مجموع نظرات: ۰
شنبه ۱۷ تیر ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۹
۰ نفر

برای بسیاری از بچه‌های این دوره، داستان‌های هری پاتر فقط یک سری کتاب داستان ساده محسوب نمی‌شود. وقتی هری پاتر به‌عنوان یک دانش‌آموز سال اولی وارد هاگوارتز شد، بسیاری از بچه‌های این نسل، اولین سال مدرسه را آغاز کرده بودند و پایان کتاب‌ها و فیلم‌ها تقریباً با پایان دوره دبیرستان ما همزمان بود.

هری پاتر

همشهری آنلاین: با هری پاتر بزرگ شدیم و داستان زندگی او با ما رشد کرد. پس جای تعجب ندارد که نکته‌های فراوانی از زندگی را بسیاری از ما از این سری کتاب‌ها آموخته باشند. در کل هری پاتر زمانی که آمده بود تا یک دانش‌آموز الگو باشد، دقیقاً «فرد منتخب» نبود. در اینجا نکاتی آمده است که من از هری پاتر در طول دوره کتاب‌ها و زندگی بزرگ‌سالی‌ام آموخته‌ام.

۱. نمی‌توانیم گذشته را تغییر دهیم اما می‌توانیم آینده را متحول کنیم

برخلاف ناهماهنگی‌هایی که دستگاه بازگشت به عقب هرماینی در سیر داستان ایجاد کرد (مثلا اینکه چرا به‌جای نجات لیلی و جیمز پاتر فقط کج منقار را نجات دادند، این طور نیست؟)، نکته بالا همچنان صادق است. گذشته، فقط بودن ما را نشان می‌دهد و نباید زندگی ما را تغییر دهد. در حالی که می‌توان گفت همه شخصیت‌های این دوره کتاب مثال‌های نابی برای این موضوع هستند، اما بارزترین آنها هری پاتر است که مادر و پدر خود را در کودکی از دست داده و درنتیجه باید با خاله، شوهرخاله و پسرخاله نفرت‌انگیز خود زندگی کند. بااین‌حال تمام زندگی‌اش را با انتخاب تحصیل در هاگوارتز برای بهتر شدن، دچار تغییر کرد.

۲. گاهی باید با ترس‌های‌مان روبه‌رو شویم تا به آنچه می‌خواهیم، برسیم

با اینکه همگی ما تمایل به ماندن در حباب‌های تخیل‌مان داریم، ولی گاهی زندگی این ضرورت را ایجاد می‌کند که این حباب‌ها را به خاطر خودمان از بین ببریم. در مورد رون، «رفتن به دنبال عنکبوت‌ها» به معنای یافتن پاسخی برای نجات هرماینی از خشک‌شدگی در رمان دوم یعنی هری پاتر و تالار اسرار بود. در مورد هری، یادگیری طرز استفاده از ورد اکسپکتو پترونام به معنای حفظ خودش و دیگران از قدرت مکش روح و خاطرات خوب بود؛ اما ما فقط لازم است که یک روز عادی را از صبح تا شب تلاش کنیم.

۳. پول شادی نمی‌آورد

می‌دانید که همیشه مردم می‌گویند پول خوشبختی و شادی نمی‌آورد ولی این پایان ماجرا نیست، اینکه در کودکی غاری را با میلیون‌ها گالیون باز کنید و سعی کنید آن را نادیده بگیرید، بسیار مشکل است. باید واقع‌نگر بود؛ اگر هری را مانند اسکروچ در پول غلت‌زنان می‌دیدیم، حس جویندگی طلا در همگی ما بیدار می‌شد. این تا زمانی است که می‌فهمیم آینه آرزوها به هری سرزمینی پر از سکه و طلا را نشان نمی‌دهد اما والدین ازدست‌رفته‌اش را نشان می‌دهد. هنوز هم فکر می‌کنید داشتن یک گاری کدوحلوایی تجارت خوبی برای خانواده است؟ من که فکر نمی‌کنم.

