قلعه گبرها از مظاهر قدمت و تمدن شهرری به شمار می‌رود که نشان‌دهنده زندگی اجتماعی اهالی ری در ۲هزار سال قبل است. در محله علائین صرف‌نظر از قلعه باستانی گبرها، ۳ قلعه دیگر به نام‌های علیمون، علائین و کاسنی وجود داشت. از علائین نشانی باقی نمانده، از کاسنی فقط یک دیوار باقی مانده اما علیمون پابرجاست.

قلعه گبرها

همشهری آنلاین- سودابه رنجبر:  به شوق دیدن قلعه علیمون که جزو میراث فرهنگی شهرمان است از کنارزمین‌های کشاورزی محله علائین می‌گذریم. راننده وارد جاده‌ای می‌شود که۲طرف پر از نخاله‌های ساختمانی است. فاضلابی هم در امتداد جاده در جریان است و بدون هیچ دیوارکشی رها شده است. یک لحظه شک می‌کنم که آیا به سمت قلعه علیمون می‌روم یا تصفیه‌خانه جنوب تهران که تأسیسات تصیفه خانه نمایان می‌شود. در مسیر با خود می‌گویم اگر گردشگران خارجی به این سمت و سو بیایند...!  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

حدود ۲ کیلومتری که به سمت جنوب حرکت کنی دیوار قلعه نمایان می‌شود. گله گوسفندان، دور ماشین را می‌گیرند به ازای هر ۵ گوسفند یک سگ گله وجود دارد، پسرک چوپان چوب خود را در هوا تاب می‌دهد و گوسفندها را به طویله هدایت می‌کند. کار سگ‌ها تمام شده و هر کدام روی تپه خاکی در همان نزدیکی دراز کشیده و دوردست‌ها را می‌پایند. انگار که در مدت چند دقیقه از دنیایی به دنیای دیگری پرتاب شده باشم. باورم نمی‌شود در فاصله ۲کیلومتری شهر، زندگی و فرهنگ اجتماعی تا این حد متفاوت باشد. تنها نمای قابل رؤیت از بیرون قلعه، دیوارهای عریض کاهگلی و رد آب ناودان روی دیوار است. جلوتر که می‌روی در بزرگ آهنی قلعه علیمون نگاهت را پر می‌کند. هنوز سر در قدیمی آن حفظ شده است. با احتیاط وارد قلعه می‌شوم، چند کودک زیر درخت کاج بازی می‌کنند. کاج پیر از فرط فقر مردم این قلعه، کمرش خم شده است. اینجا غریبه‌ها به سرعت شناسایی می‌شوند. بچه‌ها بادیدن یک غریبه به سرعت وارد خانه‌ها می‌شوند و در را پشت سرشان به هم می‌کوبند. اکثر خانه‌ها حیاطی ندارند و حیاط‌شان همان محوطه قلعه محسوب می‌شود و در واقع اتاق‌های ۱۲ متری، تمام وسعت خانه این قلعه‌نشین‌هاست. شاید تا ۱۰ سال قبل خانه‌های‌شان بزرگ‌تر بود اما بعد از ازدواج فرزندان‌شان همان خانه‌های کوچک به وسیله دیوارهای گچی بین بچه‌ها تقسیم شده است. همین اتفاق دلیلی بر از هم پاشیدگی معماری قدیمی و تخریب بافت سنتی قلعه شده است.  تنها دالان ورودی قلعه و چند خانه دیگر در ۲طرف آن یادآور معماری قدیمی قلعه است، اتاق‌های گنبدی شکل و دالانی که محوطه هشتی قلعه را با راهرو باریکی به حیاط قلعه وصل می‌کند. این نوع معماری حدود ۵ قرن قبل برای جلوگیری از حمله‌های ناگهانی دشمنان تعبیه شده است.  

در این قلعه به دنیا آمده‌ام

در یکی از خانه‌ها باز می‌شود. خانم جوانی که از روی کنجکاوی به من خیره مانده می‌گوید: اگر دنبال نشانی می‌گردید کمک‌تان کنم. وقتی از او راجع به گذشته این قلعه و آدم‌های قدیمی آن می‌پرسم. پاسخ می‌دهد که پیرهای این قلعه به رحمت خدا رفته‌اند و حالا قدیمی‌ترین آنها آقای داروغه حسینی و خانمش لیلاخانم هستند. زن جوان که خودش را پری ملک مینو معرفی می‌کند می‌گوید: من درهمین قلعه به دنیا آمده‌ام، در مقایسه با ۵ سال پیش این قلعه بهتر شده است. هر چند امروز هم هیچ امکانات بهداشتی، تحصیلی و حتی نانوایی هم ندارد. فکر می‌کنم شرایط را به سمتی پیش می‌برند که ما خودمان بار و بنه‌مان را جمع کنیم برویم اما ما اواحر دهه پنجاه، پول دادیم و اینجا را خریدیم. چطور جایی را که خریده‌ایم واگذار کنیم؟ پری خانم می‌گوید: خانواده‌هایی که ماشین ندارند پای پیاده تا قلعه گبری می‌روند. حالا بارش برف و باران کم شده است اما وقتی بچه بودیم حدود یک‌متر برف می‌بارید و همیشه با چکمه‌های بلند مسیر را طی می‌کردیم تا به ‌آبادی برسیم.  

