همشهری آنلاین-مهناز عباسیان: استاد مرحوم «رحیم منزوی اردبیلی» از شاعران مرثیهسرای آذری زبان ایران سال ۱۳۱۶ در محله سیدآباد اردبیل متولد شد و نزدیک به ۳۳ سال پیش همراه خانوادهاش به محله خانیآبادنو مهاجرت کرد. شاعری که همه اشعارش در مرثیه و مدح اهلبیت(ع) بود و سال ۱۳۷۱ در سن ۵۵ سالگی براثر عارضه قلبی از دنیا رفت. خانواده این استاد بزرگ هنوز هم در این محله و خیابان شقایق زندگی میکنند. درآستانه ماه محرم فرصتی دست داد تا سراغ این خانواده برویم و از نزدیک با زندگی این استاد بزرگ آشنا شویم. توحید منزوی، تنها پسر این مرحوم که از دکلمه خوانان مجالس حسینی به شمار میرود از پدر و دلدادگیاش به ائمه صحبت میکند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
از کودکی شعر میسرود
پسر مرحوم منزوی از گذشتههای پدر صحبت میکند و میگوید: «پدرم از ۹ سالگی شعر میگفت. شنیدهام وقتی کلاس دوم ابتدایی بود، پس از پایان امتحانات یک شعر فارسی گفت و آن این بود: «شکرللهای خدا از امتحان فارغ شدیم/ یعنی از پل صراط این زمان فارغ شدیم.» و با سرودن این شعر، معلم مدرسهاش را خیلی متعجب کرده بود.»
منزوی در ادامه از اندوه کودکیهای پدرش میگوید: «مرگ مادربزرگم در سن خیلی پایین برای پدرم غم و اندوه بسیاری به همراه داشت و از همان سن، سرودن مرثیههای یتیمی در وصف اهلبیت(ع) را شروع کرد. در ۱۸ سالگی به ارتش پیوست و دوره درجهداری را گذراند. به خاطر اینکه شغل نظامی با روحیه لطیف او سازگاری نداشت، بیش از ۷ سال نتواست در ارتش دوام بیاورد. پس از آن در طول حیاتش وقت و انرژیاش را به سرودن اشعار مرثیهای صرف کرد.»
شاگردی در محضر استادان بزرگ
او به راز ماندگاری و تأثیرگذاری اشعار پدر در بیان و نگارش وقایع عاشورا هم اشاره میکند و میگوید: «علمی که پدرم با تمام قدرت با آن غزلهای مرثیهای و کوبنده میگفت، یک علم خدادادی بود. پدرم فقط ۹ کلاس سواد داشت ولی پویایی و فصاحتی که در شعر او میبینیم، نیازمند سالها مطالعه و تحقیق است. برای او خیلی مهم بود شعری که میگوید، روی مخاطب اثر بگذارد. همیشه میگفت چیزی که روی خودم اثرگذار نباشد، قطعاً روی دیگران هم نخواهد گذاشت. البته در محضر استادانی مثل استاد حسینی (سعدی زمان)، مرحوم حاج عباسعلی یحیوی و استاد انوراردبیلی این موضوعات را به خاطر حضور آموخته بود.»
هیچکاری را بدون ذکر بسمالله شروع نمیکرد
دائم الوضو بودن یکی از عادتهای همیشگی استاد بود. توحید منزوی به این موضوع اشاره میکند و میگوید: «همیشه با وضو دست به قلم میبرد و میگفت شعر سرودن برای امامان(ع) یک عبادت است و باید پاکباشی تا نام آنها را بر زبان بیاوری. خاطرم هست اول از هرکاری روی برگه بسماللهالرحمن الرحیم مینوشت. هیچ کاری را در زندگی بدون ذکر بسمالله شروع نمیکرد و به ما هم توصیه میکرد بدون یاد خداکاری انجام ندهیم. معتقد بود درکاری که یاد خدا باشد، لغزش جایی ندارد. به عقیده من رمز دلکش بودن شعر پدر عاشق بودن، دلسوخته بودن، باور داشتن و زندگی کردن با این افکار بود.»