۴. هیچ‌گاه واقعاً تنها نیستیم

همگی ما احساس تنهایی می‌کنیم، ولی آیا واقعاً تنها هستیم؟ با اینکه هری همیشه مستقل و تنها به نظر می‌رسد ولی همواره حمایت دوستان و محافظان خود را دارد و این به ما نشان می‌دهد که اصلاً چیزی به نام تنهایی محض وجود ندارد.

بهترین مثال زمانی بود که هری تمام تابستان را بدون دریافت نامه از دوستان سپری کرده بود و احساس تنهایی و سرخوردگی می‌کرد تا زمانی که متوجه شد تمام این مدت، دابی تمام نامه‌ها را از او پنهان کرده است. در صحنه بعد رون و برادران دوقلویش با ماشین پرنده برای نجات هری می‌آیند؛ این صحنه واقعاً مانند یک بستنی با گیلاس روی آن، جذاب بود.

۵. دوستان می‌توانند شما را از مشکلات رها سازند 

ولی بهترین دوستان با شما وارد مشکلات‌تان می‌شوند.

مطمئناً یک دوست به شما کمک خواهد کرد تا از مخمصه رهایی یابید (درست مانند زمانی که لوپین به کمک هری رفت؛ اسنیپ هری را با نقشه غارتگر گرفته بود)، اما بهترین دوست کسی است که واقعاً در اوج سختی حاضر باشد. هر وقت هری خود را در مخمصه‌ای می‌دید، هرماینی و رون، همراه او با مشکل مواجه می‌شدند. منظور من این است که درباره این موضوع فکر کنید؛ آیا می‌توانید تصور کنید که با یک بید کتک زن، سگ سه سر و صفحه شطرنج مرگبار بدون دوستان‌تان مواجه شوید؟ گمان نمی‌کنم.

۶. گاهی باید به‌تنهایی نبرد کرد

هرچند که بودن دوستان در هر مشکلی بسیار کمک‌رسان بود اما هری درنهایت به‌تنهایی برای خوبی مبارزه می‌کرد. همیشه نمی‌توان برای نجات و رهایی از مشکلات خود به دوستان و خانواده متکی بود. باید جایی یاد بگیریم که در مبارزات خود تنها عمل کنیم، چه این چالش برخورد با حسادت یک دوست در ورود ناخواسته‌مان به یک مسابقه باشد یا مبارزه با یک باسیلیسک در زیرزمین و راه‌آب‌های مدرسه. هیچ‌کس نمی‌گوید که این کاری ساده است، اما هری ثابت کرد که ارزش آن را دارد.

۷. حیوانات هم دوستان خوبی هستند

فکر نمی‌کنم که هیچ‌یک از ما برای آموختن این حقیقت زندگی به مجموعه داستان‌های هری پاتر نیازی داشته باشیم، اما تا حدی دیدن اینکه هری با شادمانی پشت کج منقار روی دریاچه هاگوارتز پرواز می‌کرد یا پس از یک روز سخت، سر هدویگ را نوازش می‌کرد، چندین برابر بیشتر مؤید این واقعیت است.

۸. اعتمادبه‌نفس، شجاعت نیست

در حالی که گریفیندور شهره در تربیت شجاع‌ترین گروه‌ها در هاگوارتز بود، راونکلاو برای تربیت یک قهرمان مقلد مشهور بود؛ یعنی پروفسور لاکهارت. بیشتر از هر شخصیت دیگری در داستان، گیلدوری لاکهارت اثبات کرد که شجاعت، درونی بوده و نمی‌توان آن را با خویشاوند نزدیکش، یعنی غرور اشتباه گرفت و می‌بینید که او تمام این شجاعت را از کجا به دست آورده بود؛ از خاطره‌سازی غلط، توزیع یک کتاب بی‌ارزش و چکمه‌ای از هاگوارتز.

۹. هرگز اجازه ندهید کسی ویژگی و خوبی‌های شما را زیر سؤال ببرد

شاید به‌عنوان کودک متوجه این موضوع نشده باشیم، اما بدگویی‌های مالفوی از خنگ‌ها، علی‌الخصوص از هرماینی مثالی روشن از تحکم و قلدری‌های نژادپرستانه است. «خون غیراصیل» هرماینی او را در چشم اسلیترین‌های «اصیل‌زاده» تبدیل به دشمن کرده بود (که نشانه نژادپرستی است). بااین‌حال، هرماینی به ما نشان می‌دهد که نباید با آنچه هستیم تعریف شویم بلکه باید ثابت کنیم که چه کسی هستیم.

