقابل به شخصیت دختر (باران) آنقدر که باید پرداخته نشده و این نقش ضعیف از کار در آمده است.
به هر حال محور اصلی داستان تنهایی و سرگذشت یغماست؛ اینکه او محصول چه شرایطی است و چه اتفاقاتی باعث شده او در چنین مسیری قرار بگیرد. تمرکز فیلم روی یغماست و بقیه؛ شاخوبرگهایی هستند که داستان او را تکمیل میکنند. شاید با یک فیلمنامه قویتر به شخصیت باران هم بیش از آنچه میبینید میپرداختیم اما در این فیلمنامه ما تا جایی پیش رفتیم که نقش یغما کمرنگ نشود. به نظر خودم هم شخصیتهایی که خوب از کار درآمدند اول یغما و بعد آن مرد افغانی هستند. البته شاید باران هم میتوانست پیچیدگیهایی بیش از آنچه میبینیم داشته باشد.
- پس قبول دارید رابطه عاطفی این دو نفر آن طور که باید شکل نمیگیرد و در ادامه بعضی اتفاقات روند غیرمنطقی بهخود میگیرند؟
عشق بین این دو نفر آن طور که من خواسته بودم شکل گرفته است. در داستان ما، مدت زیادی از آشنایی این دو نفر نمیگذرد و مدل رابطه آنها، از جنس آشناییهای زودگذر است که عمق ندارد. عشق باران، معمولی و سطحی است؛ این مسئله را ما از نوع زندگی او و ارتباطاتی که با دوستش و مادرش دارد متوجه میشویم. نوع روابط او از جنس روابط امروزی نسل جدید است. ما نمیتوانستیم برای آنها عشق قدرتمندی به تصویر بکشیم.
- شاید بخشی از این تلقی، به رفتار یغما مرتبط باشد؛ یغمایی که مانند میکائیل در «ریسمان باز» اغلب در سکوت و تنهایی به سر میبرد.
درست است. یغما خیلی به شخصیت میکائیل نزدیک است. آنها انسانهای درونگرایی هستند که در یک زمان و شرایط، صدماتی دیدهاند ولی آن را علنی نمیکنند. در روند داستان، تماشاگر کمکم با این شخصیتها آشنا میشود و میفهمد که تنهایی و درونگرایی و ساکتبودنشان از کجا نشأت میگیرد. آدمهایی شبیه یغما و میکائیل در جامعه ما و در کنار ما زندگی میکنند.
- شخصیت منفی «گناه من» یعنی «اقبال»، یک افغانی است؛ چه اصراری داشتید که او را از یک ملیت دیگر انتخاب کنید؟
به هر حال افغانیها سالهای زیادی است که در کشور ما زندگی میکنند. من نمیخواستم او را مطلقا منفی نشان بدهم. او هم ناچار شده به این شرایط تن بدهد. او به خاطر مشکلات مالی دست به این کار میزند و حالا خواسته یا ناخواسته به این راه کشیده شده است. من میخواستم وابستگی او و یغما را در داستان نشان بدهم. وقتی یغما خود را از اقبال پنهان میکند، اقبال به دنبالش میآید؛ این نشان میدهد که او به یغما وابسته است؛ درصورتی که بهنظر میرسد یغما زیر سلطه اقبال است؛ ولی در پایان یغما هم بهدنبال اقبال میگردد.
- یکی از نقاط قوت داستان شما وجود شخصیتهای فرعی جذاب است. پروین (نامادری یغما) یا اقبال ( مرد افغانی) گاهی جذابتر از نقشهای اصلی به نظر میرسند.
درست است. من میخواستم شخصیتهای فرعی هم به اندازه اصلیها جذاب باشند تا جایی که در قصه، اضافی بهنظر نرسند. مثلا پروین شخصیت پختهای دارد. تماشاگر با توجه به واکنشهای او در طول قصه متوجه سرگذشت او میشود؛ اینکه چه رنجهایی کشیده است. درست است که او مسئول بسیاری از اتفاقاتی است که برای یغما پیش آمده اما حالا دیگر ابهت سابق را ندارد و به یغما وابسته شده است. یغما هم از روی اجبار به پروین کمک میکند.
- فیلم «گناه من» لوکیشنهای متفاوتی دارد؛ این خاصبودن در فیلم دوم شما یعنی «ریسمان باز» هم به چشم میخورد؛ در انتخاب فضاها به چه المانهایی توجه میکنید؟
من چون وابستگی زیادی به سینمای واقعی، خیابانی و رئال دارم همیشه سعی میکنم در انتخاب لوکیشنها به ذات سینما وفادار باشم. این وفاداری، اینروزها در کمتر فیلم سینماییای به چشم میخورد. من اعتقادی به فیلمهای آپارتمانی صرفا سرگرمکننده و خندهدار ندارم و معتقدم این فیلمها نهتنها جذابیتی ندارند بلکه تماشاگر هم آنها را خیلی زود فراموش میکند. سینمای خیابانی با شخصیتهای واقعی و باورپذیر، سینمای مورد علاقه من است. من دوست دارم فیلمهایم را در این فضاها بسازم چون سینمای دهه70 میلادی را دوست دارم و میخواهم آن سینما را با موضوعات روز شکل بدهم. فکر میکنم این جنس سینما ماندگارتر است. گاهی فضای چرک و در عین حال خشن، میتواند لطافتی را منتقل کند که حتی در فضاهای شاعرانه هم ممکن است بهسختی اتفاق بیفتد.
