اینجا تا چشم کار می‌کند پر است از وسایل قدیمی و خاک‌خورده‌ای که صاحب آن حتی دلش نمی‌آید گرد و غبار رویشان را پاک کند.

اصغر بیچاره

به گزارش همشهری آنلاین، به مناسبت درگذشت اصغر بیچاره گزارشی قدیمی از همشهری سرنخ را انتخاب کرده‌اید که بخوانید. این گزارش سال ۱۳۸۸ منتشر شده است:

دوربین‌های چوبی و قدیمی، لباس‌های قاجاری و عینک‌های شیشه گرد و ظریف و سماورهای بزرگ و کوچک اولین چیزهایی هستند که در بدو ورودتان به این خانه به چشمتان می‌خورند؛ وسایل عجیب و غریبی که توصیه می‌کنیم فکر دست زدن به آنها به سرتان نزند چرا که آقای کلکسیونر اصلا دوست ندارد حتی یک ذره گرد و خاک از سر وسایلش کم شود! این آقای کلکسیونر را حتما می‌شناسید؛ البته نه به خاطر مجموعه عجیب و غریبش بلکه به خاطر نام آشنایی که دارد؛ او اصغر بیچاره است.  

ببینید | نکته عجیب در زندگی بازیگر مطرح ایرانی | آقای بازیگر، کلکسیونی از وسیله‌های تاریخی داشت ؛ از عینک و دوربین گرفته تا سماور و لباس قاجاری!
   اصغر بیچاره بعد از ۶۷ سال قصد دارد مجموعه عکس‌های خود را چاپ کند. فقط دنبال فرصت مناسب می گردد

خانه آقای بازیگر در یکی از کوچه‌های قدیمی خیابان حافظ واقع شده؛ ساختمانی قدیمی که با یک نگاه کوچک به نمای آن هم می‌شود فهمید سال‌های زیادی از عمرش می‌گذرد.  همه وسایل خانه مثل خود آن قدیمی و دست نخورده هستند و حتی گرد و غبار روی آنها نشان می‌دهد که مدت‌هاست کسی از نزدیکشان رد نشده.

البته این گرد و خاک‌ها را به حساب خانم خانه نگذارید چراکه این آقای کلکسیونر است که دوست دارد وسایلی که در این سال‌ها جمع کرده، همین طوری دست نخورده باقی بمانند؛ «آن‌قدر این وسیله‌ها را دوست دارم و با آنها خاطره دارم که دلم نمی‌آید حتی خاکشان را پاک کنم. حتی اگر از اینجا اسباب‌کشی هم بکنم، باز هم همین جوری بسته‌بندی‌شان می‌کنم». این حرف‌ها را اصغر بیچاره می‌گوید؛ کسی که از همان روزهای کودکی‌اش که به عنوان کارگر پا به یک مغازه عکاسی در لاله‌زار گذاشت، شروع به جمع‌آوری عکس، دوربین، عینک و لباس‌های قدیمی کرد؛ وسیله‌هایی که حالا سال‌ها از عمرشان می‌گذرد و خاطره‌های زیادی را برای این بازیگر زنده می‌کنند.  

خانه‌ای شبیه صندوقچه

خانه اصغر بیچاره از آن دست خانه‌هایی است که از صندوقچه معروف و قدیمی مادربزرگ‌های قصه‌ها چیزی کم ندارند. اینجا از تکنولوژی و وسیله‌های مدرن امروزی خبری نیست. دقیقا به همین خاطر، یکی از اصل‌هایی که موقع ورود به اینجا باید رعایت کنید این است که با احتیاط راه بروید تا حضورتان نظم موجود در اینجا را به هم نزند. مطمئن باشید که به هیچ طریقی نمی‌توانید به این وسیله‌ها نزدیک شوید چراکه همان‌جا آقای بازیگر مچتان را می‌گیرد و با صدای بلند می‌گوید: «لطفا دست نزنید». 

دکوراسیون خانه، قدیمی است و همه اتاق‌ها با تابلوها، عکس‌ها و دوربین‌های قدیمی تزئین شده. خیلی از عکس‌هایی که به در و دیوارها نصب شده‌اند، نتیجه هنر عکاسی خود آقای کلکسیونر هستند؛ البته بعضی از عکس‌های قدیمی و معروف را هم از دوستانش به یادگار گرفته؛ «در نه سالگی به عنوان کارگر ساده در یک آتلیه عکاسی در لاله‌زار مشغول به کار شدم. از همان زمان کم‌کم با هنر عکاسی آشنا شدم و با علاقه‌ای که به این هنر داشتم، توانستم در ۱۳ سالگی کارگاه عکاسی شهرزاد را بالای سینما ایران راه بیندازم».

ببینید | نکته عجیب در زندگی بازیگر مطرح ایرانی | آقای بازیگر، کلکسیونی از وسیله‌های تاریخی داشت ؛ از عینک و دوربین گرفته تا سماور و لباس قاجاری!
اصغر بیچاره در اتاق خاطره‌هایش

آقای بیچاره از همان زمان شروع کرد به گرفتن عکس‌های منحصر به فرد؛ عکس‌هایی که نام او را به عنوان قدیمی‌ترین عکاس تاریخ سینما ثبت کرد؛ «از بدو ورودم به کارگاه عکاسی به جمع‌آوری وسایل تاریخی علاقه‌مند شدم. از همان ابتدا، هم عینک جمع کردم و هم دوربین». البته کلکسیون آقای بازیگر به دوربین و عینک ختم نمی‌شود؛ از آنجایی که آقای بیچاره به تاریخ ایران هم علاقه‌مند بود،

هروقت که خبردار می‌شد یک نفر قصد فروش وسیله‌های قدیمی‌اش را دارد، به سرعت خودش را به فروشنده می‌رساند و با کمی چک و چانه سر قیمت، بالاخره آن وسیله‌ها را می‌خرید و به مجموعه‌اش اضافه می‌کرد. یکی از آن چیزهای قدیمی و عجیبی که اصغر بیچاره تا همین چند وقت پیش هم در کلکسیونش داشت، مجموعه‌ای از وسایل پزشکی بود؛ «چندوقت پیش، آنها را یکجا به موزه پزشکی ایران فروختم. یکی از آن وسیله‌ها ویلچر مادرم بود. در اوج سادگی خیلی زیبا بود و تمام قسمت‌هایش از چوب ساخته شده بود اما به خاطر اینکه ماندگار شود آن را به موزه پزشکی ایران فروختم». 

    اتاقی پر از دست‌نخورده‌ها

یکی از اتاق‌های خانه این هنرمند، مخصوص مجموعه‌های تاریخی‌اش است. البته خود آقای بازیگر به خاطر مشغله زیاد هنوز فرصت نکرده آمار دقیقی از مجموعه‌های عینک، دوربین، لباس‌های قاجاری و عکس‌های تاریخی‌اش تهیه کند؛ شاید به خاطر همین است که می‌گوید: «برای من مهم‌ترین چیز، جمع کردن این مجموعه‌ها و نگهداری از آنها بوده نه تعدادشان». بیشتر عینک‌هایی که آقای بیچاره جمع‌آوری کرده در ویترینی قرار گرفته‌اند که یکی از طبقاتش شکسته و همین موضوع هم باعث شده که بعضی از عینک‌ها به سمت پایین سرازیرشوند؛ اما حتی شکستگی این طبقه شیشه‌ای ویترین هم باعث نشده آقای بازیگر به صرافت تمیز کردن یا حتی جابه‌جایی وسیله‌های قدیمی‌اش بیفتد. حکایت این ویترین شکسته را از زبان خودش بخوانید؛ «با یک پس‌لرزه این اتفاق افتاد و همه چیز در این ویترین به هم ریخت». 

وقتی می‌خواهید درباره عینک‌ها از آقای کلکسیونر سؤال کنید باید خیلی مراقب باشید که این کلمه را درست تلفظ کنید چرا که در غیر این صورت آقای بیچاره با قاطعیت تمام به شما می‌گوید: «عینک درست نیست، آی‌نک درست است!»

او درباره این مجموعه‌اش می‌گوید: «من تاریخ آی‌نک را تا ۵۰۰ سال جمع کرده‌ام. آی‌نک از خیلی وقت پیش مال ایران بوده اما همین‌ آی‌نکی که برای کشور ما بوده، در اروپا و آمریکا نمره شده و برگشته».  آقای عکاس زمانی که ۱۱ ساله بود، هر عینکی را که به دستش می‌رسید در صندوقچه‌اش نگهداری می‌کرد؛ عینک‌هایی با شیشه‌های گرد و دسته‌های ظریف و نازک. بالاخره راضی می‌شود که یکی از آنها را توی دستش بگیرد، البته با احتیاط تمام؛ بعد می‌گوید: «این‌ آی‌نک، معروف به «بجاری» است. این‌ آی‌نک را پنبه‌زن‌ها، آهنگرها و کسانی که بیشتر چشمشان هنگام کار در معرض آسیب بود استفاده می‌کردند تا مبادا گرد و خاک یا مایعات وارد چشمشان بشود». آقای بازیگر حتی یک بشقاب قدیمی هم دارد که پر از عینک‌های تعمیری است اما او دلش نمی‌آید این عینک‌ها را به دست تعمیر کار بسپارد.  

دوربین‌های قدیمی 

کلکسیون عینک، تنها مجموعه کوچکی از چیزهای عجیب و غریب خانه آقای بیچاره است. بخش بزرگ‌تر مجموعه این آقای بازیگر مربوط می‌شود به دوربین‌ها و عکس‌های تاریخی‌ای که در طول فعالیتش در سینما از افراد بزرگ و مشهور انداخته. البته اصغر بیچاره تمام اینها را از عشقش به سینما دارد. شاید دست سرنوشت بود که او در سال ۱۳۰۹ در خانه دایی‌اش در خیابان اسماعیل بزاز که روبه‌روی سینما تمدن بود، به دنیا بیاید.

چند سال بعد هم، این هنرمند با دوربین عکاسی و سینما آشنا شد؛ علاقه‌ای که بعدها در قالب عکس و تصویر، مهمان خانه او و جزئی از مجموعه‌اش شد؛ «هفت ساله بودم که وارد بازار کار شدم، به خاطر عشقی هم که به سینما داشتم اولین کارم در سینما تمدن بود.

ببینید | نکته عجیب در زندگی بازیگر مطرح ایرانی | آقای بازیگر، کلکسیونی از وسیله‌های تاریخی داشت ؛ از عینک و دوربین گرفته تا سماور و لباس قاجاری!
   این عینک‌ها را آقای بازیگر از همان دوران کودکی که به عنوان یک کارگر در یک عکاسی در لاله‌زار مشغول به کار شد، جمع‌آوری کرده تا همین امروز

کوزه‌های آب را می‌گرفتم و از بیرون برای سینما آب پر می‌کردم و می‌آوردم اما با مرور زمان به عکاسی علاقه‌مند شدم و در هشت سالگی به عنوان شاگرد در یک کارگاه عکاسی مشغول به کار شدم». آقای بیچاره حالا مجموعه عکس‌های قدیمی‌اش را هم مدیون همان دوران می‌داند؛ زمانی که ساعت‌ها در کارگاه عکاسی کار می‌کرد و در کنار آن، خوب گوش‌هایش را تیز کرده بود تا تمام مهارت‌های صاحب کارش را یاد بگیرد. در واقع همین نت‌برداری‌ها بود که او را به جایی که می‌خواست رساند؛ «کارگاه عکاسی شهرزاد را که باز کردم، شد پاتوق اهالی هنر و ادب.

افرادی مثل نیما یوشیج، جلال آل‌احمد، احمد شاملو و ملک‌الشعرای بهار جزو آنهایی بودند که به عکاسی من آمدند و من از آنها عکس گرفتم. حتی استکان‌ها و سماوری را هم که من در آن چای درست می‌کردم و از آنها پذیرایی می‌کردم در مجموعه‌ام نگه داشته‌ام». سماورقدیمی‌ای که آقای بیچاره می‌گوید، گوشه اتاق قرار گرفته و استکان‌ها هم روی یک سینی کنار آن چیده شده‌اند.

آقای بیچاره ادامه می‌دهد؛ «یک زمانی در همین استکان‌ها به این بزرگان چای تعارف می‌کردم و آنها هم با بگو و بخند استکان‌های لب‌ریز از چای را سر می‌کشیدند». البته این تنها سماور قدیمی آقای بازیگر نیست؛ او در کنار این سماور، سماور قدیمی‌تری هم دارد؛ سماوری که عمر آن به روزهای خیلی دور برمی‌گردد؛ «این سماور، روجهازی مادرم بود. هنوز هم این را به یادگار نگه داشته‌ام. قدمت این سماور شاید از ۱۰۰ سال هم بیشتر باشد». 