۱۰. همیشه نیرویی مرموز به نفع ما در کار است (و شاید هم به ضرر ما)

این هم مانند همان درس «شما هیچ‌گاه تنها نیستید» است، اما از مؤلفه شگفتی‌ساز سیستم پشتیبانی مخفیانه ما صحبت می‌کند. زمانی که هری در طول داستان نمی‌دانست که اسنیپ همیشه در کنار دامبلدور، حامی وی در محافظت از او برابر ولدرمورت بوده است، به او همیشه مظنون و بی‌اعتماد بود. از طرف دیگر در کتاب چهارم، هری به چشم‌باباقوری اطمینان کرد و در پایان خود را در گورستانی یافت که در آن به تجدید حیات ولدرمورت کمک کرده و تا نزدیکی مرگ رفت.  

۱۱. هیچ‌گاه بدون اطلاع‌رسانی یا بدون همراه به‌جایی نروید

این درس زندگی را در کودکی در مغز ما فرو کردند و همچنان هم در زندگی بزرگ‌سالی ما کاربرد دارد. اگر چیزی درباره مواجهه هرماینیِ تنها با غول افسرده در دستشویی دختران یاد گرفته باشیم، این است که همیشه به کسی درباره جایی که می‌رویم اطلاع دهیم یا کسی را با خود همراه کنیم. این برای دخترها یک هشدار جدی است ـ هرگز اجازه ندهید که دوستان‌تان در یک کافه یا رستوران به‌تنهایی به سرویس بهداشتی بروند. هیچ‌وقت نمی‌دانید که چه خطری در همین حوالی کمین کرده است!

۱۲. چشم بصیرت داشته باشید

گاهی بر اساس ظاهر و بدون قصد و غرض درباره دیگران قضاوت می‌کنیم، اما گاهی ارزیابی‌های ما دقیق نیستند. یکی از مثال‌های بزرگ برای آن در مجموعه داستان هری پاتر، شخصیت سیریوس بلک بود. تقریباً در تمام کتاب سوم، همه حتی خود هری گمان می‌کردند او یک قاتل دیوانه و خطرناک است که می‌خواهد هری را نابود سازد، سپس نویسنده در یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای او را تبدیل به پدرخوانده‌ای خوب و مهربان می‌کند که در تلاش برای انتقام‌گیری از قاتل والدین هری است.

۱۳. نامرئی بودن آن‌قدرها هم که گمان می‌کنیم، خوب نیست

همان‌طور که قدرت فوق‌العاده برای هر فرد گربه‌صفت، اخمو و درون‌گرا، شاید عالی به نظر برسد، نامرئی بودن می‌تواند گاهی باعث شکست شود. اینکه هری بدون دیده شدن و با اجتناب از توجه دیگران، ناخواسته به این‌طرف و آن‌طرف حرکت می‌کرد برای بیننده بسیار قابل‌تحسین بود، اما گاهی هزینه‌هایی برای او در برداشت. زمانی که در هاگزمید در شنل نامرئی‌کننده خود حرکت می‌کند را به خاطر بیاورید. او بسیار خوشحال است و آب‌نبات می‌خورد، اما ناگهان، بوووم! او شایعه‌ای می‌شنود که سیریوس بلک به والدین او خیانت کرده است. در صحنه بعد هری در برف‌ها نشسته و با گریه فریاد می‌زند «سیریوس دوست آنها بود!»؛ ترجیح می‌دهم به‌جای شنل نامرئی‌کننده، هدیه دیگری دریافت کنم.

