همشهری آنلاین، «سپیا فاراعونیس» (Sepia Pharaonis) که این لقب را از آن خود کرده، عضوی کوچک ولی معروف از خانوادهای بزرگ به نام «مرکبماهیان» است که مردمان خلیجفارس در هر شهری او را به نامی صدا میزنند؛ مردمان بوشهر «خساک»، ساکنان هرمزگان «نقر»، «عنکاس» یا «انکاس» و ساحلنشینان جزیره خارک «نکله» اش میگویند. این جانور که یکی از مهمترین گونههای «سرپایان» در حوزه اقیانوس هند و بهویژه در خلیجفارس و دریای عمان است، در آبهای استان بوشهر بهوفور وجود دارد و در میان حدود ۲۰ گونه از سرپایان گزارش شده در منطقه خلیجفارس و دریای عمان، او گونه غالب است.
بارها در آبهای خلیجفارس غواصی کرده و هربار به موجود جالبی برخوردهام. ۱۲ سال پیش بود که برای پژوهش درباره نرمتنان خلیجفارس، در زیر آبهای جزیره کیش بودم که ناگهان موجودی در فاصله یک متری من، از قهوهای مایل به صورتی به آبی تغییر رنگ داد و همینطور که چشمهای بزرگش را به من دوخته بود، به آهستگی از من دور شد. جذابیت و غریب بودن جانوران زیر آب را با هیچ دستهای از جانوران نمیتوان مقایسه کرد، اما این یکی با آن تغییر رنگ غریبش مبهوتکننده بود. هنوز که هنوز است، چشمان بزرگ او بیش از هر چیزی به یاد من مانده است.
این جانور یک سپیا فاراعونیس بود که بعضیها او را «ماهیمرکب» مینامند، در حالیکه این جانور اصلا ماهی نیست؛ نرمتنیست از شاخه بیمهرگان که ستون فقرات ندارد و شباهت و ارتباطی با دسته ماهیان ندارد. اشتباه در نامگذاری این جانور از آنجا ناشی شده که در گذشته، هر موجودی را که در آب حرکت میکرد، ماهی (Fish) صدا میزدند و بسته به رنگ، شکل، اندازه یا خصلت خاصی از آن موجود، نامی بر آن میگذاشتند.
ماهیمرکب هم که کیسهای پر از مرکب سیاه با خود دارد، نامی بهفراخور کارش گرفته است. سپیا فاراعونیس، معروفترین جانور دسته کاتلفیشها (Cuttle Fish) است. پاهای این جانور روی سرش قرار دارد و برای همین مثل اسکوئیدها یا لولیگوها، هشتپاها یا اختاپوسها و نوتیلوسها جزو دسته سرپایان قرار دارد. از دسته کاتلفیشها تاکنون ۷ گونه در خلیجفارس دیده شده که ۶ گونه سپیا و یکگونه سپییلا بوده است اما گونه غالب در آبهای خلیجفارس سپیا فاراعونیس است.
چراغی برای حیات
اعماق دریا همیشه تاریک است؛ بهخصوص شبها که نور ماه هم به آنجا نمیرسد. با اینکه بیشتر عکاسان یا پژوهشگران روز را برای غواصی در زیر آبهای خلیجفارس انتخاب میکنند اما همیشه چراغهای مخصوصی به همراه میبرند تا بتوانند در تاریکی اعماق دریا، جانوران یا گیاهان را رصد کنند. اما در همین تاریکی شب، موجوداتی از مخفیگاه خود بیرون میآیند که بهدنبال غذا هستند و یکی از آنها سپیا فاراعونیس است.
این جانور از تاریکی نمیترسد و همیشه با خود چراغی بههمراه دارد. او در اعماق دریا و در دل تاریکی، ناگهان چراغ بدن خود را روشن میکند. نور تابانی که از بدن این جانور به بیرون میتابد، برخی از جانوران دریایی را مسخ میکند و به سمت خود جذب میکند و فرصت خوبی در اختیار سپیا فاراعونیس میگذارد تا غذایش را بهراحتی انتخاب کند.
