همشهری آنلاین- مژگان مهرابی :چهرهای ناآشنا دارد اما اشعار زیبایش طی چند دهه زینت معنوی مجالس عزاداری در ایام محرم است. خودش میگوید بیش از ۵۰ سال است که لباس نوکری امام حسین(ع) را بر تن دارد. میگوید نوحه میخواند، در هیئتها آشپزی میکند و اگر نیاز باشد کفش عزاداران را هم جفت میکند. اما اگر بخواهیم او را بهتر معرفی کنیم با ۷۰ سال سن، هنوز قبراق و سرحال است و انرژی و نشاطش را از دعای خیر دیگران بهخصوص همسرش میداند. کنج راهرو خانهاش انبوه کتابهای نوحه دیده میشود که برای محرم امسال آماده کرده تا به دست مداحان جوان برساند. این شاعر بیادعا در گمنامی برای رضای دل خاندان نبوت شعر میسراید. سرگذشت جالب و حرفهای شیرینی هم دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست.
صاحب کشکول و ۳۰ کتاب دیگر
شیدا پیش از شاعر شدنش در محافل مذهبی نوحهخوانی کرده و نخستین شعری که سروده در سوگ امام موسی بن جعفر(ع) است. میگوید: «از سن ۱۶ سالگی مداحی را شروع کردم. برای نوحهخوانی از آقایان خوشدل و عارف یکدل شعر میگرفتم. در شب شهادت امام موسی کاظم(ع) شعری از خوشدل گرفتم اما راضیام نکرد. به سراغ عارف یکدل رفتم. شعر او هم به دلم ننشست. به خانه برگشتم. گریهام گرفت. گفتم یا حضرت موسی بن جعفر(ع) پول بدهم و التماس کنم ولی آن شعری که میخواهم به دستم نرسد. دلم شکست. ناگهان با خودم زمزمه کردم. سریع قلم و کاغذ آوردم و شروع کردم به نوشتن: سلطان عالم ماه مشرقینیم، سرباز دین جد خود حسینم، موسی جعفرم خلق را رهبرم... و همینطور ادامه دادم. بعد از خوشحالی به هوا پریدم.»
از آن زمان بود که شیدا نیشابوری شروع به سرودن شعر کرد. تا به حال ۳۰ جلد کتاب از او به چاپ رسیده است و علاوه بر کتابهای جیبی، دیوانی دارد به نام کشکول که درباره ۱۴ معصوم(ع) سروده است. نوحههای او اغلب دوبیتی است و نخستین کتابش هم «نالههای شیدا و دلدادگان عشق» نام دارد.
در رثای اهلبیت(ع) کلمات سبک نمیگویم
شیدا در اشعارش ادب کامل را نسبت به اهلبیت(ع) رعایت میکند و مواظب است حتی کلمهای نگوید که شبههناک باشد. همین را هم رمز موفقیتش میداند و میگوید: «درباره این بزرگواران سخن بدون سند یا آنچه خدای ناکرده نادرست باشد نمیگویم. در گفتن شعر دقت میکنم. کلمات سبک در اشعار خودم به کار نمیبرم ولی برخی شاعران این نکته را رعایت نمیکنند. دوست دارم آنطور که هستند به مردم معرفی شوند نه آنگونه که خودمان دوست داریم. حق نداریم برای گریاندن دیگران از کلمات بیمحتوا استفاده کنیم.» او شبها یک دفتر و خودکار بالای سرش است و گاهی در تاریکی شب، شعری را که به ذهنش میرسد سریع یادداشت میکند تا صبح تکمیلش کند. شیدا خلاق است و برای اشعارش سبک ایجاد میکند. او نوحههایش را هم بر همین اساس و با توجه به سبک و لحن مینویسد. میگوید: «امتیاز نشر نخستین کتابم را هزارو ۲۰۰ تومان فروختم و یک موتور گازی خریدم که با آن به مجالس روضه بروم.» به گفته خودش در همان جوانی، علاوه بر مداحی در تیمچه کار میکرده اما بعدها به سبب مشغله برای نوشتن و گردآوری اشعارش ترجیح میدهد فقط پی مداحی برود. دوستان مشهور بسیار هم دارد و میگوید: «ژولیده نیشابوری از دوستان صمیمی من بود و چند ماهی در طبقه فوقانی خانه ما زندگی میکرد.»