زهراخانم بزرگ قلعه

دم دمای غروب که می‌شود همسایه‌ها موکت پاره‌ای را زیر درخت کاج کهنسال پهن می‌کنند و دورتادور آن می‌نشینند، جمعیت آنها به ۷۰نفر نمی‌رسد. بیشترشان با یکدیگر قوم و خویش هستند و در بین آنها فقط ۲خانواده افغانی وجود دارد که خانه‌شان را از ایرانی‌ها اجاره کرده‌اند. لیلاخانم بزرگ قلعه که شکم خانواده‌اش را از راه پیک نیک پر کردن سیر می‌کند می‌گوید: جوان‌تر که بودیم رعیت ارباب محسوب می‌شدیم و از طرف ارباب در این خانه‌های قلعه ساکن شده بودیم و برای زندگی در این قلعه روزانه۵ ریال اجاره می‌دادیم. زهرا ملکی در حالی‌که چادرش را به دور کمرش بسته است به همسرش که از بیماری روحی رنج می‌برد نگاهی می‌اندازد و می‌گوید: در تمام این حوالی کشت پنبه بود آنقدر از ما بیگاری کشیدند که همسرم توانایی خود را از دست داد. علی داروغه حسینی هم از جور زمانه یاد می‌کند و می‌گوید: برای یک لقمه نان از صبح تا شب خرمن می‌کوبیدم و در فصل پنبه در زمین‌ها کار می‌کردم. ارباب‌های آن روزها اویار حسن بودند و حاج غلام علی و قاسم ذوالفقاری. پیش از این به زمین‌هایی که در آن پنبه کشت می‌شد، زمین‌های آقای خطیب می‌گفتند که در آن دوران، پدربزرگان ما برای کار از قم به اینجا می‌آمدند.  

کله کوهی 


بعد از خشک شدن مسیل قم، بیشتر کسانی که در جوار مسیل زندگی می‌کردند، دچار قحطی شدند و به سمت شهرری حرکت کردند در بین آنها شیرازی‌ها هم بودند که جمعیت زیادی از آنها در روستاهای اطراف شهرری مستقر شدند. آنها معروف بودند به کله کوهی‌ها. بیشتر ساکنان قلعه هم جزو همین اقوام هستند که به دلیل زندگی عشایری سابق‌شان، توانستند خودشان را با زندگی داخل قلعه وقف دهند.  

دربان قلعه

زندگی در قلعه ۵۰۰ ساله | ماجرای ۲ برادر زرتشتی در علیمون


هنوز در قلعه استوار مانده است، هرچند زهراخانم می‌گوید: در گذشته، در قلعه چوبی بود و شب‌ها در آن بسته می‌شد. زهراخانم دستش را لای چادری که دور کمرش بسته فرو کرده، به‌طوری‌که انگار دستش را داخل جیبش گذاشته است. دور تا دور قلعه را همراهم قدم می‌زند و می‌گوید: یادش بخیر، دربان این قلعه رضا کاشی، پسر ننه حاجی بود. غروب که می‌شد در قلعه را می‌بست تا هیچ شخصی بدون اجازه آمد و رفت نکند و خودش تا صبح کنار در می‌خوابید.  

ماجرای ۲ برادر زرتشتی


اهالی درباره اینکه چرا قلعه به نام علیمون معروف شد می‌گویند ماجرا به نیم قرن پیش برمی‌گردد. وقتی که ۲برادر به نام‌های «علیمون» و «علائین» مالک ۵ دانگ از زمین‌های کشاورزی در جوار قلعه‌گبری بودند. از همان زمان نام علائین بر تمام زمین‌های کشاورزی باقی ماند و قلعه نام علیمون گرفت. برادران علائین و علیمون زرتشتی بودند و در سال۱۳۴۲ مزرعه علائین را وقف آستان سید الکریم(ع) کردند. در این‌باره ۲ روایت هست. طبق روایت اول، علائین و علیمون به دین اسلام گرویدند و مزرعه خود را وقف کردند و روایت دوم می‌گوید این ۲برادر وقتی دیدند قانون اصلاحات ارضی در حال اجراست ترجیح دادند زمین‌های کشاورزی وقف آستان شود تا اینکه به دست رعیت‌ها بیفتد.  

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰به تاریخ ۱۳۹۵/۰۱/۳۰

کد خبر 769597

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha