یکی از مقاصد آنها دهلاویه بود؛ جایی که دکتر مصطفی چمران آنجا شهید شد. دو سوم صندلیهای سالن تالار ابن سینا از دختران محجبه دانشجو پرشده بود. ظاهرا دختران دانشجو بیش از پسران، علاقهمند به دیدار از جبهههای جنگ بودند. برای آشنایی این مسافران دیار شهادت و شهامت لازم بود جلسهای برگزار شود تا کسانی که درزمان چمران کودکی بیش نبودند پیش از دیدن محل شهادتش با او آشنا شوند.
ابتدا درفیلمی که راجع به شهید چمران پخش شد برادرش مهدی چمران از کودکی مصطفی گفت: سال 1311 درنیمههای شبی، درویشی سراپا برهنه پا به عرصه وجود گذاشت. درآن روز و شب کسی نمیدانست این مولود کیست و چه خواهد شد. نامش را مصطفی گذاشتند. سومین فرزند خانواده بود؛ خانوادهای که درمحله عودلاجان تهران در خیابان
15 خرداد خانه داشتند. مصطفی بزرگ شد و به مدرسه رفت.
در دبستان شاگرد ممتاز بود. برای ورود به دبیرستان مانده بود کدام مدرسه محل را انتخاب کند؛ مروی، امیرکبیر و یا دارالفنون. پدرش دارالفنون را انتخاب کرد. در دبیرستان هم ممتاز بود. به توصیه یکی از معلمانش به دبیرستان البرز رفت. این دبیرستان پولی بود و پدرش از عهده پرداخت هزینه آن برنمیآمد. اما البرز مصطفی را که شاگرد ممتاز دارالفنون بود پذیرفت.
پس از پایان دبیرستان درکنکور دانشکده فنی دانشگاه تهران نیز پذیرفته شد و در رشته الکترونیک به تحصیل پرداخت. سال دوم از آنجا که جزو شاگردان ممتاز دانشکده بود طبق مصوبه مجلس آن زمان، بهطور اتوماتیک بورس تحصیلی گرفت و به آمریکا رفت. در دانشگاه برکلی کالیفرنیا مشغول تحصیل شد؛ دانشگاهی که 11 استاد آن جایزه نوبل علمی گرفته بودند. مدارج دانشگاهی را تا مقطع دکترا با موفقیت در رشته فیزیک پلاسما به پایان برد.
او درکنار تحصیل به کار سیاسی نیز پرداخت و بنیانگذار حرکت اسلامی در آمریکا شد. در خلال کار سیاسی و مذهبی با خانمی آمریکایی که مسلمان شده بود ازدواج کرد و نام پروانه را بر او گذاشت. خداوند 4 فرزند به آنها داد. زمانی که دخترش 8 ساله شد گفت صلاح نمیدانم او درآمریکا بزرگ شود. تصمیم گرفت به لبنان برود.
حقوق 20 هزار دلاری و آرامش و رفاه زندگی را رها کرد و به جنوب لبنان رفت. خانواده فکر میکردند او به دانشگاه آمریکایی بیروت رفته و به تدریس خواهد پرداخت اما اینکار را نکرد. به محرومترین بخش لبنان و به میان شیعیان که فقیرترین قشر لبنان بودند رفت و مدرسهای صنعتی را برای آموزش سیاسی، ایدئولوژیک و صنعتی تاسیس کرد و 450 یتیم و بچههای زیرخط فقر را درآن مدرسه پرورش داد.
ادامه سخن در مورد زندگی مصطفی چمران در لبنان را ربابه صدر خواهر امام موسی صدر بهعهده گرفت: همسر و فرزندان چمران وی را درکمک به مردم جنوب لبنان همراهی میکردند اما بعدا همسرش از او خواست که به آمریکا بازگردند و مصطفی ترجیح داد به سرپرستی آن 450 کودک ادامه دهد. فرزندانش نیز خواستند که همراه مادرشان به آمریکا برگردند و دکتر مانع آنها نشد. آنها در آمریکا زندگی بسیار مرفهی داشتند.
روزی که قرار بود از جنوب لبنان به بیروت و از آنجا به آمریکا بروند همه خانواده حال خاصی داشتند. هر چند وقت یک بار اتومبیل میایستاد و تمام خانواده پیاده شده و گریه میکردند. اما دکتر در عین ناراحتی بسیار محکم بود. همه دربیروت به منزل آقای موسی صدر رفتند. حالشان خیلی بد بود.این جدایی برای همسر و فرزندان دکتر بسیار سنگین بود.
از دکتر پرسیدند چرا بچهها را به آمریکا فرستادی؟ گفت: من پولی نداشتم که آنها را به مدرسه خصوصی بفرستم، زبان آنها انگلیسی بود، آنها درآمریکا همه چیز دارند و بدینسان همسر و فرزندانش درکمال عشق و علاقهای که به دکتر داشتند از او جدا شدند. همسردوم دکتر زنی لبنانی و از خانودهای ثروتمند بود که پدرش راضی به این ازدواج نبود. هر چند دختر خواستار چنین وصلتی بود و دکتر پس از رضایت پدر حاضر به این ازدواج شد. بعد از نمایش فیلم نخستین سخنران جلسه، هیاء امیرکمالی یکی از شاگردان دکتر چمران درمدرسه جنوب لبنان بود.
شاگردان چمران
هیاء امیرکمالی برای اینکه دانشجویان، چمران و کار بزرگی را که او در لبنان کرده بود بهتر بشناسند ترجیح داد از وضعیت جنوب این کشور پیش از سفر چمران به آن منطقه بگوید: جنوب لبنان متروکه بود به همین دلیل پروانه، همسر دکتر و فرزندانش نتوانستند به زندگی دراین منطقه ادامه دهند و حاضر شدند با وجود عشقی که به دکتر داشتند از جنوب لبنان بروند.
با آنکه نخستین شیعیان جهان اهل جبل عامل بودند و نخستین حوزههای تشیع هم درجنوب لبنان بودند اما تقریبا مدرسهای برای تحصیل فرزندان شیعیان وجود نداشت. هر 7 یا 8 روستا یک مدرسه داشتند. عثمانیها بسیاری از مراجع و علمای شیعه را کشتند. شهید اول و ثانی جزو آنان بودند. آنقدر تعداد مردان کم شد که زنان درس حوزه را شروع کرده و روستای جزیم حدود 72 زن مجتهده داشت در حالی که اکنون این روستا همه مسیحی مارونی هستند و حتی یک مسلمان درآنجا نیست.
درلبنان 18 مذهب آزاد وجود داشت با شهرها و روستاهای بسیار عقب افتاده. آب لولهکشی اصلا وجود نداشت. 90 گروه سیاسی عرب در این منطقه فعالیت میکردند. حداقل 17 حزب مصری، الفتح، الصاعقه، بعث عراق، جبهه العربیه و... در جنوب فعالیت میکردند. مردم از جنوب با اسرائیل درگیر بودند و از پشت هم گروههای وابسته به حکام عرب آنها را گلوله باران میکردند.
دور تا دور مؤسسه جبل عامل چمران را همین گروهها گرفته بودند. روزی نبود که یک جوان از این گروهها کشته نشود و یا هفتهای یک بار با ما درگیر نشوند. دختران شیعه از حداقل شرایط زندگی هم برخوردار نبودند. دختران با حجاب جنوب لبنان هرگز به مخیلهشان خطور نمیکرد که به دانشگاه بروند اما اکنون اکثر دانشجویان دانشگاههای لبنان را دختران محجبه تشکیل میدهند. تلاشهای چمران بود که شیعیان را به وضعیت فعلی رساند، مقاومت جنوب لبنان را بهوجود آورد و سید حسننصرالله نتیجه کار چمران است.