 از دوربین ماشاءالله خان تا روسی‌خان

عکس‌ها و دوربین‌هایی که آقای بیچاره در گوشه گوشه اتاقش قرار داده، ماحصل ۶۴ سال کار حرفه‌ای او در حوزه عکاسی است! او یکی یکی عکس‌های روی دیوار را نشان می‌دهد و با یک مکث کوتاه روی هر کدام از آنها، یک خاطره جداگانه برای ما تعریف می‌کند؛ «این عکس برای اولین عکاسی‌ای است که در ناصر خسرو باز شد؛ عکس ماشاءالله‌خان عکاس‌باشی که برای ۱۱۵ سال پیش است».

همین علاقه اصغر بیچاره به عکاسی باعث می‌شود که او مجموعه‌ای از دوربین‌های مختلف را دور خودش جمع کند؛ از دوربین خود ماشاءالله‌خان گرفته تا دوربین روسی‌خان که در زمان قاجار از روسیه به ایران آمد و در خیابان فردوسی یک کارگاه عکاسی باز کرد؛ دوربینی با سه کیلوگرم وزن.  البته در کنار اینها یک دوربین قدیمی دیگر هم هست که متعلق به شخصی به نام «سانو» بوده.

آقای بازیگر درباره این دوربین می‌گوید: «او در خیابان استانبول یک کارگاه باز کرده بود به اسم فتو رنگ اما دلیل شهرتش کاری بود که می‌کرد. او برای اولین بار عکس رنگی را در ایران باب کرد؛ یعنی عکس‌هایی را که می‌گرفت با دست رنگ می‌کرد!». آقای بیچاره کار رنگ عکس را از همین آقای سانو یاد گرفت. حتی در میان مجموعه رنگارنگ آقای عکاس‌باشی، شیشه‌هایی دیده می‌شود که زمانی کار فیلم عکاسی را انجام می‌دادند و در هنر عکاسی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. این شیشه‌ها را هم که قدمت بعضی از آنها به ۱۴۵ سال پیش می‌رسد، می‌توانید به مجموعه آقای عکاس‌باشی اضافه کنید.

ببینید | نکته عجیب در زندگی بازیگر مطرح ایرانی | آقای بازیگر، کلکسیونی از وسیله‌های تاریخی داشت ؛ از عینک و دوربین گرفته تا سماور و لباس قاجاری!
   این همان سماوری است  که بزرگانی مثل ملک‌الشعرای بهار، جلال آل احمد، صادق هدایت، نیما  یوشیج و ... از آن چای خوردند

البته در کنار این مجموعه چیزهای عجیب دیگری هم به چشم می‌خورد. یکی از همین چیزهای جالب، لباس‌هایی است که در هر کلکسیونی دیده نمی‌شوند؛ «این لباس‌ها از زمان قاجار مانده. من آنها را حدود ۶۰ سال پیش از خانمی در اصفهان خریدم و حالا قصد دارم آنها را به موزه کاخ سعدآباد بفروشم تا در جای امنی نگهداری شوند». در کنار این لباس‌ها تابلوهایی هم به دیوار آویزان شده که ساخته دست خود اصغر بیچاره است.

او به یکی از تابلوها اشاره می‌کند و می‌گوید: «این تابلو نقش جنازه من است، شعرش را هم خودم گفته‌ام؛ ساقی محفل ما چون پیر شد/ رفت و دربان در میکده شد/ سال‌ها پنبه زدم مردم را/ عاقبت پنبه ما هم زده شد!» البته روی یکی از دیوارهای دیگر، تابلوی جالب دیگری هم به چشم می‌خورد. این تابلو تصویر خود آقای بازیگر است که غل و زنجیر واقعی به دست‌ها و گردن او زده شده. او درباره این تابلو می‌گوید: «این تابلو بیانگر این موضوع است که هر کسی که در دنیا در کار هنر وارد می‌شود، در غل و زنجیر است».

حالا سال‌ها از عمر این تاریخچه نیم‌قرنی اصغر بیچاره می‌گذرد. خیلی‌ها او را به واسطه عکس‌های قدیمی‌اش می‌شناسند و خیلی‌ها هم به خاطر مجموعه دوربین‌هایش. با این حال، در خانه آقای عکاس چیزهای عجیب و غریب دیگری هم پیدا می‌شود که حسابی چشم‌ها را خیره می‌کنند!  

کد خبر 766002
منبع: همشهری سرنخ

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha