همشهری آنلاین-سودابه رنجبر: در خنکای یک صبح سرد زمستانی، صاحبان مغازهها کموبیش کرکرهها را بالا دادهاند اما هنوز از مشتری خبری نیست. خورشید بیرمق زمستان هم نتوانسته از سوز سرما بکاهد و در این بین مهمانان ما به چیزی جز تماشای هویت کهن ری و یادگارهای دیرینش نمیاندیشند. در این محلهگردی قرار است دیدنیهای محله «نفرآباد» را از نظر بگذرانیم.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
از نفرآباد چیزی نمانده
کافی است صد قدم از حسینیه فاصله بگیریم آن وقت وارد محله نفرآباد میشویم. ابتدا قصد داریم از تکیه ۴۰۰ ساله نفرآباد دیدن کنیم اما هنوز کلید تکیه نرسیده است. یکی از همراهان میگوید: «محله نفرآباد را ببینیم تا کلید برسد.» پیرمردی که در حال گذر از کنار دیوارهای کاهگلی محله نفرآباد است با لحنی رنجور میگوید: «مگر از نفرآباد چیزی مانده است که ببینید؟»پیرمرد دل پری دارد. خانههای تخریب شده را نشان میدهد و میگوید: «اینجا مأمنی شده برای اراذل و اوباش. بچههایمان دیگر امنیت ندارند. روزگاری به خودمان میبالیدیم که در نفرآباد، این محله قدیمی و با اصالت زندگی میکنیم ولی حالا خجالت میکشیم مهمانی را دعوت کنیم.»
پیرمرد اینها را میگوید و بدون اینکه منتظر جوابی باشد میرود. به گفته پیرمرد خانهها بهصورت یک در میان تخریب شدهاند. طاقچهها و پیش بخاریها که روزگاری مایه فخر یک خانه بود به کوچه آمدهاند. در بین مغازهها و خانهها بیش از همه نانوایی سنگکی آقا روغنی برای استاد حدادی جالب است. حدادی از کتاب «سید داود روغنی» برایمان میگوید که چطور بهصورت کامل و جامع انواع طبخ نان سنگک را توضیح داده است و حتی آداب و رسوم در محله نفرآباد را شیرین در کتابش بیان کرده است. روغنی در کتابش به سوخت تنور نانوایی که بوتههای گون بوده اشاره کرده و توضیح داده که وقتی خارها را برای روشن کردن تنور به انبار نانوایی میآوردند مارهایی که درون بوتهها به خواب زمستانی رفته بودند از گرمای نانوایی بیدار میشدند و گاهی کارگران نانوایی را نیش میزدند. وقتی حدادی از سید روغنی میگوید خانم میانسالی که از کنار ما میگذرد سراپا گوش میشود. جلو میآید و مشخصات کتاب را از حدادی میپرسد و میگوید: «سید روغنی از اقوام ما بود. اهالی نفرآباد او را خیلی دوست داشتند. سید روغنی جزو افتخارات نفرآباد بود.»
اعضای گروه قبل از هر چیز سری به مغازه کوچک و البته قدیمی حاج آقا الفتیان میزنند. «حسین الفتیان» کاسب قدیمی بازار و از معتمدان محله است که امروز خیلیها او را بهعنوان فردی انقلابی و خیّر میشناسند. دیدار «نصرالله حدادی» تهرانشناس و حاج آقا الفتیان جالب است. ۲ مرد از یک نسل که حرفهای بسیاری با یکدیگر دارند. مقصد بعدی میدانگاهی کوچک در ابتدای ضلع شرقی حرم است که از دیرباز به میدان کوچک معروف بوده و هنوز هم سراغ بسیاری از قدیمیهای شهرری را میتوان در همین جا گرفت. میدان کوچک، روزگاری یکی از مکانهای اصلی داد و ستد کالا بود. بیشتر مغازههایی که اطراف میدان کوچک قرار دارند همچنان بافت و معماری یک قرن گذشته را دارند. چیدمان کالاهای مغازهها درمیدان کوچک همچنان به سبک گذشته است؛ حبوبات را فلهای درگونیهایی که لبههای آن برگشته همراه با یک پیمانه مسی جلو مغازهها چیدهاند.
