به گزارش همشهری آنلاین، چهگوارا در این دوران به چهره اصلی انقلاب کوبا تبدیل شده که نامش ناخودآگاه کلماتی چون شورش و فرهنگ مردمی را به ذهن میرساند. آتش فعالیتهای انقلابی وقتی جرقه زد که به عنوان دانشجوی رشته پزشکی به نقاط مختلف آمریکای جنوبی سفر کرد و شاهد فقر و ستمدیدگی مردم کشورهای فقیر قاره آمریکا بود. او در نهایت به این نتیجه رسید که تنها راه درمان، انقلاب همهجانبه است.
در ابتدا وی به گواتمالا رفت اما نتوانست فرصتی برای اجرای ایدههایش بیابد. ناچار به مکزیک برگشت و در دیدار با فیدل کاسترو و رائول به جنبش ۲۶ جولای پیوست. هدف آنها سرنگونی دیکتاتور کوبا، فولگنسیو باتیستا بود که از حمایت اقتصادی و سیاسی آمریکا سود میبرد.
او در جنگهای مختلف در طول دو سال فعالیت آشکار جنبش، زحمات بسیاری کشید تا اهداف این حرکت مردمی و انقلابی محقق شود. بعد از انقلاب کوبا چهگوارا در مناصبی چون فرماندهی نیروهای مسلح، مشاور دادگاه انقلاب کوبا، وزیر صنعت، موسس کمپین سوادآموزی، ریاست بانک مرکزی و دیپلمات روابط بینالملل فیدل کاسترو حضور داشت.
دو کتاب «چه» بسیار معروف هستند: یکی کتابی درمورد جنگهای چریکی و دیگری سرگذشت خود چه گوارا به نام سفرهای جوانی در کشورهای آمریکای جنوبی با موتورسیکلت. کتاب دوم یکی از پرفروشترین کتابهای جهان محسوب میشود که مایه اقتباس فیلمی انقلابی است به نام خاطرات موتورسیکلت که جوایز فراوانی از فستیوالهای هنری دنیا کسب کرد. وی قصد داشت تحرکات انقلابی خود را در کشور بولیوی هم ادامه دهد اما به دست ماموران دولتی دستگیر و در نهایت اعدام شد. دیکتاتور بولیوی هم از حمایتهای آمریکا استفاده میکرد.
چه گوارا یکی از چهرههای تاریخساز و تاثیرگذار قرن است که در بیشتر کشورها و فرهنگها به نام یک آزادیخواه مردمی شناخته میشود و هزاران صفحه مقاله و یادداشت در مورد زندگی و مبارزات وی به چاپ رسیده است. مجله معتبر تایم وی را جزو فهرست ۱۰۰ مرد تاثیرگذار قرن بیستم قرار داد و عکس وی، با عنوان شورشی قهرمان (اثر آلبرتو کوردا) به محبوبترین عکس دنیا تبدیل شد!
اما در این قسمت میخواهیم مروری داشته باشیم بر جنبههای جالب زندگی این انقلابی آمریکای جنوبی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است: چه گوارا در بولیوی به ارنستوی مقدس معروف است و از نظر مردم این کشور (به خصوص روستاییها) تقدس و احترام دارد! آنچه همیشه خشم کلیسای کاتولیک را برانگیخته، چون آنها چه گوارا را یک شورشی جنایتکار میدانند نه یک چهره مقدس!
در سال ۲۰۰۷ مردم آرژانتین وی را به عنوان تاثیرگذارترین و تاریخیترین چهره آرژانتین انتخاب کردند و یک سال بعد (در روز تولد چه) مجسمه برنزی زیبایی به ارتفاع ۶/۳ متر از چه گوارا در میدان اصلی شهر روزاریو نصب کردند. جالب است بدانید بیشتر مدارس کشور آرژانتین هم به یاد این قهرمان انقلابی چه نامیده میشوند. چندین موزه معروف آرژانتین هم چه گوارا نام دارند. در کوبا تصویر به یادماندنی چه روی اسکناس سه دلاری پزو حک شده و بچههای دبستانی هر روز صبح سرودی با عنوان «ما هم مثل چه خواهیم بود!» میخوانند.
یکی از جنجالیترین روزهای زندگی چه، زمانی بود که انقلاب کوبا پیروز شده بود و جلادان دیکتاتور باتیستا به چنگ انقلابیون افتاده بودند: چه گوارا در یک حرکت انقلابی و بدون فوت وقت دستور داد تمام شکنجهگران و مزدوران باتیستا اعدام شوند؛ حکمی که با حمایت ۹۳ درصدی مردم کوبا همراه بود.