اما نور بدن این فرعون آبزی از کجا میآید؟ چراغقوه درون بدن این جانور، از ترکیبات شیمیایی تابانی به نام «لوسیفرین» تولید میشود که در قسمتهای مختلف پوست و دور چشمهای بیشتر ماهیانمرکب وجود دارند.
این موجودات، دارای لولههای نقرهای رنگ بسیار ریزی هستند که از مقداری پروتئین ناشناخته تشکیل شدهاند. دانشمندان، این پروتئین مخصوص را «منعکس کننده» مینامند. این سلولهای نقرهای، رنگ و نور را جذب میکنند و بعد آنها را به بیرون میتابانند. اما نور بدن این جانور فقط برای شکار نیست؛ بسیاری از ماهیهایی که دشمن او هستند، با دیدن این نور فرار میکنند تا جان سپیا فاراعونیس در امان بماند. یکی دیگر از کاربردهای نور بدن این جانور، هنگام تولیدمثل است که برای جذب جنس مخالف بهسوی خود، بدنش را روشنمیکند.
کودکان یتیم
سپیا فاراعونیسها مانند همه مرکبماهیها دارای جنسهای نر و ماده جدا از هم هستند. جثه جنس نر بزرگتر از ماده است و رنگهای متنوع و جذابی دارد که جنس ماده را به طرف خود جذب میکند. فصل تخمریزی این جانوران در بهار یا پاییز و معمولا در عمق ۵۰ متری دریاست. وقتی سپیا فاراعونیس نر همسر خود را انتخاب کند، بازوهای دهانیاش را تغییرشکل میدهد و آماده میشود تا او را به سمت خود بکشاند. اما اینکار به همین راحتی هم نیست؛ او برای بهدست آوردن همسر، ناچار به مبارزه با رقیبان است. پس باید همه آنها را وادارد تا صحنه را ترک کنند و او را با سپیا فاراعونیس ماده تنها بگذارند. حالا نوبت آن میرسد تا رضایت همسر را جلب کند؛ او بالای همسر آیندهاش شنا میکند، نور میتابد و تغییرشکل میدهد تا دل او را به دست آورد.
بعد از لقـاح تخمکهـا، نوبت آن است که تخمهـا از بدن مادر خارج شوند. این کار فقط برعهده مادر است و باید به تنهایی از پس آن برآید اما این موضوع دلیل بر این نیست تا پدر بیکار بنشیند؛ او باید مراقب اوضاع باشد و با هر موجود مهاجمی مبارزه کند تا همسر، کار خود را به پایان برساند.
اولین کار این است که بستری سخت و ترجیحا حفره مانند را بهعنوان محلی مناسب برای تخمگذاری پیدا کنند. پس پدر و مادر شناکنان بهدنبال این محل میگردند. با اینکه سپیا فاراعونیس، سطحی کاملا شنی در مناطق عمیق را برای استراحت دوست دارد ولی هنگام تخمریزی، مناطق صخرهای در کنار سواحل را انتخاب میکند. پس از آنکه مادر محل مناسب را پسندید، در پناه حفاظت همسرش، شکل خود را به حالت یک دوکی درمیآورد. سپس یکی از بازوهایش را که برای این کار تغییرشکل داده، وارد فضای خالی بدن خود که «جبه» نام دارد، میکند و تخمها را با دقت خاصی به صورت خوشهای به بستر میچسباند.
در میان بیشتر ماهیان مرکب، بعد از تخمگذاری، وظیفه والدین به پایان میرسد، یا هر دو میمیرند، و یا به آبهای عمیق بازمیگردند. سپیا فاراعونیسها عمر کوتاهی دارند؛ در یکسالگی بالغ میشوند و تنها ۲ تا ۳ سال عمر میکنند. علت این موضوع هم به خون آنها برمیگردد؛ سپیا فاراعونیس دارای قلبی ۳ حفرهای است که ۲ حفره برای پمپاژ خون به دستگاه تنفسی و یک حفره برای پمپاژ خون به کل بدن است. وجود هموسیانین یعنی مس بهجای آهن در خون او، باعث شده که رنگ خونش بهجای قرمز بهصورت سبزآبی دیده شود.