درخت توت ۳۵۰ ساله اینجاست
درخت توت میدان کوچک به درخت قرارها معروف شده است. نشانی سرراستی که اغلب اهالی محله وقتی میخواهند نشانی بدهند یا قرار دیداری بگذارند از این درخت استفاده میکنند. هنوز هم این درخت پاتوق خیلی از کودکان دیروز و امروز است. بسیاری از اهالی سپیدموی محله همچنان پای درخت مینشینند و از آداب و رسومی میگویند که امروز رنگ باختهاند. «رضا قربانی» کاسب رویفروش محله درباره درخت خطاب به گروه تهرانگردی میگوید: «۴۵سال پیش شهرداری بعد از شکایت مرد زغالفروشی که نمیتوانست با وانتش در اینجا دور بزند گروه را فرستاد تا درخت را قطع کنند. با کمک همسایهها به شهرداری تهران زنگ زدیم، نیروهای امدادی رسیدند و همان زمان سن درخت را ۳۰۰ سال تعیین کردند. به عبارتی اکنون این درخت باید حدوداً ۳۵۰ ساله باشد.»
حدادی که خیلی دقیق حرفهای همسایه درخت توت را گوش میدهد میگوید: «توت، درختی منعطف و بسیار حساس است. درخت توت نمیتواند ۳۰۰سال عمر کند. در تهران درخت توت ۳۰۰ ساله نداریم. اگر نظر کارشناسان درباره این درخت درست باشد در این صورت باید گفت که این درخت بسیار محکم و قوی بوده و یکی از معدود درختان توتی است که توانسته این مدت زمان طولانی زنده بماند.» استاد حدادی میافزاید: «به دلیل انعطافپذیر بودن چوب درخت توت، در گذشته برای ساخت ظروف آشپزخانه از آن استفاده میکردند. حتی برای ساخت آلات موسیقی مثل تار و سه تار و بربط هم مورد استفاده قرار میگرفت.» پیرمردهایی که دور درخت ایستادهاند با دقت زیادی به حرفهای استاد حدادی گوش میدهند.
محله شاهغلامان
برای رسیدن به محله شاهغلامان کافی است ۱۰قدم به سمت شرق از درخت توت فاصله بگیریم؛ آنگاه وارد کوچه باریکی میشویم که پیش از این به کوچه فراشباشی معروف بود. گویا فراشان حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در این کوچه ساکن بودند. قدیمیها خیابان «آغا» را هم خوب به یاد دارند. خیابان دنجی که نهر آبی هم از آن میگذشت و تاجرانی که به شهرری میآمدند کنار نهر خیابان آغا آبی به سر و صورت میزدند. خیابان آغا امروز بخشی از حرم شده است. امروز از محله شاهغلامان فقط چند خانه فرسوده باقی مانده و مابقی آن به پارکینگ حرم اختصاص یافته است. به گفته اهالی قدیمی محله ظاهراً بزرگ غلامان دربار ناصرالدین شاه در این محله زندگی میکرده است. او به نام شاهغلامان شهرت داشته است و به همین دلیل اینجا را محله و کوچه شاهغلامان نامیدهاند.
البته روایت دیگری هم در این زمینه وجود دارد و گفته میشود بیشتر خدمه حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در این محله زندگی میکردند و خود را غلام حضرت میدانستند و به همین دلیل این محله به نام شاهغلامان معروف شد. حدادی میگوید: «شهرری بسیار خوش آب و هوا بود. با این حال کمتر مورد توجه درباریان دوره ناصری قرار گرفت. وقتی آیتالله «سید رضا فیروزآبادی» تصمیم میگیرد که در شهرری بیمارستانی بسازد باغ خانم حرمتالدوله را به قیمت متری یک ریال میخرد. در آن زمان زمین در شهرری بسیار ارزان بود. درباریان هم کمتر بهصورت ثابت در شهرری مستقر میشدند. به همین دلیل روایت دوم برای نامگذاری این محله موثقتر است.»
پاتوق همیشگی زمینهخوانها
یکی از مکانهایی که نام محله شاهغلامان را زنده نگه داشته است حسینیه شاهغلامان یا مسلم بن عقیل(ع) است. این حسینیه بیش از ۴۵ سال قدمت دارد. «اکبر کاوه» ۷۰سال در این محله زندگی کرده و یکی از بانیان ساخت این حسینیه است. او هر صبح جلو در کوچک حسینیه روی چهارپایه کوچکی مینشیند و همه آنهایی که او را میشناسند میدانند پاتوق همیشگی آقا کاوه اینجا کنار حسینیه است. گروه محلهگردی درست درهمین مکان و جلو در حسینیه با اکبر کاوه آشنا میشوند.