وقتی صحبت از تنفر سران آمریکایی از چه گوارا و کاسترو مطرح میشود، ذهن بیشتر مخاطبان به سمت سیاست و حکومت تمایل دارد در حالی که یکی از دلایل اصلی تنفر سردمداران ینگه دنیا از انقلابیون کوبا اینجاست: کوبا در دوران دیکتاتور باتیستا یک کازینوی مافیایی بزرگ بود برای دولتمردان آمریکایی و تابستانها، بهشت توریستهای آمریکایی به حساب میآمد و در طول سال، ۷۵ درصد از درآمد خالص خود را با احترام تقدیم ابرقدرت همقارهای میکرد: چون شرکتهای آمریکایی صاحب بیچون و چرای بیش از دوسوم زمینهای حاصلخیز این کشور فقیر بودند.
اتفاقا همین نکته رمز اصلی پیروزی چه گوارا و کاسترو بر باتیستا بود، حمایت مردم کوبا که اکثرا کشاورز بودند و سالیان سال تحت ظلم و استثمار حاکمان آمریکایی رنج کشیده بودند. چه گوارا همیشه از روزهای حضورش در گواتمالا به عنوان بدترین خاطراتش یاد میکرد.
فامیلی اصلی وی «لینچ» است: یک نام کاملا معمولی و پرکاربرد در کشورهای انگلیسیزبان. این نام فامیلی نشان میدهد که خون مردم ایرلند جنوبی در رگهای وی جریان داشته و میتوان از این منظر هم به خوی انقلابی و شورشی وی پرداخت.
یکی از القاب چه گوارا که توسط همرزمانش انتخاب شده بود، چانچو به معنی خوک بود: چهگوارا معمولا به بهداشت فردی اهمیت نمیداد و همیشه معروف بود پیراهنی به تن میکند که بیش از یک هفته قبل برای آخرین بار شسته شده است!
برخلاف چهره کلیشهای که اغلب مردم دنیا از چه گوارا ساختهاند، او در جوانی و میانسالی انسان متفکر و آرامی بود که به بازی شطرنج علاقه داشت و در میان اعضای خانواده و دوستان به پروفسور معروف شده بود. همچنین نکتهای که کمتر بدان پرداخته شده، عشق چه به شعر و شاعری بود: دوستان دوران جوانی این قهرمان میگویند لحن چه در زمان قرائت اشعار کلاسیک با لحن سخنرانیهای انقلابیاش متفاوت بود و همه را مجذوب خود میکرد.
چه در مدرسه به دروس ریاضی و هندسه و مهندسی علاقه فراوانی داشت و شاید اگر در منطقهای غیر از آمریکای جنوبی به دنیا میآمد به یک مهندس مشهور تبدیل میشد نه یک انقلابی! برخلاف تصور غلط بیشتر مردم دنیا چه گوارا کوبایی نبود و هرگز تابعیت کوبا را نپذیرفت. وی در خاک آرژانتین به دنیا آمد و همیشه به آرژانتینی بودنش افتخار میکرد. پدر چه گوارا در مورد فرزند خود میگوید: «یک آرژانتینی شورشی با خون مردم ایرلند جنوبی. این یعنی پسر انقلابی من!»
در نوشتههای مختلف و حتی منابع اینترنتی کمتر با این عنوان مواجه میشوید: دکتر ارنستو چه گوارا! در صورتی که مدارک مستدل ثابت میکند چه در سال ۱۹۵۳ و چند روز قبل از روز تولدش توانسته با موفقیت، تحصیل در رشته پزشکی را به اتمام برساند.
البته شاید لقب دکتر برای یک انقلابی چندان معمول نباشد، اما وی از تجربیات و علمی که به دست آورده بود در جنگهای چریکی استفاده میکرد و همیشه به مسائل پزشکی دولت انقلابی کوبا نظارت داشت. وی در پایان دوران تحصیل خود در دانشکده پزشکی، تحقیقی جامع در مورد بیماری جذام آماده کرده بود.