این سیستم گردش خون، انرژی بسیاری احتیاج دارد که همین مصرف انرژی، طول عمر این جانور را کوتاه میکند. تخمهای سپیافاراعونیس که هر کدام بین ۷ تا ۱۹ میلیمتر است، بسیار شبیه خوشههای انگورمانند ژلهایاند؛ اگر یکی از آنها را به سوی نور بگیرید، میتوانید مینیاتور کوچک و کاملی از یک سپیافاراعونیس را در داخل آن ببینید؛ چراکه نوزاد آنها فاقد مراحل دوران لاروی است.
این نوزادان بسته به شرایط محیط، بعد از ۲۰ تا ۲۵ روز از مرحله جنینی خارج میشوند و از پوشش شفاف و شیشهای تخم بیرون میآیند. از آن همه تخم رها شده که بعدها به نوزاد تبدیل میشوند، فقط تعداد محدودی شانس زندگی دارند و بسیاری از آنها قبل از رسیدن به بلوغ و تولیدمثل بهوسیله شکارچیان خورده میشوند. اما آنها که زنده میمانند، زندگی کامل و مستقلی را از نوزادی شروع میکنند. فرعون خلیجفارس با اینکه در جوانی علاقهمند به زندگی جمعی است ولی بهتدریج که بزرگ میشود، قلمروطلب شده و زندگی انفرادی را ترجیح میدهد تا وقتی که زوج خود را بیابد. آنوقت است که دوباره باید خود را رنگارنگ کند و نور بتاباند تا به راه پدر یا مادر خود برود.
رنگهای فریبنده
رنگ به رنگ شدن سپیا فاراعونیس تنها برای تولیدمثل یا شکار نیست؛ او این کار را در مواقع خطر هم انجام میدهد. از آنجا که این جانور بیشتر روز را در خواب است، همواره در معرض تهدید شکارچیان قرار دارد؛ فقط کافی است که از وجود یک دشمن احساس خطر کند، تا برای فرار از دست او بهسرعت تغییر رنگ دهد و کاملا همشکل محیط اطرافش شود. تغییر رنگ این جانور بهقدری ماهرانه است که برایش فرقی نمیکند در اطرافش پارههای آهن باشد یا ماسههای سپید و یکدست کف دریا؛ سریعا به همان رنگ درمیآید. البته بهترین کار برای این جانور این است که وقتی میخواهد بدون هیچ مزاحمتی استراحت کند، خود را به رنگ محیط درآورد تا خوابش آشفته نشود.
درست است که قابلیت او در تغییر رنگ بیاندازه بالاست اما این جانور هم برای خود رنگ ثابتی دارد. رنگ اصلی و زمینه یک سپیا فاراعونیس، کرم رنگ است که لکهها و طرحهای قهوهای، بدن او را پوشانده. این جانور بههیچوجه نمیتواند رنگ اصلی بدن خود را تغییر دهد و تنها رنگ لکهها و طرحهای خود را همشکل محیط میکند. سپیا فاراعونیس این تغییر رنگ را بهوسیله رنگدانههایی بهنام «کروماتوفور» که به تعداد بیشمار در سطح بدنش وجود دارد، انجام میدهد؛ هر کدام از این رنگدانهها رنگ خاصی را تولید میکنند؛ زرد، نارنجی، قرمز، صورتی، آبی، سیاه و ... اما این تغییرشکل به چه صورت انجام میشود؟
ماهیچههای بسیار کوچکی از اندام این جانور به «کروماتوفور» های بدنش وصلند که با تحرکات مختلف، وضعیت آنها تغییر میکند؛ هرگاه ماهیچههای بدن خود را منقبض کند، رنگدانهها در یک نقطه جمع میشوند و او را بیرنگ میکنند. وقتی هم که آنها را منبسط کند یا درحال استراحت باشد، رنگدانهها پراکنده میشوند و سطح بدن جاندار رنگهای مختلفی به خود میگیرد. این همان کاری بود که نخستین سپیا فاراعونیسی که در خلیجفارس دیدم انجام داد. او با دیدن من احساس خطر کرد و خود را به رنگ آبی دریا درآورد. احتمالا اگر به او نزدیکتر میشدم، با اسلحه دفاعی خود به سمت من شلیک میکرد.