۵۳ سال فعالیت مذهبی
به گفته خودش ۵۳ سال است که در حسینیهها و هیئتهای مذهبی فعالیت مذهبی دارد. او مداحی گمنام است که در بسیاری از مجالس و روضههای خانگی نوحهخوانی کرده است. میگوید: «دوستان زیادی بودند که از محضر آنان فیض بردم. مرحوم مردانی، حکیم قطب شوریده و استاد کشمیری که امروز نامی از آنان نیست.»
پیرغلام هممحلهای روضهخوانی برای ائمه(ع) را عنایتی از سوی خدا میداند و معتقد است پولی که از این راه وارد زندگیاش میشود برکت زیادی دارد. شیدا به نکته جالبی اشاره میکند و میافزاید: «از آن لحظه که هیچ نداشتم تا الان امام حسین(ع) زندگیام را اداره کرده است. خیلی از بانیان را نمیشناسم. برای روضهخوانی با کسی درباره پول صحبت نمیکنم. شاید کم باشد اما برکت دارد.» او برای مداحی در مجالس از اشعار خودش استفاده نمیکند و دلیل این کار را اینگونه بیان میکند: «در این صورت برخی گمان میکنند من میخواهم اشعار خودم را تبلیغ کنم. به همین دلیل اشعار قدیمی میخوانم.»
پادویی در دکان خیاطی
شیدا نیشابوری گذشته تلخ و پر حادثهای داشته است. پدرش را در دوران کودکی از دست میدهد و بار زندگی بر دوش مادر. شیدا گذری به گذشته میکند و خاطراتی از آن روزها تعریف میکند: «خانهمان دروازهغار بود؛ دیوار به دیوار خانه شهید اندرزگو. مستأجر بودیم. زمستان بود و برف زیادی آمده بود پدرم از پله سر خورد و سرش به زمین اصابت کرد. من آن موقع ۶ سال بیشتر نداشتم.»
برای کمک به تأمین مخارج زندگی از کودکی کار کرده است. شیدا میگوید: «در همان کودکی در دکان خیاطی پادویی میکردم و روزی ۳ ریال دستمزد میگرفتم.»این شاعر عارف تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند و بعد از آن وارد بازار کار شد تا مادرش برای گذران زندگی بار کمتری بر دوش بکشد. او سال ۵۲ با خواهر صمیمیترین دوستش ازدواج کرد. خانهای در محله طیب خریداری کرد و با همسر و مادرش زندگی جدید را آغاز کرد. میگوید: «زندگی مشترکم را در همین خانه شروع کردم که الان هم در آن زندگی میکنیم. آن موقع فقط یک اتاق کوچک داشتیم. اما با صفا و مهربانی با هم زندگی میکردیم. مادرم، زن فهمیده و بادرایتی بود و همسرم هم مهربان و با گذشت. مثل مادر و دختر بودند.»
آشپزی در جبهه و هیئتهای محله
شیدا در حیاط کوچک خانهاش برای هیئت محله غذا میپزد. گاه پیش میآید یک تنه برای ۶۰۰ نفر غذا مهیا کرده است. خودش هر سال در ایام ذیقعده روضه دارد. میگوید: «خانهای که در آن مینشینیم را از برکت نذر روضه برای حضرت مسلم(ع) دارم.»
فاطمه یگانه، همسرش در بین صحبتها به جبهه رفتن این پیرغلام اشاره میکند اما او از گفتن این ماجرا طفره میرود. یگانه بازگو میکند: «حاج آقا سال ۱۳۶۵ بهصورت داوطلب عازم جبهه شد و چند ماهی که آنجا بود برای رزمندهها آشپزی میکرد. نوحهخوانی هم میکرد. وقتی هم تهران بود شهدا را که از جبهه میآوردند برای تدفین آنان آستین بالا میزد.»
پدرم را در سفر کربلا شناختم
«محمد» پسر این پیرغلام هممحلهای، حسن خلق و مهربانی پدرش را بینظیر میداند و میگوید: «با پدرم به کربلا مشرف شدم. در خانه فداکاریهای ایشان را دیده بودم اما در این سفر معنوی شیفته از خودگذشتگی و تواضع ایشان شدم. در آن سفر پدرم را به درستی شناختم.» به گفته او شیدا در کربلا کارهایی انجام میداد که اصلاً وظیفهاش نبود. او میگوید: «پدرم از سوی عتبات عالیات به کربلا رفته بود تا در آن جا مداحی کند اما به غیر از نوحهخوانی، کارهای دیگر هم میکرد. از آشپزی گرفته تا حمل ساک مسافران و رسیدگی به زوار. اگر کسی پیر بود و نمیتوانست به زیارت برود پدرم او را به حرم میبرد.»
محمد درباره کمک به یکی از زائران نیز خاطرهای تعریف میکند: «زائری ویلچرنشین همسفر ما بود. با خانوادهاش به کربلا آمده بودند. ولی به دلیل شلوغی و ازدحام هیچکسی نتوانست او را به حرم ببرد. شب آخر پدرم به او گفت حاضر شود تا او را برای زیارت به حرم ببرد. ویلچر را گرفت او را به حرم برد. خیلی خوشحال شد، اشک ریخت و بابا را دعا کرد.
نغمههای حماسی میسرود
«فاضل درخشان» مداح است و با شیدا نیشابوری دوستی دیرینه دارد. او درباره این شاعر میگوید: «حاج آقا شیدا انسانی متدین است. بیریا و بیادعا به اهلبیت(ع) خدمت میکند. او در زمان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با سرودن شعرهای حماسی در ایجاد اتحاد بین مردم نقش مهمی داشت.» درخشان خود از اشعار شیدا برای نوحه خوانیاش استفاده میکند بهویژه زمانی که برای تبلیغ دینی به هندوستان سفر کرده بود. در ادامه هم میگوید: «وقتی این خادم اهلبیت(ع) وارد مجلسی میشود آنقدر متواضعانه رفتار میکند که کسی متوجه نمیشود که او عارفی والاقدر است.»
به گفته درخشان شعرهای زیادی از ایشان در زمان انقلاب اسلامی توسط جوانان خوانده میشد که کمتر کسی میداند این اشعار متعلق به شیدا است. یک نمونه را هم ذکر میکند: «باید که خون پاک ما جوانان/ ریزد به روی نخل سبز ایمان / به مانند حیدر ستیزند به لشکر/ اللهاکبر، خمینی(ره) رهبر»
شیفته اهلبیت(ع) است
«تقی نوریتاجیک» همسایه خانواده شیدا است و به گفته خودش بیش از ۴۰ سال است که با وی دوست هستند. نوری تاجیک که ۸۵ سال دارد خودش از نوحهخوانهای قدیمی محله است و درباره شیدا میگوید: «بهترین خاطرهها و لحظاتی که با هم داشتیم مربوط به شنیدن اشعار تازه شیدا و روضهخوانی در هیئتها بهویژه ۱۰ روز روضهای است که شیدا در ماه ذیقعده برگزار میکند. شیدا شیفته اهلبیت(ع) است و سراسر وجودش را عشق به امام حسین(ع) فرا گرفته است. اشعارش هم به همین دلیل به دل مینشیند.» به گفته نوریتاجیک شیدا و همسرش در کارهای خیر شرکت دارند. او از این شاعر اهلبیت(ع) بهعنوان مردی نیکوکار و محجوب یاد میکند.»
شیعه یعنی...
«شیعه» شعری است با ۶۰ بیت که شیدا بیش از دیگر اشعارش دوست دارد. میگوید: من با اشعارم زندگی میکنم. اگر آنها نباشند احساس پوچی میکنم.
شیعه یعنی مطلع دیوان عشق
شیعه یعنی برترین عنوان عشق
شیعه یعنی آسمان معرفت
شیعه یعنی ابر جود و مکرمت
شیعه یعنی از خود آگاهی شدن
در کویر دردها راهی شدن
شیعه یعنی بنده پرهیزکار
همچو مولایش علی(ع) شب زندهدار
شیعه یعنی مرد میدان عمل
در مذاقش مرگ اهلا من عسل
شیعه یعنی چون علی خاکی شدن
در شب معراج افلاکی شدن
شیعه یعنی پای تا سر عشق و شور
پرتو حق از جمالش در ظهور
شیعه یعنی عاشق و ایثارگر
تا قیامت نخله پر بار و بر
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۵ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۷/۲۵
نظر شما