در سال ۱۹۶۴ چه به آمریکا سفر کرد تا در اجلاس رسمی سازمان ملل در نیویورک سخنرانی کند. وی در این سخنرانی به شدت از سیاستهای دولت آمریکا انتقاد کرد و سردمداران آمریکایی را نژادپرست خواند: «در آمریکا روزانه شاهد جنایتهای فجیعی هستیم که با منش انسانی و اخلاق، فاصله زیادی دارد: پدرانی که کودکان خود را به مسلخ میبرند و تبعیض نژادی که هر لحظه در شهرهای آمریکا جریان دارد. تمام این ظلمها فقط به خاطر رنگ تیره پوست آنهاست!؟
آنان اجازه میدهند قاتلین سیاهان، آزادانه در جامعه آمریکایی زندگی کنند و با پول کثیف خود از آنها حمایت میکنند. سردمداران آمریکا جنبشهای سیاهپوستان را سرکوب میکنند و با محکوم کردن این حرکت، مانع حق طلبی بخش بزرگی از جامعه آمریکا میشوند.
در صورتی که سیاهان فقط خواستار حق طبیعی و قانونی خود هستند نه بیشتر! چگونه جانیانی که از این ددمنشیها حمایت میکنند، میتوانند خود را حافظان صلح و آزادی بخوانند!؟» ویدئوی بخشی از این سخنرانی در سایت یوتیوب به محبوبترین پست مخاطبان تبدیل شده و تا به حال توسط بیشتر کاربران این سایت بازدید شده است.
شاید این تصور وجود داشته باشد که یک فرد انقلابی نمیتواند پدر خوبی برای فرزندان خود باشد و نمیتوان وی را مرد خانواده نامید. اما چه به معنای واقعی کلمه یک مرد خانواده دوست بود؛ وی از همسر اولش، هیلدا گادئا یک دختر داشت که در مکزیکوسیتی به دنیا آمد.
همسر دوم چه، یک انقلابی واقعی بود: آلیدا مارچ. چه گوارا و مارچ چهار فرزند داشتند و همیشه از علاقه شدید آنها به فرزندانشان صحبت میشود؛ مردی که بهرغم همه خشونت و تندیاش در میدان مبارزه، در فضای خانه مهربان بود و سخاوتمند!
بعد از اعدام چه، یک پزشک نظامی دستان وی را از تن جدا کرد. ارتش بولیوی جسد وی را به نقطهای نامعلوم منتقل کرد و هیچ اطلاعاتی در مورد محل دفن وی منتشر نشد. دستان چه گوارا برای تطبیق با مدارک انگشتنگاری پلیس آرژانتین، به بوئنس آیرس فرستاده شد و سپس به کوبا بازگشت!
چه در بیشتر روزهای عمر خود از بیماری آسم رنج میبرد. اثرات مخرب این بیماری همیشه وی را آزار میداد تا جایی که گاهی در میدان جنگ هم ناتوان میشد. اتفاقا یکی از دلایل محبوبیت وی در میان مبارزان آزادیخواه آمریکای جنوبی اشاره به همین نکته است که وی همیشه بهرغم تمام مشکلات، در جبهههای مبارزه حضور داشت و بعد از انقلاب هم هرگز به استراحت و تفریح نپرداخت و بار بخش مهمی از دولت انقلابی را به دوش میکشید. در صورتی که میتوانست به خاطر درمان بیماریاش و استراحتی که واقعا بدان نیاز داشت، از مبارزه یا مناصب مختلف کنارهگیری کند؛ بی آنکه به خاطر این استراحت مورد انتقاد قرار گیرد!
چه در دوران نوجوانی به خاطر تشویقهای عمویش به ورزش راگبی علاقهمند شده بود. وی همیشه دوست داشت یک ورزشکار حرفهای راگبی باشد. اما فراز و نشیبهای مختلف سرنوشت به ارنستو اجازه نداد فرصتی برای بازی راگبی داشته باشد.
او پس از پیروزی انقلاب کوبا از طرف فیدل کاسترو ماموریت داشت با سران کشورهای مختلف دیدار کند و به روشنگری در مورد اهداف و نگرش انقلابیون کوبا بپردازد. در خلال این سفرها با شخصیتهایی چون جمال عبدالناصر از مصر، جوزف بروز تیتو از یوگسلاوی و جواهر لعل نهرو از هند دیدار کرد. البته در آن دوران این شایعه مطرح شده بود که فیدل کاسترو با برنامهریزی قبلی چه را به این سفرها فرستاده تا وی از فضای سیاسی دولت انقلابی دور باشد و جهانیان، انقلاب کوبا را انقلاب کمونیستها ندانند.
چه در دوران بعد از انقلاب کوبا هم زحمات بسیاری صرف پیشرفت امور جاری دولت نوپا کرد. وی همزمان رئیس بانک مرکزی بود و وزیر صنعت و مجبور بود تا بامداد در دفتر کارش حاضر باشد. بیشتر همکاران چه، به این نکته میپردازند که برخی جلسات کاری وی ساعت سه بامداد تشکیل میشد!
