همشهری آنلاین- مریم اژئر: روزها یکی پس از دیگری میگذشت. سید جواد و فاطمه سر از پا نمیشناختند. میدانستند که نوروز امسال با عیدی که خداوند به آنها میدهد تکمیل میشود. انتظار به سر آمد و بالاخره در آخرین روزهای فصل زمستان وجود سید جمالالدین گرمابخش خانه شد. علاقه و ارادت خاص پدر (سید جواد) به سید جمالالدین اسدآبادی موجب شد تا فرزند رشیدش را به نام او نامگذاری کند. پسر در جلوی چشمان پدربزرگ و بزرگتر میشد. حالا دیگر پیشتاز جبهههای جنگ حق علیه باطل شده بود. فرماندهی تخریب گردان عاشورا از تیپ سیدالشهدا(ع) را بر عهده داشت. حال و روزش نشان از زخم دشمن اما دلش هوای پرواز داشت. از اینرو دوازدهم اسفند ۶۲ در خون خود غوطهور شد و با سردادن ندای یا حسین(ع) بال پرواز گرفت. آری دیری نپایید که فرزند سید جواد همچون سید جمالالدین نامدار وپایدار شد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
به گفته سید جواد، سید جمالالدین با دو نام سید جلالالدین و سید جمالالدین شناخته میشد. اهل خانه او را سید جمال و دوستان او را با نام سید جلال صدا میزدند. او دروس قرآنی را از همان دوران کودکی در کلاس درس خانگی پدر فراگرفت. سید جمال با کنجکاوی و هوشیاری که خداوند به او عطا کرده بود با کنجکاوی به دنبال کشف نحوه ساخت ابزارآلات و دستگاهها بود. همین خصوصیت موجب شد تا در کار خود موفق باشد و همواره حرف اول را بزند.
فاطمه خانم مادر سید جمال از دورانی سخن به میان میآورد که فرزند شهیدش به جمع انقلابیون پیوست. با دستان کوچکش سلاح بر دست گرفت، تا با دشمنان انقلاب و امام(ره) به مبارزه برخیزد. حضور فعالش در جهاد سازندگی، گروه امداد و نجات، بسیج بیست میلیونی و مناطق محروم گواهی بر این مدعاست. به گفته مادر، سید جمال دشمن سرسخت بیکاری بود. انگار میدانست که باید گوهر وقت را غنیمت شمرد و از لحظه لحظههای عمر بهره بگیرد. سید جمال در دوران پس از پیروزی انقلاب با رفتن به حرم شاه عبدالعظیم حسنی و خرید مهر از بازار آن میکوشید تا کسب و کاری برای جوانان بیکار فراهم کند. مهرها را به جوانان و دوستان هممحلی خود میداد و از آنها میخواست تا با برپایی بساط در کنار نمازگزاران روز جمعه کسب و کار حلال انجام دهند. از نظر او کار عار نبود تنها نکته مهم کسب روزی حلال بود.
به گفته اهل خانه پرهیز از خودنمایی و انجام امور مهمکاری در خفا از ویژگیهای شهید سید جمال بود. در امور جبهه و جنگ به گونهای عمل میکرد که افرادی که وی را نمیشناختند فکر میکردند او یک سرباز عادی است. هویت اصلی او پس از شهادتش و با گفتههای دوستان همرزمش برای خانواده آشکار شد. از جمله اقداماتی که در پرونده کاریاش به ثبت رسیده میتوان به حضور در کادر حفاظتی مرحوم آیتالله حکیم، مبارزه با اشرار و منافقان، حضور در عملیاتهایی چون خیبر و حضور در تیپ محمد رسولاللهو اعزام به لبنان اشاره کرد.
فاصله سلامت تا شهادت!
سید جمال در عملیات قبل از فتح خرمشهر حضور فعال داشت. حین انجام وظیفه و نجات یکی از همرزمانش به شدت مجروح شد. پس از خاموش شدن آتش جنگ در این منطقه و حین پاکسازی منطقه جنگی گروه امداد متوجه علائم حیات در وجود شهید سید جمال میشوند و بدن پر از ترکش و زخم او را که ۱۵ ساعت بر روی زمین مانده بود به بیمارستان تبریز منتقل میکنند. پس از اطلاع یافتن اهل خانه از وضعیت سید
جمال، پدر و مادر به همراه یکی از خواهران عازم تبریز میشوند. در آنجا بود که با دیدن بدن مجروح سید جمال و شنیدن صحبتهای پزشک معالج دریافتند امیدی به بهبودی او نیست. عمق جراحت او به گونهای بود که جای سوزن زدن به بدنش پیدا نمیشد. رگهای پای راستش پاره شده و هر آن احتمال شهادتش نزدیکتر میشد. با امضای پدر و مادر سید جمال به بیمارستان شهدای تجریش در تهران انتقال یافت. مادر با قطع پای او موافقت نمیکند و یکی از جراحان معروف کشورمان به نام دکتر هوشه با سه بار جراحی این پا سلامت آن را تضمین میکند. سید جمال بعد از ۱۷ بار عمل به سلامت نسبی میرسد. حالا دیگر دو عصا دوست و یاورش شده بود و میکوشید تا علاوه بر دست به سر کردن پدر و مادر عصاها را هم دست به سر کرده و به جبهه برود.