۱۴. قدرت بی‌نهایت را باید با دقت مورداستفاده قرار داد

اگر چیزی از هری پاتر یاد گرفته باشیم این است که قدرت هم خوب است و هم بد. زمانی که برای خوبی از آن استفاده می‌شود، می‌تواند جهان را به مکانی بهتر تبدیل کند، زمانی که برای مقاصد شوم از آن استفاده می‌شود، قدرت تخریبی پیدا می‌کند. جدا از ولدرمورت، بهترین مثالی که این کتاب به ما از ذات مضر قدرت بی‌نهایت ارائه می‌دهد تصاحب چوب‌دستی بزرگ است. جادوگران باید استاد خود را بکشند تا بتوانند آن را از آن خود کنند؛ دوستان نیز برای داشتن آن باید دوست خود را به قتل برسانند و این قدرت تخریبی به همین ترتیب ادامه می‌یابد. بااین‌حال، به نظر من چوب‌دستی بزرگ می‌تواند یک هم‌سفر عالی باشد.

۱۵. افزایش سن و سال با افزایش خرد همراه است

اکثر حرف‌های نابی که در این سال‌ها در دفترها و فایل‌های مکتوب جمع‌آوری کرده‌ام، همگی از مجموعه داستان‌های هری پاتر بوده‌اند و بیشترین آنها از کسی جز دامبلدور نبوده‌اند. هرگاه که هری خود را در شرایط سخت می‌یافت، می‌توانستیم روی مشورت‌های عالی دامبلدور یا پیشنهادهای خردمندانه‌اش تکیه کنیم. بالاخره این مرد یک قرن زندگی کرده بود.  

۱۶. افزایش سن، جذابیت یا عدم جذابیت به همراه دارد

من اولین نفری نیستم که چنین نظری دارد، اما فکر می‌کنم همه از نویل در پایان سری فیلم‌ها شگفت‌زده شدیم. درباره یک تغییر صحبت می‌کنم. این دقیقاً به ما نشان می‌دهد که جذابیت می‌تواند در طول زمان پیشرفت کند و افزایش یابد. البته درباره عدم جذابیت هم این امر صدق می‌کند. نمی‌خواهم اسامی را ذکر کنم، اما برخی از دانش‌آموزان بانمک گریفیندور آن‌طور که انتظار داشتیم از آب درنیامدند.

۱۷. قدرت محبت و عشق بیشتر از نفرت است

عبارت «با مهربانی بکش» اینجا کاربرد پیدا می‌کند. مطمئناً نمی‌توانیم بر همه پیروز شویم ولی هری پاتر به ما نشان داد که می‌توانیم با عشق‌مان و با کمک کسانی که دوست‌شان داریم پیروز شویم. حتی با تهدیدات مدام ولدرمورت، هری پاتر همیشه ساختار پشتیبانی خانواده و دوستان خود را در مسیرش همراه داشت و درنهایت همین باعث متفاوت بودنش شد.

۱۸. گاهی آشکار می‌شود که دشمنان ما دوستان پنهان ما بوده‌اند

کسی را می‌شناسید که نمی‌توانستید او را تحمل کنید، ولی بعد متوجه شدید درواقع فردی قابل‌تحمل و محترم بوده است؟  فرضیات اصلی ما از دیگران دقیقاً چیزی نیست که فکر می‌کنیم. در زندگی هری پاتر، این موضوع به‌صورت ویژه‌ای وجود دارد؛ از اسنیپ گرفته تا سیریوس و حتی دابی، هری بارها و بارها به غلط در موردشان قضاوت کرد. شاید تنها زمانی بتوانید بگویید از مردم خسته شده‌اید که با دسته‌ای از افراد ناجور مواجه شده باشید.

۱۹. افسون وجود دارد

زیباست، می‌دانم، ولی همه در برهه‌ای از زندگی خود نیرویی به شکل جادو را تجربه می‌کنند. شاید به شکل جادو یا افسون واقعی نبوده باشد و این جادو به‌صورت مردم، مکان‌ها و چیزهایی دیگر اطراف ما بروز کرده باشد. در سفر، نوشتن، مطالعه کردن، موزیک، دوستان، عشق و هر آنچه خودتان بگویید جادو وجود دارد؛ و می‌توان آن را هر جا که دنبالش باشیم، بیابیم.

کد خبر 771499
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha