به گزارش همشهری آنلاین، تعدادی از عوامل سریال گیلدخت شامل میترا رفیع و رضا اکبرپور (بازیگران)، محمدرضا شفیعی (تهیهکننده) و مجید آسودگان (فیلمنامهنویس) در نشستی خبری شرکت کردند و به سوالاتی پیرامون سریال گیلدخت پاسخ دادند.
اکبرپور در ابتدا با اشاره به حذفیات سریال اظهار کرد: اگر فیلمنامه کامل اجرا میشد، اسماعیل قهرمانمردی میشد که به هر حال بیشتر قابل پذیرش برای بینندهها باشد. الان هم فکر میکنم با توجه به حذفیاتی که موقع اجرا، اتفاق افتاد، اسماعیل این ارتباط را برقرار کرد و توانست به دل مخاطب بشیند. به هر حال ما یکسری بازخوردها را میبینیم، یکسری بازخوردهایی را ما در رسانهها میخوانیم، یکسری بازخوردها هم مردم دسترسی دارند و به راحتی میتوانند نظرشان را مستقیم بدون تعارف به ما بگویند.
کشیدن یک آجر از دیوار آن دیوار را متزلزل میکند
اگر فیلمنامه کامل اجرا میشد، اسماعیل قهرمانمردی میشد که به هر حال بیشتر قابل پذیرش برای بینندهها باشد. الان با توجه به حذفیاتی که موقع اجرا، اتفاق افتاد، اسماعیل این ارتباط را برقرار کرداکبرپور در پاسخ به این سوال که حذفیات چه بود توضیح داد: به نظر من زندگی که در اسماعیل جاری بود در فیلمنامه خیلی بیشتر از آنچه بود که ما در اجرا دیدیم. این موضوع به سلیقه گروه کارگردانی برمیگشت و به هر حال تصمیمشان این طور بود. وقتی الان کلی به کار نگاه میکنم حذفیات تاثیراتی را گذاشته است. گاهی اوقات شما میبینید که کشیدن یک آجر از یک دیوار به هر حال آن دیوار را میتواند متزلزل کند. این اتفاق در مورد حذف شدن برخی از کاراکترها افتاد.
بازیگر سریال حوالی پاییز افزود: به عنوان مثال کاراکتری که اسماعیل را در جنگل پیدا میکرد کاراکتری بود که گالیش بود و ما اصلا درباره آن شناسنامه داریم. من با یکی از بچههای شمال صحبت کردم، گفت اینها یک قومی هستند و راجع به آن یک توضیحات مفصلی داد.
ساده ترین سوالی که از من پرسیدند این بود که وقتی که اسماعیل پیدا شد، ما به این فکر میکردیم که او چطوری میخواهد اسماعیل را بلند کند؟، در صورتی که در فیلمنامه این نبود، در فیلمنامه می دیدید که گالیش می رود و بعد با مواجهه با آصف میپردازد و یک اتفاق های اینطوری می افتد. این ها حذف شد. همین ذره ذره حذف شدنها روی کار تاثیر میگذارد. البته من مماشات می کنم که می گویم ذره ذره.
وی با اشاره به این که در سریال «حوالی پاییز» کاراکتری را بازی کرده که با آن هم مردم خیلی ارتباط برقرار کرده بودند تاکید کرد: میدانم اسماعیل سریال گیلدخت خیلی خیلی بیشتر از این می توانست مثمرثمر باشد. کاراکتر اسماعیل را در فیلمنامه آقای آسودگان به زیبایی نوشته بودند.
اکبرپور افزود: الان میدان دادن به نیروهای جوان خیلی سخت شده است. واقعا کار کردن برای کسانی که ناشناس هستند خیلی مشکل شده است، جا دارد از آقای آسودگان و شفیعی و اسماعیلی خیلی تشکر کنم بابت این موقعیتی که ایجاد شد و من توانستم این کاراکتر را زندگی کنم.
در یکی از پلانها پنج تا از دندههایم شکست
وی با بیان این که اسماعیل برای من کاراکتر خیلی جذابی بود اظهار داشت: اتفاقات فیزیکی زیادی هم برای من افتاد. در یکی از پلانها پنج تا از دندههایم شکست و ستون مهره هام آسیب دید. اما برایم شیرین بود. نتیجه کار در کل برای من شیرین بود. من همیشه به این فکر میکنم که ما چه کار میتوانیم بکنیم که کارمان بهتر شود؟ اگر ما قرار است صد باشیم حیف است که به ۵۰ و۶۰ راضی بشویم.
اکبرپور در پاسخ به این سوال که چگونه به این نقش نزدیک شدید توضیح داد: چون کاراکتر اسماعیل به صد سال قبل برمی گشت خواندن کتاب های تاریخی، فکر کردن به افرادی که در آن برهه زندگی می کردند موثر بود. من راجع به به افرادی که میرشکار بودند تحقیق کردم. هر چند ما شکاری از اسماعیل ندیدیم، ولی خوب میرشکار بود.
فقط یک بار از نزدیک اسب دیده بودم
وی درباره تجربه اسبسواریاش در سریال گفت: من فقط یک بار از نزدیک اسب دیده بودم و بر سرش دست کشیده بودم. وقتی قرار شد برای این سریال سوارکاری را یاد بگیرم، شروع به تمرین در دوره ای که گروه تولید گذاشته بودند کردم. در ساعت ۲ تا سه و نیم نیمه شب در کلاس های آموزشی شرکت می کردم. بعد از آن تازه من شام می خوردم.
اسماعیل را آدم استوار و خیلی محکمی دیدم که در بخشی از سریال عشق زمینی برای او به وجود میآیدزمان فیلمبرداری ۱۲ یا ۱۳ روز زودتر از بچه های گروه به همراه عوامل تولید به شمال رفتم تا در جنگل بگردم و عادت کنم. چون راه رفتن در جنگل سختی های خود را دارد. چه رسد به اینکه بخواهیم بدویم. عکس های قدیمی را دیدم و با آقای آسودگان درباره کاراکتر صحبت و مشورت می کردم. گاهی صحبت های تلفنی ما به ۲ ساعت هم میرسید.
اکبرپور درباره برداشتی که از کاراکتر اسماعیل داشت توضیح داد: اسماعیل را آدم استوار و خیلی محکمی دیدم که در بخشی از سریال عشق زمینی برای او به وجود می آید. این نکته را به آقای آسودگان هم گفتم در وسط کار اسماعیل از عشقش عبور می کند و به یک اتفاق بزرگتر که جلوگیری از یک ظلم بزرگ است، می رسد. او یک آدم به شدت معتقد است نسبت به چیزی که باور دارد.
وی درباره صحنههای عاشقانهاش در برابر گلنار گفت: تمام سعیم بر این بود که لحظات مشترکی که با هم داشتیم، حجب و حیایی که باید در آن کاراکتر باشد حفظ شود. امیدوارم اتفاق افتاده باشد.
تصاویر | ناگفتههای دختر جوان سریال نیکان | من هم مثل نیکان برای زندگی جنگیدم ...
نظر شما