شاعر باید همدرد باشد
درباره شخصیت پدرم همینقدر بگویم که وی درباره مضامین و حتی کلماتی که در سرودههایش به کار میبرد، بسیار حساس بود و اشعارش را درحال و هوای عاشورایی میسرود، حتی برای سرودن مرثیهای سوزناک درباره حضرت رقیه(س) همراه دوستانش حاج قدرت جوادی، محمد تقایی و حاج لطیف صدایی آذر، چندشبی را در بیابانهای اطراف اردبیل به سر برده بود و مسیری خاردار را که نسبتاً هم طولانی بود، چند بار با پای برهنه دویده بود تا بتواند شعر سوختن خیمهها و فرار بچهها به صحرا را بسراید. به حضرت رقیه(س) ارادت خاصی داشت و تعداد اشعاری هم که در مقام ایشان سروده بسیار زیاد است. بسیاری از مداحان مطرح آذری زبان معتقدند تأثیرگذارترین نوحههایشان، خواندن احوالات حضرت رقیه(س) است که پدرم در آن سفر بیابانگردی سروده بود.»
حضور در مراسم محلی
از همان زمان که به تهران آمدیم، پدرم در پایین شهر و محله خانیآبادنو ساکن شد. میگفت بیشتر مردم این منطقه آذری زبان هستند و شور و علاقه آنها نسبت به مرثیهسرایی آذری بسیار زیاد است. محرمها و ایام فاطمیه، فقط در هیئتهای پایین شهر حضور داشت. حتی به کمک مردم و بانیان یک هیئت عزاداری، مسجدی به نام «یارالی مسجید» یعنی مسجد زخمی تأسیس کردند که بعدها سازمان اوقاف نام مسجد را عوض کرد.»
او درباره این مسجد میگوید: «زمین بایری در یکی از کوچههای خیابان مهران در محله شریعتی وجود داشت که در ایام محرم، عزاداران در آن تکیه برپا میکردند. مالک زمین قسمتی از آن را به هیئت اهدا کرد و مردم با پول اندکی که جمع کرده بودند، دیوار و سقف مسجد را با خشت و گل ساختند. از آن زمان، همه مردم به این مسجد به خاطر دیوارههای گلی داشت، «یارالی مسجید» میگفتند. هنوز هم صدای دکلمهخوانی پدرم را از در و دیوار این مسجد میشنوم.»
شعر برای مداحان یا امامحسین(ع)
در زمان حیات پدرم، مداحان زیادی اشعار او را میخواندند. البته، پدرم شعرهایش را فقط به تعدادی از مداحان میداد و حتی تشخیص میداد که این شعر با صدای چه کسی سوزناکتر است یا چه کسی بهتر میتواند آن را بخواند. احترام خاصی هم برای همه آنها قائل بود. وقتی به مجلسی میرفت که مداح درحال خواندن بود، خیلی آرام در گوشهای مینشست و همه را به سکوت دعوت میکرد. مداحانی مانند حاج غلام ترابی، سلیم مؤذنزاده و داود علیزاده اشعار پدرم را در مجالس میخواندند و خودش از اینکه به این مداحان شعر میداد، خیلی راضی بود.»
پسر مرحوم منزوی به نکته جالبی در زندگی پدرش اشاره میکند و میگوید: «یکسال در ماه محرم به هیچکسی شعر نداد در حالی که تعداد زیادی مرثیه سروده بود. بسیاری از مداحان سراغش آمدند اما او به کسی شعر جدید نداد. موضوع را از پدر پرسیدیم، گفت میخواهم خودم را محک بزنم و ببینم برای امام حسین(ع) شعر میگویم یا برای مداحان.»