پیش از جنگ 33 روزه و در سالروز بیرون کردن اسرائیل از خاک لبنان در سال 2000 نزد سید حسن نصرالله در زاحیه بیروت رفتم. دلم شکسته بود، به حسن نصرالله گفتم چرا در سالروز عقبنشینی اسرائیل نام چمران را نیاوردی؟ گفت: الان میگن سید حسن ایرانی است، مقاومت هم ایرانی است. اسم چمران را میآوردم دیگه چی میگفتن؟ گفتم: هر چه میخواهند بگویند. امام موسیصدر ایرانی بود. چمران ایرانی بود. امام موسی صدر سال 1975 گفت: اگر دنیا حق این مردم ( جنوب لبنان) را ندهد آنها روزی به قدرتی تبدیل میشوند که امنیت استکبار به خطر میافتد. چمران مؤسس مقاومت لبنان است.
450 یتیم و بچه زیر خط فقری که چمران با آنها کارکرد اکنون مسئولان و رهبران مقاومت لبنان هستند. چمران برای هریک از این بچهها لقب تعیین کرده بود. اعراب روی فرزندانشان نام امیر نمیگذارند چون نام شیوخ عرب است. اما دکتر اسم همه پسرها را امیر صدا میزد مثل امیرحسین، امیررضاو... ، نوبتی بچهها را تا مرز اسرائیل میبرد. دوربینی داشت که همیشه با او بود و در عکسها هم معمولا با این دوربین است. تک تک سربازان اسرائیل را با این دوربین به بچهها نشان میداد و از همان کودکی انگیزه مبارزه با اسرائیل را دردل آنها میکاشت.
هیاء امیرکمالی ترجیح داد در پایان سخنانش به مطلبی درمورد جوانان ایران اشاره کند. او گفت: ایرانی برای خیلیها الگو است. نزدیک 30 سال است که ایران محاصره اقتصادی است اما کاری از پیش نبردهاند. قدر امنیتی را که دارید بدانید. آمریکا اکنون در شرایط بد اقتصادی است. گرانترین هلیکوپترش را به ارزانترین قیمت میفروشد تا بتواند مشکل اقتصادی اش را حل کند. اسرائیل که اصلا عددی نیست. نمیتواند مقاومت کند. همه چیز را میتوان با پول خرید اما عزت و استقلال را نمیشود. خدا به شما عزت داد آن را ازدست ندهید.
استراتژی جنگ چریکی چمران جواب داد
سخنران بعدی محمدحسن از اعضای حزبالله لبنان بود که برای دانشجویان صحبت کرد. او از بعد جهانی اسلام گفت که اگر تکمیل نشود کامل نخواهد شد. او گفت: خیلیها ایراد میگیرند که آمریکای لاتین و لبنان و فلسطین به ما چه! درحالی که این بعد جهانی اسلام است. غربیها مفلسند، چیزی ندارند. دنیا منتظر چمرانهاست. خیلیها امیدوارند به آمریکا بروند اما چمران بهترین زندگی درآمریکا را رها کرد و به جنوب لبنان و سپس جنگ ایران و عراق آمد. چون او نمیخواست نتیجه علمش دراختیار آمریکاییها قرارگیرد. میگفت اگر مردم لبنان را بیدار کنم ارزش دارد.
سید حسن نصرالله بارها گفته است که شاگرد چمران است. اگر چمران نبود ما شیخ راغب حرب، سیدموسوی، سید حسن نصرالله و حاج عماد مغنیه نداشتیم. حاج عماد آن زمان با گروههای چپ بود که چه گوارا الگویشان بود. چه گوارا یک قهرمان بود اما الگوی ما نیست الگوی ما امام حسین ( ع ) است. چرا چه گوارا در دنیا مطرح است اما چمران نیست؟ تقصیر ماست.
تجربیات چمران از لبنان به دفاع مقدس ایران و از دفاع مقدس به مقاومت لبنان در سال 2000 و مقاومت 33 روزه 2006 و سپس به غزه رسید. چمران بانی استراتژی جنگ چریکی با اسرائیل بود. این استراتژی درلبنان جواب داد.