همشهری آنلاین: ولی با وجودی که همه این پاسخها نشان میدهند که ما کی هستیم ولی کافی نیستند چون ما و در واقع هویت ما چیزی فراتر از همه اینهاست. در مورد هویت و اهمیت آن با هرایردانلیان، کارشناسارشد روانشناسی گفتوگو کردهایم.
هویت به معنای تفاوتهای فردی و ویژگیهای مختص هر فرد به رغم داشتن نکات مشترک است؛ هر یک از ما در عین داشتن ویژگیهای مشترک با دیگران، ویژگیهایی داریم که خاص خود ماست؛ به مجموعه این ویژگیها، هویت گفته میشود. هویت فرد، او را از دیگران متمایز میکند.
هویتیابی به معنای کاوش کردن و طرح سوال و رسیدن به پاسخ این سوال است. در واقع فرد دست به نوعی اکتشاف میزند؛ سوالهایی در مورد خودش، زندگی و اهدافی که باید داشته باشد طرح میکند، سپس پاسخهایی برای آنها پیدا میکند و تصمیم میگیرد براساس این پاسخها در زندگی عمل کند. به عبارت دیگر به انجام آنها متعهد میشود.
آن دسته از ویژگیها و رفتارهای فرد، جزیی از هویت او محسوب میشوند که تداوم داشته باشند؛ برای مثال کودکی که در تمام بازیهایی که با همسن و سالهای خود میکند، نقش رهبر را بر عهده میگیرد، رهبری جزیی از هویت او میشود.
تغییر در طول عمر
هویت در طول عمر تغییر میکند و نباید ثابت بماند. تثبیت شدن، ضررهای زیادی دارد؛ برای مثال یک دختر جوان وقتی شاغل میشود، ازدواج میکند و مادر میشود، در هر یک از این مراحل نقشهای جدید پیدا میکند که هویت خود را باید براساس آنها بازتعریف کند. بر این اساس هویت به چهار نوع تقسیم میشود:
هویت زودرس: فرد خیلی زود به هویت خود دست پیدا میکند و ارزشها و اهدافش همان ارزشها و اهداف پدر و مادر اوست. به این حالت مختومه شدن هویت هم میگویند. چنین فردی در نوجوانی بزرگسال به نظر میرسد ولی در بزرگسالی معمولا کودکانه رفتار میکند چرا که متناسب با سن خود رشد پیدا نمیکند و نمیتوان خود را با شرایط جدیدی که در هر مقطع سنی در آن قرار میگیرد انطباق دهد.
هویت پخش: فرد مدام از خودش سوال دارد و در مورد زندگی و اهداف خود سوال میکند ولی به پاسخی برای آنها دست پیدا نمیکند. این افراد خوب حرف میزنند ولی عمل نمیکنند.
تعلیق هویت: فرد همیشه در حال طرح سوال و بررسی راههای مختلف است و به قول معروف مدام از این شاخه به شاخه میپرد. به این حالت آشفتگی هویت هم گفته میشود.
حد تعادل: در یک حالت خوب و متعادل، فرد به هویت دست پیدا میکند و ارزشها و اهداف خود را در زندگی برمیگزیند ولی متناسب با سن، آنها را تغییر میدهد؛ برای مثال در ۴۰ سالگی مانند ۲۰ سالگی فکر و عمل نمیکند.
هویت در کودکی و نوجوانی
با وجودی که دوران اوج هویتیابی را نوجوانی میدانند ولی شکلگیری هویت از دوران کودکی آغاز میشود و تا آخر عمر ادامه دارد. هویت در کودکی براساس صفتهای عینی و واضح خود فرد شکل میگیرد؛ برای مثال «من زیبا هستم/ نیستم»، «درسخوان هستم/ نیستم» یا «پدر و مادر، من را دوست دارند/ ندارند». به مرور زمان محیط و تایید و تکذیب دیگران بر هویت فرد و توصیفی که او از خود دارد تاثیر میگذارد؛ به این صورت که فرد هویت خود را از حرفهای دیگران میگیرد «تو بچه خوبی هستی/ نیستی».
در شکلگیری هویت هر فردی خانواده او مهمترین نقش را دارد. در تحقیقی ثابت شد فرزندان در خانوادههایی که بر سه ویژگی تاکید دارند، بهتر میتوانند به هویت دست پیدا کنند: مستقل بودن در عین وابستگی به خانواده، مشارکت و تکثر عقاید. در واقع پدر و مادر اولین و مهمترین نقش را در شکلگیری هویت کودک دارند. با بزرگتر شدن کودک، معلم هم در این مساله تاثیرگذار میشود و در نوجوانی روابط بین فردی با همسالان بر هویت فرد اثر میگذارد. واقعیتهای اجتماعی هم در هویت فرد اثرگذار است. اگر تصوری که فرد از خودش دارد با تصوری که دیگران از او دارند هماهنگ باشد، هویت او قوی میشود.
به همین دلیل اگر کودک از سوی خانواده خود پیامهای متضادی دریافت کند، نمیتواند هویت خود را شکل دهد؛ برای مثال اگر روزی به او بگویند باهوش هستی و روز دیگری خنگ توصیفش کنند او سردرگم خواهد شد یا مثلا یک زمانی به کودک میگویند «تو بزرگ شدی» و زمانی دیگر به او میگویند «تو هنوز بچه هستی»؛ چنین کودکی نمیتواند به هویت خود شکل دهد چون نمیداند کوچک است یا بزرگ.
زندگی در پیچیدگی و سرعت
اگر دوران جوانی را ۲۰ سال به بعد بدانیم، در این دوران چند نکته اهمیت زیادی دارد؛ فرد به چه هویتی و تا چه حد دست پیدا کرده است؟ آیا هویت دارد یا نه؟ این مساله در جوامع پیچیده شهری که سرعت تغییرها زیاد است، اهمیت بیشتری دارد. در چنین جوامعی هویتیابی به سختی انجام میشود چرا که افراد نقشهای زیادی دارند و انطباق یافتن با آنها مشکل است.
در جوامع روستایی نقش پدر و مادر مشخص است؛ پدر باید صبح سر کار برود و شب برگردد. مادر هم وظایف مشخصی در خانه دارد اما در جوامع شهری یک خانم باید نقشهای مختلفی را به عنوان همسر، مادر و کارمند بازی کند و هویت خود را با این نقشها سازگار کند. همچنین موفقیتهای اجتماعی یا طرد شدن از اجتماع هم در هویتیابی موثرند؛ جوانی که در کار موفق نیست، هویت کاری ندارد.
یک توصیه
هویت هر فرد در رفتار اوست نه در تفکراتی که دارد. فکر کردن تا حد معقول و منطقی خوب است ولی در صورتی که بیش از حد طول بکشد، ضرر دارد. حد فکر کردن را عرف اجتماعی تعیین میکند؛ برای مثال اگر یک نفر یک روزه تصمیم به خرید خانهای بگیرد عجله کرده است ولی اگر یک ماه هم برای آن فکر کند و نتواند تصمیم بگیرید خوب نیست.
عمل کردن به تفکرات و برنامههایی که در ذهن داریم نشان میدهد که توانایی ما تا چه حد است و همچنین درست یا غلط بودن افکار را مشخص میکند یا به آنها شکل میدهد. در صورتی که دچار هویتهای پخش یا معلق هستید، باید نقاط ضعف خود را شناسایی کنید و بفهمید که چرا نمیتوانید برای سوالهای خود جواب پیدا کنید یا فکرهایتان را به مرحله عمل برسانید. اگر خودتان نمیتوانید از روانشناس کمک بگیرید.
نظر شما