امروزه در حوزه متفکران و تولیدکنندگان سیاست خارجی آمریکا در هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات دو گرایش به چشم میخورد که نباید «اصلاحطلبی نومحافظهکاران» را برابر با «تجدیدنظرطلبی دمکراتها» قرار داد.
برای نومحافظهکاران رادیکال بقا در جایگاه سمتهای اجرایی به مراتب مهمتر از شخصیت ملی در حوزه سیاست خارجی است و تلاش میکنند تا با «کنترل اجرایی» در حوزه سیاست خارجی نظرات مطروحه در تغییر سیر عمومی سیاست خارجی آمریکا را مجدداً با مفهوم و برداشت خود و حتی در حوزه نظرات دمکراتها تجدید سازمان دهند
لذا به نظر میرسد که دمکراتها با حساسیت بیشتری نسبت به دستگاه اجرایی دیپلماسی آمریکا نگاه میکنند و در اولین قدم تلاش میکنند تا نقاط کلیدی در سیاست اجرایی آمریکا همانند موضوع عراق، افغانستان و مرکز تصمیمسازی را متأثر سازند و چیدمان تحمیلی خود را با موضوعاتی از قبیل بحث «فساد مالی در دستگاه اجرایی سیاست خارجی آمریکا در عراق» به پیش ببرند.
در خصوص موضوع افغانستان و معنای «امنیتسازی» در این کشور و پیرامون چگونگی ایفای نقش ناتو بحث تازه را به عنوان «دریچه تغییر رفتار آمریکا» به عنوان سیاست بازدارنده به پیش خواهند برد.
دمکراتها همچنین در خصوص چگونگی ایجاد تأمین امنیت بینالمللی و رویکرد چند جانبهگرا و استفاده حداکثری از سازمان ملل دستورالعملهای خود را دارند و به نظر میرسد که نقش کشورهای همکار و جستجوی همکاران جدید را همزمان دنبال میکنند.
از طرف دیگر با توجه به قطعی شدن شکاف نظری بین نومحافظهکاران و «فضای جدید» ترسیمی پیرامون «اصلاح سیاست خارجی» آنها تلاش میکنند تا ابزار «چماق و هویج» را به جای «جیغ و چماق» (جنگ روانی و ادبیات تهدید) را در حوزه بینالمللی جهت روسیه، چین، اروپا، ایران و... بازسازی نمایند.
جمع جبری از چالش نگاه اصلاحی و نگاه تجدیدنظرطلب میتواند پارادیم جدیدی را در «خروجی سیاست خارجی آمریکا» به وجود آورد و حوزه «قدرت نرم» از برتری بیشتری نسبت به «قدرت سخت» برخوردار شود.
در این شرایط معنای «دیپلماسی» با درک بینالمللی فاصلهها و مرزها خود را نوسازی میکند؛ در کوتاه مدت چالش نظری، تأثیرگذاری بر ساختار و در میان مدت فراکسیونسازی قدرت و کارآمدی نرمافزاری افزایش خواهد یافت.
دامنه تغییرات با توجه به روابط ویژه آمریکا – انگلیس به سرعت تسری پیدا می کند و این موضوع میتواند بر چگونگی سیاست خارجی انگلستان نیز تأثیر گذارد.
اشاره دستگاه دیپلماسی انگلیس در خصوص افغانستان و ارائه رویکردی در جابجایی مواضع خود مقدمهای است که میتـواند آثار اولیه محسوب شود که این موضوع نیز بایستی با اصلاح در دیگر حوزهها همراه باشد.