اختلاف کاسترو و چه از زمانی آغاز شد که کوبای نوین کمکم به زندگی جدید خود خو میگرفت اما چه تصمیم داشت تحرکات انقلابی خود را در دیگر کشورهای آمریکای جنوبی ادامه دهد؛ چه مخالف با افکار و ایدههای فیدل کاسترو بود که میخواست کوبای نوین را بازسازی کند و به امور معیشتی مردم بپردازد. در واقع راه این دو مبارز از اینجا جدا شد: چه سلاح را زمین نگذاشت و باز به سفرها و فعالیتهای آزادیخواهانه خود ادامه داد اما فیدل کاسترو لباس حکومت به تن کرد و به رهبر کوبای نوین بدل شد. آنچه، تفاوتهای نگرش سیاسی و اجتماعی گوارا را عیان کرد.
مرگ اسطوره
روز هفتم اکتبر ۱۹۶۷ نیروهای دولتی بولیوی مخفیگاه چه را محاصره کردند. وی در درگیری مسلحانه زخمی شد و فریاد زد: «شلیک نکنید، من چه گوارا هستم! زنده من بیشتر به دردتان میخورد تا مردهام!» وی پس از دستگیری به زندان منتقل شد و به سرعت مقدمات اعدام مهیا شد.
البته در آن زمان مقامات بولیوی قصد داشتند وانمود کنند چه در همان درگیری مسلحانه کشته شده است. به همین خاطر نحوه شلیک گلولهها در لحظه اعدام به گونهای است که گویی وی میتوانسته با سلاح از جان خود دفاع کند در صورتی که این یک دروغ بزرگ است. روز دهم اکتبر مقامات به خبرنگاران و عکاسان اجازه دادند از مرگ این اسطوره خبر و عکس تهیه کنند.
محبوبترین نقلقولهای چه گوارا
در یکی از مبارزات چریکی علیه نیروهای سانچز موسکرا (کوبا) حمله آسم، مرا ناتوان کرده بود. روی زمین نشسته بودم و احساس میکردم قلبم از جا کنده میشود و مرگ نزدیک است. نه میتوانستم راه بروم نه میتوانستم اسلحه دست بگیرم.
یکی از سربازان جوان من کنارم نشست و گفت: «نترس فرمانده! ما کنار هم کشته خواهیم شد!» اما من اصلا دوست نداشتم در آن شرایط کشته شوم. احساس میکردم یک انسان ترسو هستم. ولی با رشادت سربازان و بهبود حالم دوباره همه چیز به نفع ما شد و آن روز به پیروزی رسیدیم. اگر غیر از این بود هرگز خودم را نمیبخشیدم!
اگر سوال شما این است که آیا من عضو رسمی حزبی با این گرایشات هستم، جواب من منفی است. حضور من در کوبا فقط برای آزادی بخشی از خاک آمریکای جنوبی از دست ظالمانی است که هر روز بر جنایات خود علیه مردم بیدفاع این منطقه میافزایند. من هرگز نگفتم مخالف تشکیل دولت مرکزی یا برقراری ارتباطات اقتصادی با کشورهای مختلف هستم. من هم دوست دارم این کشور (کوبا) پیشرفت کند و به رویاهای مردمانش جامه عمل بپوشاند! (مصاحبه تلویزیونی چه)
ما نباید به دشمن فرصت نفسکشیدن بدهیم. مهم نیست او به کجا فرار میکند باید سایه سرد ما را روی سرش احساس کند. هر لحظه که دشمن احساس آرامش کند شکستی برای ما ثبت میشود. (خطاب به کاسترو قبل از ترک کوبا)
شاید بیشتر آدمها از من به عنوان یک ماجراجو یاد کنند. این درست است. من ماجراجو هستم و جانم را به خطر میاندازم تا از پلشتیها و ابتذال روحم خلاص شوم! بهتر است ایستاده بمیریم تا روی زانوهامان زندگی کنیم!
بیایید کمی واقعبین باشیم: همیشه باید طالب غیرممکن بود! ما باید تا پای جان مبارزه کنیم تا آیندگان باور کنند عشق به انسانیت نمرده است. برای رسیدن به آرزوها باید پاکباخته بود! بزرگترین پیروزی زمانی است که به مردم جهان نشان دهیم چند نفر در دنیا با گرسنگی و تنگدستی روزگار میگذرانند. تنها در این صورت میتوانیم به همدیگر کمک کنیم و دنیای بهتری داشته باشیم! حرف مفت یعنی حرفی که بدان عمل نشده است!
نظر شما