و از سرمای استخوان سوز شبهای زمستان دیگر خبری نبود، این باد پیغام بهار را با خود داشت. بهار و عید نوروز را در آن سالهای جنگ چندبار در دل طبیعت جنوب بودم. ایام بسیار دل انگیزی بود و طبیعت در زیباترین چهره رخ مینمود. اسفند که به میان راه میرسید باد دلربای خنکی در دشت بیانتهای جنوب میوزید و از سرمای استخوان سوز شبهای زمستان دیگر خبری نبود. این باد پیغام بهار را با خود داشت. گاهی این بادها باران را هم با خود میآورد؛ از آن بارانهای سیل آسای سنگین که تا به زمین جبههها میرسید آن را مثل چسب بر کف پوتینها میچسباند.
لحظه سال تحویل در اردوگاه شهدای تخریب
اما هیچ گلهای نبود، که هر چه از جلوههای طبیعت دیده میشد زیبای زیبا بود. باد و باران را که گفتم. از پرندههای خوش صدا، سبزههای خیس روی زمین، عطر شبنم و در بعضی جاها بوی باروت...
روزهای نزدیک عید سنگرها هم خانه تکانی میشدند. خاک روی آن را کمی بیشتر میکردند و مشمع تمیزتر و سالم تری بر روی آن میانداختند، پتوها را از کف نمناک سنگر در میآوردند و تکانی میدادند و خاک آن را میگرفتند و اگر همت و حالی بود کف بعضی سنگرها را گودتر میکردند و همه چیز را برای نشستن دور هم و خواندن دعای تحویل سال آماده میکردند.
محمد زاده از رزمندگان تخریب دعای تحویل سال نو را میخواند
وقتی عملیات خیبر از اوج خود فروکش کرد و ما از جزیره شمالی به مقر جفیر آمدیم در آستانه سال نو باران بسیار شدیدی آمد که کف سنگرهای ما که از زمین پایینتر بود تا نیم متر پر از آب شد و کاسه و قابلمه و وسایل داخل سنگر شناور در آب شدند. آن روزها زیر آن باران امکان خانه تکانی یا سنگر تکانی پیدا نشد اما دعای تحویل سال را خواندیم و طبق معمول عید، سکه تبرکی امام را گرفتیم.
سفره هفت سین بچه های تخریب چی
گاهی سفره هفت سین هم رو به راه میشد. هر گردان با آلات جنگی خود سفرهای ترتیب میداد. وقت تحویل سال 1366 در اردوگاه شهدای تخریب در جاده آبادان، سفره بچههای تخریب سیم خاردار، سیمینوف، مین سوسکی و سبدی و...بود و عکس شهدا را هم در میان نمازخانه میگذاشتیم و یادی از آنها میکردیم که جان دادند تا بهاری ترین فصلها و سالها نصیب ما ایرانیها شود.
آنها رفتند تا آبیترین آسمان مال ما باشد. آنهایی که بال گشودند و به ما یاد دادند در سفرههای دلمان با سکه دلخوش نباشیم. آن روز یکی از نیروها این شعر را از یک شهید خواند:
یک روز کبوتر سفیدی زیبا پرو بال خویش آراست - زان بعد وداع نمود با من پرید و ز دام برخاست
با نغمه خویش به من چنین گفت: پرواز در آسمان چه زیباست - هر جا نظر افکنی در اینجا، آن نور زمین و آسمانهاست
ناگه نشده تمام حرفش، صیاد پلید تیر زد راست - آن تیر به بال و پای او خورد، بال و پر او به خون بیاراست
دیگر نتوانم این بگویم، زان تیر به دل چه نوحه برخاست- دیگر خبری از او ندارم دیگر اثری از او نه برجاست
آن یوسف گمشده کجا رفت کز چشم پدر دو جوی پیداست - گرگی بدریده یوسفم را یا در ته چاه آن یهوداست
در حبس عزیز باشد او یا در مصر رضای حکمفرماست - در جنت عدن توست یا رب یا اینکه اسیر چنگ اعداست
* نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس
خبرگزاری مهر