مرکب مخدر
تغییر رنگ برای یک سپیا فاراعونیس تنها وسیله دفاعی نیست؛ او همواره مسلح است و هیچوقت سلاح را از خود دور نمیکند. مواقعی پیش میآید که شکارچی، او را دیده و دیگر تغییر رنگ فایدهای ندارد. پس این جانور از روش دیگری برای حفاظت از خود استفاده میکند؛ او همیشه مرکب سیاهی را در کیسهای بالای سمت راست رودهاش همراه دارد.
پس به محض نزدیک شدن کوسهها و برخی ماهیان بزرگ جثه مانند میشماهیان که دشمن او هستند، دهانه کیسه را در نزدیک مخرج باز میکند و مرکب را با انقباض به بیرون پرتاب میکند. با این کار، بهسرعت محیط را چنان به سیاهی میکشاند که صیاد بهسختی میتواند او را ببیند. اما اینکار او فقط برای سیاه کردن محیط اطراف نیست چرا که بینایی در دنیای جانوران زیر آب، یکی از آخرین حواس آنهاست. شکارچیها بهراحتی میتوانند با راداری که در سر خود دارند شکار را تعقیب کنند اما از دست مرکب تیرهرنگ سپیا فاراعونیس، راه فراری نیست؛ این مرکب سرشار از ترکیباتی به نام «ملانین» و ماده شیمیایی «آلکالوئید» است و بهنوعی ماده مخدر به حساب میآید.
به محض اینکه شکارچی با این مرکب برخورد کند، گیرندههای شیمیاییاش توسط آلکالوئیدها بسته میشود تا سپیا فاراعونیس او را گیج و گمراه به حال خود رها کند و از مهلکه بگریزد. جالب است که این کیسه سرشار از مرکب، در زمان جنینی در بدن فرعون دریا شکل میگیرد و تا آخر عمر همراه اوست. نوزادهای تازه متولد شده سپیا فاراعونیس هم میتوانند با تخلیه این کیسه از خود محافظت کنند؛ فقط کافی است شکارچی این نوزاد را بخورد تا دهانش بیحس شود و بیاراده بازش کند تا نوزاد بیرون بیاید.
شکار با رنگ و بازو
سپیا فاراعونیس، شکارچی ماهر شب است. او تمام روز را کف دریا در مخفیگاهش پنهان میشود و شبها وقت خود را به شکار میگذراند. این جانور، شیوه فوقالعادهای برای شکار طعمههای خود دارد؛ در گوشهای خود را استتار میکند و به رنگ محیط اطرافش درمیآید. سپیا ۸ بازوی دهانـی و ۲ «تنتـاکـل» یا بازوی اصلی بزرگ دارد که وسیله شکـار و دفـاع اوست. این شکارچی قهار، ششدانگ حواس خود را متوجه پیرامونش میکند تا جانورانی را که به سمت او میآیند رصد کند. به محض اینکه طعمهای به حدود یکمتری او نزدیک شود، سپیا فاراعونیس ناگهان ۲ بازوی اصلی منقبض خود را که مانند فنر جمع کرده، تا ۲ برابر طول تنهاش دراز کرده و به سمت طعمه پرتاب میکند.
انتهای «تنتاکل» های این جانور، از بادکشهای مکنده مجهز به خار پوشیده شده که طعمه به آنها میچسبد. خارهای روی بادکشها بسیار ریزند و یکی از کلیدهای شناسایی اینگونه به حساب میآیند. این خارها باعث میشوند تا در صورت فرار طعمه از مکندگی بادکشها، باز هم به «تنتاکل» ها بچسبند. فاراعونیس سپس بهسرعت طعمه شکار شده را به سمت دهان خود میبرد و بهوسیله بازوهای دهانی خود محکم نگهش میدارد تا امکان فرار به صفر برسد. دهان این جانور را «بیک» یا «منقار» میگویند که شامل ۳ دندان در کنار هم است. فرعون خلیجفارس با این منقار سوهانی، شکار را تکهتکه کرده و میبلعد. او تنها گوشت جانور را میخورد و بقیه اجزای طعمه را دور میاندازد.