او ادامه میدهد: «متأسفانه، امروزه در اشعار بعضی از مداحان چیزهایی میشنویم که اصلاً در شأن اهلبیت(ع) نیست. پدرم همیشه نسبت به این موضوع حساسیت داشت. خیلی دقت میکرد که زبانش محاورهای نباشد و همیشه برای شأن اهلبیت(ع) حرمت قائل بود.»
روایتی از دختر استاد رحیم منزوی اردبیلی:
توصیه اکید به نماز داشت
دختر استاد منزوی خاطرات زیادی از پدرش دارد. او میگوید: «پدرم همیشه به همه کسانی که برای دیدنش میآمدند و همه اطرافیانش، اقامه نماز را توصیه میکرد. زمانی هم که استاد در قید حیات بود، خانوادهاش را به خواندن نماز تشویق میکرد. جمله «دخترم فقط نماز، نماز، نماز» پدرم از خاطرم نمیرود.»
لعیا منزوی در ادامه به خاطرهای از دیدار پدرش و استاد شهریار اشاره میکند و میگوید: «پدرم برای ما تعریف میکرد که یکبار در محضر استاد شهریار بود. یکی از همراهان، بیتی از غزلهای پدرم را خواند و استاد شهریار محزون شد و گریست. در همان حال به پدرم گفت: منزوی خوش به سعادتت که همه عمرت را برای اهلبیت(ع) شعر گفتی و مردم را تحت تأثیر قرار دادی. پدرم در جواب استاد شهریار به او گفت: من حاضرم ۹ جلد کتابم را به تو بدهم و تو شعر علیای همای رحمت خودت را به من بدهی. پدرم در جواب بیت معروف استاد شهریار «بروای گدای مسکین در خانه علی زن/ که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را» این بیت را سرود: مروای گدای مسکین به در سرای مولا/ که علی همیشه میزد در خانه گدا را»
وی که اینک در مؤسسه خیریه محراب ابوتراب مشغول خدمت به اهالی است میگوید: «در دوران حیات پدرم مجالس مذهبی و عزاداری در منزل ما برگزار میشد. روزهای عادی هم که مراسم نبود، مداحان برای دیدن پدرم و گرفتن اشعارش میآمدند. پدرم بیشتر وقتها درحال نوشتن شعر یا پاکنویس آنها بود. همیشه اعتقاد داشت کائنات باید در خدمت امام حسین(ع) و کربلا باشد.»
آثار استاد منزوی:
چاپ اشعار استاد از ۲۲ سالگیاش شروع شد و تا زمان حیاتش ۷ جلد کتاب به چاپ رساند. پس از فوتش نیز ۲ جلد کتاب دیگر به کمک خانواده از نوشتههای ایشان جمعآوری شده و به چاپ رسید. یکسری از اشعار او هست که هنوز هیچکسی آنها را نخوانده و منتشر نشده است. از کتابهای استاد میتوان به نهضت حسینی، آمال منزوی، آثار منزوی، ایثار منزوی، صد سینه زن، صد قافیه، صد منظره، صد زمزمه و آلام منزوی اشاره کرد. فرزند استاد منزوی در اینباره میگوید: «پدرم با سبک خاص خود در شعر به ویژه مرثیه اهلبیت(ع)، در قالبهای غزل، قصیده، ترکیببند، ترجیعبند، قطعه، رباعی و مثنوی شعر میگفت. بیشتر اوقات هم از شاعران آذری زبان مثل خاقانی و صائب تبریزی بهرهمیجست.»
شاه بیت استاد منزوی
سجدهگاه عشقه سالدون قانلی جانمازی قارداش
نه بابام قیلیب نه جدیم، سن قیلان نمازی قارداش
ترجمه
ای برادر! در سجدهگاه عشق جانماز خونین انداختی/ نمازی را که تو این چنین خواندی پدرم(امام علی(ع)) و جدّم(حضرت محمّد(ص)) هم نخوانده است.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۹ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۷/۲۲
نظر شما