او که در مهمانداری شهره است همه دوستان را به حسینیه دعوت میکند و به رسم مهمانداری خودش پایینتر از همه مینشیند. کاوه میگوید: «وقتی این حسینیه را ساختیم تمام کوچههای اطراف کمعرض بود و هیچ خودرویی نمیتوانست برای خالی کردن مصالح ساختمانی نزدیک بیاید. بچهها و جوانترها آجر به آجر اینجا را روی شانه از سرخیابان آوردند تا این حسینیه ساخته شد.»
کاوه درحالیکه انگشت اشارهاش را به سمت قاب عکسهایی که روی دیوار حسینیه میخکوب شدهاند گرفته است میگوید: «اینها همه بچههایی بودند که پابهپای حسینیه قد کشیدند و در نهایت هم درس خود را به خوبی پس دادند.» پدر و پدربزرگ کاوه از هیئتداران تکیه میدان بودند و او هم یکی از زمینهخوانهای قدیمی است. اکبرکاوه سالهاست که در حسینیه شاهغلامان زمینهخوانی را آموزش میدهد و با توجه به اخلاق نیکو و روی خوش شاگردان زیادی را جذب کرده است.
زمینهخوانی از نوچهها تا پیشکسوتان
به درخواست اعضای گروه، اکبر کاوه همانطور که برپشتی حسینیه تکیه داده است چند بیتی زمینهخوانی میکند. کاوه از حضرت ابوالفضل(ع) میخواند و هوای سرد حسینیه را با نفسش گرم میکند. او میگوید: «در شروع مراسم زمینهخوانی چند آیه از قرآن تلاوت میشود. سپس شاگردان جدیدی که تازه وارد زمینهخوانی شدهاند نخستین ابیات را میخوانند که به نخستین زمینه، پیش واقعه میگویند. نفر دوم باید در پاسخ به نفر اول شعری را انتخاب کند و بخواند. بهعنوان مثال اگر نفر اول درباره حضرت ابوالفضل(ع) خوانده است نخستین بیت نفر دوم هم باید درباره حضرت ابوالفضل(ع) باشد اما بعد از آن هرچه دوست داشت میتواند بخواند. زمینهخوانی از تازهکارها شروع میشود و با پیشکسوتها ادامه پیدا میکند و در نهایت با ابوالفضلخوانی زمینهخوانی به پایان میرسد.»
کاوه میگوید: «از زمینهخوانهای معروف شهرری میتوان از دایی ممد آقا، اصغر ایزدی یکتا معروف به اصغر بازارچه، رضا کاوه پدربزرگم و حسن کاوه پدرم نام برد.»حدادی بعد از شنیدن آداب زمینهخوانی میگوید: «از گلدستهخوانی، پیش پردهخوانی، تعزیهخوانی، سردمخوانی و... خیلی شنیده و مطالعه کرده بودم اما برای نخستین بار درباره زمینهخوانی اطلاعاتی کسب کردم. واقعاً در شهرری آداب و رسوم و سنتها هنوز حفظ شده است. این را میتوان از حفظ سردرها و کتیبههای قدیمی و شهرسازی منطقه نیز متوجه شد. طوری که هنوز در شهرری بلند مرتبهسازی و برجسازی انجام نشده است. وظیفه خبرنگاران این است که برای حفظ و زنده نگهداشتن این آداب و رسوم تا آنجا که میتوانند تلاش کنند و این عزیزان را مورد حمایت فرهنگی قرار دهند.»
وقتی روی دستگاه میخواندیم
درحسینیه شاهغلامان هردوشنبه شب مراسم زمینهخوانی با حضور جوانان و پیشکسوتها اجرا میشود. این هیئت حدود 60 سال قدمت دارد و 50 سال گذشته به نام هیئت کودکان مسلمیه فعال بود. کاوه از روزهایی میگوید که بیشتر از 10 سال نداشته و برای تمرین زمینهخوانی همراه بچهها در راهروی یکی از خانههای همسایهها جمع میشدند.»
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۳
نظر شما