غذای سپیا فاراعونیس در دوران مختلف زندگی متفاوت است؛ در نوزادی زئوپلانکتونها را میخورد، وقتی بچه است سختپوستان کوچک پلانکتونی را در دستور غذایی خود میگذارد و وقتی بالغ میشود خرچنگها، میگوها، صدفها، حلزونها و ماهیهای کوچک را میخورد. سپیا فاراعونیس هرگز مردارخواری نمیکند و اگر غذای موردعلاقه خود را هم مرده بیابد، محال است که آن را بخورد.
حرکت با موتور
از آنجا که بدن نرمتنان فاقد اسکلتبندی است، قادر به شنا کردن نیستند. بیشتر نرمتنان برای جابهجایی، خود را به دست حرکت آب میسپارند اما سپیا فاراعونیس برای خودش موتوری دارد که با کمک فشار آب کار میکند. او آب را وارد «جبه» خود میکند و سپس با فشار از درون لولهای بهنام «فانل» که در زیر بازوهای دهانیاش قرار دارد، بیرون میدهد و بدین ترتیب، حرکتی در خلاف جهت خروج آب برای خود ایجاد میکند.
سپیا فاراعونیس با کمک ماهیچههای مختلف بدنش، میزان فشار آب را میسنجد و سرعت خود را کنترل میکند؛ هرگاه این ماهیچهها را منقبض کند، آب با فشار بیشتری خارج شده و سرعت جابهجایی هم بیشتر میشود. «فانل» او هم بسیار منعطف است و بهراحتی تغییرشکل میدهد. بنابراین سپیا فاراعونیس میتواند با تغییر محل قرارگیری این لوله، مسیر حرکت خود را انتخاب کند. البته ورود و خروج آب به بدن این جانور، فقط وسیلهای برای حرکت نیست بلکه برایش نقش تنفسی هم دارد.
فرعون دریا برای به حداقل رساندن سرعت خود هم وسیله ویژهای دارد؛ او بالهای در حاشیه بدن خود دارد که بهوسیله آن حرکات خود را کند میکند و حتی میتواند بیحرکت در یکجا ثابت بماند. این یکجا ایستادن و شناکردن، بهوسیله هماهنگی خارقالعاده بین حرکات موزون باله و انقباض ماهیچههای بدن و «فانل» به وجود میآید. این قابلیت برای او بسیار مهم است و برای شکار و جفتگیری به آن احتیاج دارد.
میراثی به نام کف دریا
در بدن سپیا فاراعونیس، اسکلتبندی سفیدرنگی با حفرههای ریز و متعدد وجود دارد که درون این حفرهها بهوسیله گازهای متعددی چون ازت، دیاکسید کربن و... پر شده است. وجود گازها در شناوری و حفظ تعادل این جانور، نقش ویژهای دارد و باعث میشود او انرژی کمتری برای جابهجایی مصرف کند. نام علمی این اسکلتبندی که در بدن تمامی گونههای کاتلفیش وجود دارد، «Cuttle» است که مردمان سواحل ایرانی خلیجفارس به آن «کف دریا» میگویند. علت گذاشتن این نام روی این اسکلت، رنگ سفید و سبکی آن است. بهمحض اینکه یکی از گونههای کاتلفیش میمیرد و گوشت بدنش خوراک خورندگان دریا میشود، این «کاتل» ها که تنها باقیمانده او هستند، مانند کف روی سطح آب میمانند.
یکی دیگر از کاربردهای کاتل مربوط به دوران جنینی سپیا فاراعونیس است. جنین موجود در تخم سپیا فاراعونیس، برای به دنیا آمدن باید پوسته تخم (کوریون) را بشکافد که این کار را با ضربه زدن توسط خار انتهایی اسکلت بدنش یا همان کاتل انجام میدهد. از گذشتهها این اسکلتهای شناور روی آب، برای آدمیان جذاب بودهاند. هنوز هم از بعضی عطاریهای قدیمی میتوان سراغ ماسک صورت «کف دریا» را گرفت.
این ماسک که مخلوطی از پودر کاتل و آب است، همواره مورد استفاده خانمها بوده و برای ترمیم پوست، آن را روی صورت میگذاشتند. امروزه هم این کاتلها مصارف خاصی دارند؛ از اسکلت و بدن این جانور، پودری تهیه میکنند که برای پرورش ماهی مورد استفاده قرار میگیرد.
دانشمندان بریتانیایی هم بهتازگی آزمایشی انجام دادهاند و به ارزشهای دیگر این کاتلها پی بردهاند. آنها اسکلت کاتلفیش را در محلولی از پیشروهای فوق هادی اکسید باریم مس قرار دادند و در حرارت بالای ۹۰۰ درجه سانتیگراد توانستند نوع جدیدی از فوق هادیها را بسازند. ساختار حفرهدار و پیچیده این اسکلت، موجب تولید یک ماده فوق هادی سبک وزن میشود که مصارف بسیار زیادی در علوم آزمایشگاهی دارد. اما تمام استفاده آدمیان از این موجود، تنها به اسکلت او منحصر نمیشود؛ مردمان محلی محل زیست این جانور هم از قدیم با او آشنا بودهاند؛ به طوری که در جنوب ایران از مرکبی که این جانور با خود حمل میکند، سورمه چشم و مرکب خوشنویسی میساختند.
این رمز را چینیها هم دریافته بودند و با مرکب او کتابت میکردند که به «مرکب چین» معروف بوده. با پیشرفت علم، مرکب این جانور ارزش دیگری پیدا کرد و هنوز هم تلاش برای یافتن خواص دارویی این جوهر به دلیل آلکالوئیدهای موجود در آن ادامه دارد.
تجارت با فراعنه
بهطور کلی علت اصلی صید ماهیهای مرکب، مصرف خوراکی آنهاست. درست است که ماهیهای مرکب در ایران جنبه خوراکی ندارند اما این موضوع دلیل نمیشود که صید آنها در کشورمان متوقف باشد چرا که مردم برخی کشورها گوشت این جانور را میخورند. تنها در سال ۸۷، میزان صید ماهیهای مرکب در جنوب ایران ۹۳۵ تن بوده است.
جالب است که صیادان تنها در عرض ۷۱ روز، با ۶۹ فروند موتور لنج و ۱۵۹ فروند قایق این صید را انجام دادهاند. این میزان نسبت به سال گذشته که میزان صید ۸۳۶ تن بوده، ۱۱ درصد رشد داشته است. برای همین است که جهت بازسازی ذخایر ماهی مرکب در ایران، صید آن فعلا ممنوع شده است. صید ماهیهای مرکب عموما توسط انواع ترالهای کفی و تورهای محاصرهای، رشته قلاب یا جیگینگ یا انواع کوزه صورت میگیرد اما برای سپیا فاراعونیس، بیشتر از قفسهای فلزی بهنام «گرگور» استفاده میکنند.
بیشترین علت صید آنها در ایران برای صادر کردن به کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، فرانسه و جنوب شرق آسیاست. از صادرات آن در سال گذشته، ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار ارز وارد کشور شده است. یکی از ایرادات اساسی صید ماهیهای مرکب در ایران که باید هرچه سریعتر اصلاح شود، استفاده از قفسهای گرگور و زمان صید است. صیادان در فصل تولیدمثل، اقدام به گرگوراندازی میکنند و چون این قفسها فلزی و سخت است، مولدهای سپیا فاراعونیس تخمهای خود را روی دیواره آن میچسبانند و این تخمها از بین میروند. در کشورهای جنوب شرق آسیا این تخمها را از گرگور جدا میکنند و در محل خاصی پرورش میدهند و پس از طی مراحل نوزادی، در دریا رهایشان میکنند. متاسفانه در ایران این کار صورت نمیگیرد.
نظر شما