همشهری آنلاین: ببر مازندران زیرگونه جدایی از خانواده ببرها بوده که سالهاست نسلش از بین رفته است؛ گربهسان زیبا و بزرگی که در تمام جهان آن را به نام ایران میشناسند و ببر ایرانی، مازندران یا کاسپین (Caspian Tiger) مینامندش. اینکه این ببر چه بود و چه بر سرش آمد، خود داستان دیگری است.
شاید امروزه کمتر کسی از حضور ببر در تاریخ این سرزمین آگاه باشد اما در گذشته چنین نبود و ایرانیان این گربهسان را میشناختند و آن را همچون شیر ایرانی به خاطر زیبایی و قدرتش میستودند. شهرت و آوازه ببرهای جنوب دریای خزر به گوش مردمان سایر کشورها هم رسیده بود و گفته میشود تا قرن هفدهم تنها ببرهای شناخته شده در اروپا، ببرهای هیرکانی یا همان ببرهای مازندران بودهاند.
شکل ظاهری، دلیری، شجاعت و نیرومندی این گربه باعث شده بود تا اروپاییان علاقه زیادی به آن نشان دهند و به دلیل آنکه ببر گربه مختص به قاره آسیاست، از دوران باستان رومیان و حتی مصریان برای به اسارت درآوردن ببرها راهی شمال ایران میشدند. آن زمان ببرهای هیرکانی از قفقاز، سواحل خزر و خراسان تا شمال افغانستان، بخشهای جنگلی رود جیحون و سواحل دریاچههای آرال و بالخاش در آسیای مرکزی پراکنده بودند که رفته رفته از تعداد آنها کم شد و تا صد سال گذشته فقط تعداد نسبتا کمی از آنها در شرق مازندران باقی ماندند.
شکارچی ماهر مازندران
ببر ایران از بزرگترین ببرهای جهان بوده است؛ مقام دوم پس از ببر سیبری. این موضوع را محققان از پوستها و تصاویر به جامانده از ببر مازندران دریافتهاند. بهطور کلی ببر ایرانی با نام علمی Panthera tigris virgata تفاوتهای آشکاری با دیگر زیرگونههای ببر در جهان دارد؛ ببر مازندران رنگی روشنتر از ببر بنگال داشته و نوارهای عرضی روی بدنش هم باریکتر، منظمتر و به تعداد بیشتر بوده است.
آنطور که از شواهد برمیآید موهای بدن ببر مازندران بلندتر و پرپشتتر از ببر بنگال و کوتاهتر از ببر سیبری و جثه آن بزرگتر از ببر بنگال و کوچکتر از ببر سیبری بودهاست. جثه بزرگ و کشیده، سر درشت، فک قوی، دستها و پاهای متوسط و قدرتمند، پنجههای پهن، چنگالهای بزرگ، چشمهای درشت، گوشهای گرد و کوتاه و دم بلند از ویژگیهای ظاهری ببر مازندران هستند.
پوشش بدن این حیوان کوتاه و ضخیم بود اما در فصول سرد سال موها بلندتر و پرپشت میشدند. از طرفی در ببر ایرانی موهای روی گونهها نسبت به سایر ببرها بلندتر بوده است.
رنگ و نقوش بدن ببر به این جانور کمک میکرد تا بتواند به راحتی خود را در محیط اطرافش پنهان کند. ببر مازندران شکارچی ماهری بوده است؛ این حیوان پس از یافتن طعمه، به آهستگی خود را به آن نزدیک میکرد و با حوصله بسیار به کمین مینشست و در لحظهای مناسب با یک پرش سریع خود را به آن میرساند. کشتن طعمه معمولا به وسیله شکستن گردن و پاره شدن نخاع یا خرد کردن جمجمه با استفاده از دندانهای نیش صورت میگرفت. این گربهسان از قدرت بدنی بسیاری بالایی برخوردار بود و میتوانست طعمههای بزرگی مانند گوزن و گاو را با دندان بگیرد و به محل مناسبی برای خوردن منتقل کند.