- ظاهرا فضاهای بارانی فیلم «گناه من» هم در القای حسی که در نظر داشتهاید کمک زیادی به شما کرده است.
بله، هوای بارانی به انتقال حس غم و اندوه شخصیت اصلی فیلم (یغما) کمک زیادی کرد. اگر باران را حذف میکردیم فضای فیلم برای من جذاب نبود. مشکل فیلمهای ما این است که قرار است با کمترین لوکیشن و خیلی راحت و سریع ساخته شوند. من طرفدار سینمای آسانگیر نیستم. هر نمایی از فیلم که مقابل چشم تماشاگر قرار میگیرد، نشاندهنده میزان احترامی است که سازنده آن فیلم برای مخاطبش قائل شده است. احترام به مخاطب باید در هر نمای فیلم به چشم بیاید و باورپذیر باشد.
- شما در فیلمهایتان علاوه بر انتخاب لوکیشنهای خاص، به سراغ نوع خاصی از موسیقی میروید. علاقهمندی به این سبک موسیقی از کجا نشأت میگیرد؟
موسیقی فیلم «گناه من» از جنس موسیقی پاپ مورد علاقه من است که یادآور خاطرات دوران کودکی و نوجوانی من است. جنس موسیقی مورد علاقه من، مثل همان سینمای جدی و واقعی، قابل احترام است. متأسفانه موسیقی امروز ما مثل شعر، نقاشی و... دیگر ماندگاری ندارد. بهنظر میرسد در میان هنرها، سینما ماندگارتر و تاثیرگذارتر بوده است.
- «گناه من» بهعنوان فیلم اول شما، در گونه سینمای داستانگوی اجتماعی قرار میگیرد اما وجه داستانگویی در فیلم دومتان کمرنگتر شده و به نظر میرسد رفتهرفته میخواهید به سینمای مورد علاقهتان، یعنی سینمای ضدقصه برسید؛ در این بین توجه به مخاطب و سلایق او چه جایگاهی دارد؟
قطعا مخاطب برای من در جایگاه یک سینماگر مهم است اما من نمیتوانم به هر قیمتی فیلم بسازم که مخاطب با آن سرگرم شود. من طرفدار سینمای میانهای هستم که هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام را جذب کند. ما مجبور نیستیم کمدی مبتذل بسازیم تا مخاطب را جذب کنیم. در جشنواره فیلم فجر امسال، فیلمهایی داشتیم که هر دو وجه را در نظر داشتند. در مورد استفاده از بازیگران هم همینطور است. من در فیلم «گناه من» زوج حمید گودرزی و نیوشا ضیغمی را برای اولین بار در مقابل هم قرار دادم که البته بعد از این فیلم، آن دو در چند فیلم دیگر هم حضور داشتند؛ فیلمهایی که اکرانهای موفقی هم داشت. اما من هنگام کار با آنها به چهرهبودنشان اهمیتی نمیدادم. بهنظر من فیلمنامه قوی و ساختار مناسب، تاثیرگذارتر است. حضور بازیگران شناختهشده، در همه مواقع تضمینکننده گیشه نیست. من دوست دارم اگر هم از این بازیگرها استفاده میکنم، بتوانم بازی تازهای از آنها بگیرم و چهره کلیشهای و تجاری آنها را بشکنم.
- دلیل اکران دیرهنگام و محدود «گناه من» چه بود؟
مشکلات مالی و صدور دیرهنگام پروانه نمایش باعث شد ما به همین اکران پایان سال در سینماهای محدود قناعت کنیم. به هر حال سینمادار ترجیح میدهد فیلمهای تازهتر را اکران کند. شاید اگر این فیلم همان 2سال پیش اکران میشد میتوانست یکی از فیلمهای پرفروش شود و موفقیتی برای فیلمهایی که به هر دو وجه تجارت و هنر سینما توجه دارند، کسب کند.
- ظاهرا قصد دارید فیلمی با عنوان «زنبورها» بسازید.
بله و بهدنبال تهیهکننده و سرمایهگذار هستم. با فیلم سوم باز هم به سینمای مورد علاقهام نزدیکتر میشوم. «زنبورها» فیلم اجتماعی کاملتری نسبت به 2ساخته قبلی من است. شاید باز هم شخصیتهایی تکاملیافتهتر از یغما و میکائیل را در این فیلم ببینید؛ البته در فضایی تازه و با روایتی تازه.