در این حین برگه معافیت از خدمت سید جمال به دستش میرسد و او بیتفاوت به متنهای نگاشته شده در این نامه به ورامین میرود و با معرفی خود بهعنوان یک نیروی بسیجی دوباره سلاح در دست میگیرد تا از مرزو بوم کشور دفاع کند. یک ماه پس از اعزام او به جبههها نامهای به دست خانواده مبنی بر سلامت جسمی سید جمال میرسد.
نامه از پنجم اسفند در راه بود و پس از گذشت هفت روز به دست خانواده رسید. ماندگاری شادی و لبخند بر روی لبان اهل خانه طولانی نبود چون به فاصله کوتاهی در همان روز خبر شهادت سید جمال به پدر و مادرش رسید. باورش سخت بود اما حقیقت داشت.
سید جمال که فرماندهی تخریب گردان عاشورا از تیپ سیدالشهدا را بر عهده داشت در شب عملیات خیبر با پافشاری خودش به همراه تیم تخریب به عراق اعزام میشود تا منطقه را پاکسازی کند غافل از اینکه عملیات لو رفته و دشمن دون انتظارشان را میکشد. دیری نپایید که روشنایی منور روشنابخش قلب سید جمال و دوستانش شد. تیری بر گلویش نشست، سید جمال یا حسینگویان در خون خود غوطهور شد و ۱۵ سال بعد به آغوش خانواده بازگشت. عصا، زانوبند، پلاک و تکههایی از استخوان جمجمه و بدنش تنها یافته تیم تفحص برای خانواده شهید شرق آزادی بود. بالاخره سید جمال به آرزوی دیرینه خود رسید. او در روز شهادت حضرت زهرا(س) در خانه ابدی خود آرام گرفت و با آرمیدنش انتظار اهل خانه به سر آمد.
ماجرای آخرین هدیه تولد!
سیده اعظم از وابستگی خود نسبت به برادر شهیدش چنین میگوید: سید جمال همواره میکوشید تا من به او وابسته نشوم. اما علاقه من نسبت به او روز به روز بیشتر میشد. او را دوست داشتم و با دیدنش او را در آغوش میکشیدم. او هم به من هدیههای گران قیمت باارزش میداد. ساعت ژاپنی اصل اورینت هدیه زیبایی بود که از دست سید جمال آن هم در مشهد مقدس از او هدیه گرفتم. کتاب شعر و... و. همه و همه یادگارهای به جا مانده از او برای من است. هنوز هم در حسرت روزی میسوزم که هدیه تولدش بر دستانم ماند. اواسط اسفند سال ۶۲ همراه پدرم به کتابفروشی انتشارات قدیانی رفتیم و میخواستم برای سید جمال هدیه تولد بخرم. کتاب شعری تهیه و آن را کادو کردم در انتظار روزی که سید جمال بیاید و آن هدیه را از دستانم بگیرد. غافل از اینکه او آخرین هدیه تولد خود را از خالقش گرفت. من ماندم حسرت دیدن تولدی دیگر و دادن هدیهای به سید جمال!
سید جمالالدین بارها از مرگ رهایی یافته و به آغوش خانواده برگشته بود. سیده اعظم با بیان این مطلب میگوید: او از ۱۳ سالگی با زخم گلوله خو گرفت و در نهایت هم با همین زخمها به دیدار پروردگارش رفت. همواره مادرم از او میخواست تا با وضعیت جسمی و ترکشهای بدنش دیگر به جبهه نرود اما سید جمال به او میگفت: من میروم تا دینی به گردن شما نماند.
ویژگیهای ناب
ـ شهید سید جمالالدین شرق آزادی به حضرت زهرا(س) و حضرت رقیه(س) ارادت خاص داشت همانگونه که به این بانوی دو عالم عشق میورزید در روز شهادتشان هم به خاک سپرده شد.
ـ از پرخوری پرهیز میکرد. علاوه بر انجام واجبات نسبت به انجام مستحبات توجه خاص داشت.
ـ کتاب «تاریخ ایران» یادگار به جا مانده از سید جمال برای پدر است. همچنین آخرین نوار صوتی قبل از عملیات با صدای سید جمال حکایت از بیآلایشی و بیتوجهی او به دنیا دارد.
_همواره میکوشید تا پیرو خط امام باشد و میگفت: اگر انقلابهای رخ داده در دنیا رهبری چون خمینی(ره) در رأس امور خود داشتند حتماً پیروز میدان میشدند.
ـ درست انجام دادن کارها و پرهیز از خودنمایی سرلوحه کارش بود.
ـ شکارچی دوستان خوب بود. همواره میکوشید تا با افرادی که از نظر اعتقادی وعلمی سطح بالایی دارند دوست شود.
بیوگرافی شهید
نام و نام خانوادگی:
سید جمالالدین شرق آزادی
تاریخ تولد:
۱۴/۱۲/۱۳۴۴
تاریخ شهادت:
۱۲/۱۲/۱۳۶۲
تاریخ بازگشت به میهن و خاکسپاری:
۱۶/۷/۱۳۷۶
محل شهادت:
طلاییه جزیره مجنون عملیات خیبر
محل دفن:
قطعه ۲۴ بهشت زهرا
از استادی تا نویسندگی
شهادت سید جمال موجب شد تا روند زندگی پدر تغییر کند. سید جواد عزم خود را جزم کرد و به نگاشتن کتاب پرداخت. او تصمیم گرفت راه فرزند شهیدش را ادامه دهد. سلاح قلم به دست گیرد و مردم را از فقر فرهنگی برهاند. تاکنون ۲ جلد کتاب او منتشر و روانه بازار نشر شده است و ۲ کتاب دیگر در دست چاپ است. حال پرونده شهادت سید جمال را میبندیم و پرونده سید جواد را مرور میکنیم تا از ناگفتههای نویسندگی خود برایمان بگوید.
چگونه مسیر زندگی خود را از استادی قرآن به نویسندگی تغییر دادید؟
پس از شهادت سید جمال تصمیم گرفتم تا حرفهای خود را در قالب کتاب به مردم بگویم.
نخستین کتاب خود را در چه سالی و با چه مضمونی منتشر کردید؟
سال ۸۵ نخستین کتاب من با عنوان «اوج خوشبختی» روانه بازار نشر شد.
کتابهای بعدی پس از چند سال وقفه و با چه عنوانهایی منتشر شد؟
سه سال بعد از انتشار نخستین کتابم، کتاب «کار و تلاش» منتشر شد و بعد از آن به نوشتن مطالب دو کتاب دیگرم به نامهای «پرورش روح جسم و جان» و «مدینه فاضله» پرداختم.
برای نوشتن این کتابها از چه اشخاص یا کتابهایی الهام گرفتید؟
از آیات قرآن و شعرهای مرحوم پروین اعتصامی.
متن کتابها با چه محوریتی نگاشته شده است؟
با محور صفا و صمیمیت در خانواده و افزایش روح همکاری در جامعه.
با نگاشتن این کتابها چه اهدافی را دنبال میکنید؟
تمام تلاش من برای نگاشتن کتابها در راستای ارتباط گرفتن مردم با آیات قرآن و فراگیری دروس تربیتی بوده است.
از دوران استادی قرآن برایمان بگویید؟
پس از اینکه سید جمال به سن ۶ سالگی رسید تصمیم گرفتم تا در خانه خود کلاس درس قرآن برپا کنم. در ابتدا به حدود ۱۱ نفر آموزش میدادم اما با گذشت زمان این تعداد افزایش یافت.
روش تنبیه و تشویق در کلاس درس شما چگونه بود؟
همواره میکوشیدم تا دل شاگردان خود را به دست آورم. هیچگاه به آنها نمره پایینتر از ۲۰ نمیدادم. دادن کتاب بهعنوان هدیه در دستور کار من قرار داشت. در حال حاضر هم این روش را دنبال میکنم.
آیا از شاگردان شما افرادی به شهادت رسیدهاند؟
بله شهیدان حمیدرضا بهار مستیان، اکبر دادخواه، خسرو قدیانی، مهدی صابری و محمد شفیعزاده از جمله شاگردان کلاس قرآن من در منطقه بودهاند که به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
از نحوه تدریس قرآن برایمان بگویید؟
من حافظ کل قرآن هستم. از آنجا که میکوشیدم تمام مسائل را با آیات قرآن پاسخ دهم آیات الهی را فراگرفتم. پاسخگویی با آیات، احادیث و اشعار از جمله روشهای تدریس من بود.
آیا فرزند شهید شما هم به قرآن یا کتابهای دینی علاقه داشت؟
بله، سید جمال به خواندن قرآن و نهجالبلاغه علاقه خاص داشت.
آیا به همان میزان که به نویسندگی علاقه دارید به خواندن کتاب هم عشق میورزید؟
بله، وجود کتابخانه با این تعداد کتاب در خانه نشاندهنده علاقه من به کتابخوانی است.
_______________________________________________________________
منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۰ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۲/۱۶*
نظر شما