نبرد نابرابر
آغاز قرن بیستم را باید شروع انقراض ببر ایرانی دانست؛ ببری که در جلگههای ساحلی حاشیه دریای خزر و بیشههای مردابی شمال ایران که پوشش غنی گیاهی و جانوری داشته، روزگار میگذرانده. این مناطق که قرنها و قرنها محل زندگی این گربهسان زیبا بود، با پیشرفت تکنولوژی و افزایش جمعیت انسان دستخوش تغییر شد؛ زیستگاهها تخریب، نیزارها خشک و زمینهای کشاورزی جایگزین بیشهها شد. همین موضوع باعث شد تا ببر مازندران از سرزمینهای پست مردابی عقبنشینی کرده و به سوی مناطق مرتفع جنگلی مهاجرت کند.
ورود ببر به مناطق مرتفع جنگلی که پیش از آن ماوای یکی از بزرگترین گونههای پلنگ جهان، یعنی پلنگ ایران بود، رقابت شدیدی را میان این دو گربهسان برای به چنگ آوردن طعمه به دنبال داشت. ببرها از قابلیت چندانی در شکار و زندگی در مناطق کوهستانی برخوردار نبودند و به همین خاطر توانایی رقابت با پلنگها را که به خوبی با زندگی در مناطق مرتفع جنگلی سازگار بودند نداشتند. نبرد از ابتدا به نفع تازهوارد نبود؛ در این رقابت پلنگها بر ببرها پیروز شدند.
ببرهای گرسنه چارهای جز نزدیک شدن به مناطق زندگی انسانها و حمله به دامها نیافتند. گاهی هم بعضی از آنها به انسانها حمله میکردند و به آدمخواری روی میآوردند.
ظلالسلطان در کتاب «تاریخ مسعودی» در بخش خاطرات سفرش به ساری، ماجرای حمله ببر به یک گاو و کشته شدن یکی از خدمتکارانش توسط ببری بزرگ را شرح میدهد: «در ساری واقعه غمناکی برای من روی داد. ترکمان عزیز محبوب من، مراد به رحمت ایزدی پیوست؛ یعنی ببری او را کشت.
این مراد بسیار جوان خوب و پاکیزه خدمتکاری بود... ببر بسیار بزرگی که بعد پوست او را آورده بودند، من دیدم در دره صورت گاوی را میکشد و میخورد... د. این خبر به حاجی آقابیگ و مراد میرسد. مراد تفنگ گلولهزنی مرا که روسها داده بودند برداشته، میرود در درخت مینشیند بر سر لاش گاو... ببر میآید بر سر لاش.
مراد هم اجلش رسیده بود، غفلت کرده بود یک گلوله به او میاندازد. گلوله روی کتف ببر خورده بود و استخوانش را خرد کرده بود ولی به جای کاریاش نبوده ... ببر نعرهزنان خود را به روی درخت میاندازد که تیر دیگری مراد میاندازد؛ آنهم به سینهاش خورده بود ولی این گلوله کاری بود. افسوس که ببر جثه عظیم خود را در نفس آخرین بر سر مراد میاندازد و مراد بیچاره را نامراد کرده، هر دو با هم جان به جان آفرین تسلیم میکنند».
روایت ظلالسلطان، روایت نبرد آخر ببر است؛ نبرد با انسان؛ نبردی که به قیمت از بین رفتن نسلش تمام میشود.
آخرین ببر
با نزدیک شدن ببرها به مناطق مسکونی، انسانها به مقابله برخاستند و با ضرب گلوله، دامگذاری و استفاده از طعمههای مسموم بسیاری از آنها را از میان بردند. شکارهای جرگه در سرتاسر زیستگاه ببرها توسط حکام وقت و مالکان بزرگ به طور گستردهای انجام میگرفت که خسارات جبرانناپذیری را برای حیاتوحش مناطق و همچنین برای ببرها و طعمههای آنها در بر داشت. یکی از تلخترین کشتار ببرهای مازندران، در سفر ظلالسلطان به جزیره میانکاله رخ داده است.
او در کتاب خاطراتش سفر به جزیره میانکاله و شکار در آن منطقه را ذکر و اشاره میکند که در مدت توقف آنها در جزیره ۳۵ ببر شکار میشوند: «از شهر ساری به گلوگاه آمدیم... بعد از چند شب توقف آنجا به طرف میانکاله حرکت کردیم... وارد دهنه جزیره شدیم.
اینقدر گاو که از دهات گریخته بود، به آنجا رفته بود به مرور وحشی شده بود و ببر و مرال و قرقاول و شوکا دیدیم و شکار کردیم. نمیدانم خواننده باور میکند یا نه، واقعا هزار هزار فرار کردند... د. به قدر ۴۰ روز در این جزیره کوچک ماندیم. شخصی نبود از تفنگچی و سرباز و سوار که شکاری نزده باشد. آنچه میرزا محمدخان منشی من یادداشت کرده بود به حکم من از این قرار است: ۶ هزار قرقاول به ساری به دوستان خودمان در شهر فرستاده شد. ۳۵ ببر، ۱۸ پلنگ، ۶۳ گاو و گاومیش اهلی که وحشی شده بودند و و ۱۵۰ مرال که گاو کوهی میگویند، در این ۴۰ روز کشته شد.
چقدرها فرار کردند به جنگلهای بزرگ و چقدرها در خود جزیره ماندند، حسابش را خدا میداند». خاطرات غمناک ظل السلطان به همینها ختم نمیشود: «در نزدیکیهای بارفروش در دههای النگه، روبار، دینه سر و سوار، ما را به شکار جرگه دعوت کردند. دو ببر بسیار بزرگ به تفنگچیها در جنگل زده بودند. یکی از تفنگچیها خانلر نامی بود با تفنگ فتیله دنگی این ببرها را زده بود و میگفت ۱۷ ببر زدهام، جمعی او را تصدیق میکردند».
تعداد ببرهایی که در خاطرات به جا مانده میبینیم نشان میدهد که این جانوران سالهای سال بدون رقیب در منطقه زندگی میکردند و هرگز تصورش را هم نمیکردند که دشمنی به این بیرحمی نصیبشان شود و همهشان را تار و مار کند.
آخرین ببری که در ایران دیده و متاسفانه درجا کشته شد، به بیش از نیم قرن پیش باز میگردد؛ سال ۱۳۳۲. سروان احمد هنرور برای شکار به مینودشت و کلاله میرفته که در مسیر روستای «آق قمیش» به او خبر از حضور حیوان عظیمالجثهای در بیشههای اطراف جنگل میدهند. سروان بلادرنگ تفنگ برنو را نشانه میرود و آخرین ببر ایران را از پای درمیآورد. عکس یادگاری هنرور و همراهانش در کنار لاشه شکار برای همیشه در تاریخ ماندگار میماند.
ببر ایران که از بین رفت، جستوجو برای یافتن آن شروع شد، تازه متوجه شده بودند که حیوان ارزشمندی را از دست دادهاند. وجود شواهد و گزارشهای متعدد و مشکوک درباره حضور ببر مازندران منجر به انجام پروژهای با هدف ردیابی ببر مازندران از سوی سازمان محیط زیست ایران شد.
«کمیته ببریابی» به سرپرستی افسر شکاربان، ناصر بیانی رسما در سال ۱۳۵۳ تشکیل و پروژه جستوجوی ببر برای نخستینباردر تاریخ ایران آغاز شد. کلیه ماموران مستقر در حوزه استحفاظی محیطزیست گرگان و گنبد و پارک ملی گلستان موظف شدند تا دیدهها و شنیدههای شاهدان محلی را جمعآوری و مستندسازی کنند و از مناطق مشکوک به حضور ببر بازدید کنند و آمار مشاهدات خود را ارائه دهند.
مناطق تجسس به سه بخش تقسیم شد و هر منطقه با مسؤولیت یک نفر شکاربان و تعدادی ماموران اجرایی مورد مطالعه قرار گرفت. عملیات به سه طریق طعمهگذاری در جنگلهای انبوه، قالبگیری از رد حیوانات و عکسبرداری انجام گرفت. سرانجام پس از دو سال تلاش و فعالیت، گروه تجسس موفق به یافتن هیچ اثری از ببرهای مفقود شده مازندران نشد.
نظر شما