ظاهرا میزان اهمیت جذب مخاطب در سینمایی که سالهاست تماشاگر با اغلب محصولاتش قهر کرده، آنقدر اهمیت دارد که دیگر زیاد مهم نیست از چه راهی و به چه روشی تماشاگر به تماشای فیلمها ترغیب میشود.
این اهمیتندادن را هم میشود در فیلمهای پرمخاطب این سالها مشاهده کرد و هم در شیوه برخورد مسئولان سینمایی. در چند سال اخیر، سطحیترین کمدیها با سبکترین و جلفترین شوخیهای ممکن روی پرده آمدند و پرفروش شدند و جالب اینکه مدیران بلندپایه سینمایی هم یا چشم به چنین فیلمهایی میبندند و یا حتی تاییدشان میکنند. زیر استاندارد بودن اغلب فیلمهای پرفروش ایرانی، این سؤال را به ذهن میآورد که «آیا تماشاگر ایرانی خواهان سینمایی سهلانگار، سطحی و سرشار از لودگی است؟»
اگر چنین است پس چرا در سالهای نهچندان دور، فیلمهایی مثل «آژانس شیشهای»، «میم مثل مادر»، «کافه ستاره» و... پرفروش شدند؟ چه روندی طی شد که سینمای کمدی ایران که در حال حاضر پرچمدار ابتذال در سینماست از «اجارهنشینها» و «لیلی با من است» به «چارچنگولی» و «اخراجیها» رسید؟ چگونه شوخیهای چالهمیدانی پرده سینما را به اشغال خود درآوردند؟ آیا نمیتوان تماشاگر را با رعایت استانداردها جذب کرد؟ آیا خنداندن تماشاگر با شوخیهای سخیف جایی برای غبطهخوردن باقی میگذارد؟
سینمای ایران برای جذب تماشاگر بهای سنگینی را میپردازد.