همشهری آنلاین؛ سرنخ: ساعت 18 عصر چهارشنبه بیست و دوم شهریور به قاضی وحید ناصری، بازپرس جنایی تهران خبررسید که زنی جوان در یک مدرسه غیرانتفاعی به قتل رسیده است. وقتی تیم جنایی در محل جنایت حضور یافت با جسد خونین زنی 40 ساله مواجه شد که با ضربات چاقو به قتل رسیده بود. زن جوان و شوهرش سرایدار یک مدرسه غیرانتفاعی پسرانه در غرب تهران بودند. تحقیق از دختر 9 و 17 ساله آنها نشان داد که کسی جز پدرخانواده عامل این جنایت هولناک نیست که فراری شده بود. همچنین در جیب مقتول دست نوشتهای به دست آمد که در آن وی از شوهرش به خاطر اعتیادش گله کرده و نوشته بود که شوهرش او و فرزندانش را اذیت می کند و از خدا خواسته بود کمکش کند تا بتواند شوهرش را از دام اعتیاد نجات دهد و به زندگی اش سر و سامان بدهد. در این شرایط بود که جست و جوی کارآگاهان برای دستگیری عامل جنایت آغاز شد و طولی نکشید که آنها موفق شدند این مرد را شناسایی و دستگیر کنند. متهم پس از انتقال به اداره آگاهی به درگیری و قتل همسرش اعتراف کرد و تحقیقات تکمیلی ازاو ادامه دارد.
ترس از جدایی
قاتل در بازجوییها به قتل همسرش اعتراف کرد و مدعی شد که می ترسیده همسرش به خاطر اعتیاد او از وی جدا شود و او را تنها بگذارد. گفتوگو با این مرد را بخوانید.
چرا همسرت را به قتل رساندی ؟
من معتاد به هروئین و شیشه بودم و می ترسیدم همسرم مرا تنها بگذارد و از من جدا شود . اگر از من جدا می شد بچه هایم با او می رفتند و من هیچ کسی و هیچ جایی برای زندگی نداشتم. زمانی که حادثه رخ داد، من در توهم شیشه و هروئین بودم و اصلا نمیدانم چه شد که کنترلم را ازدست دادم و خودم و بچههایم را بدبخت و همسرم را به قتل رساندم. الان به شدت پشیمانم و ای کاش این اتفاق نمیافتاد.
اختلافتان بر سرچه مسائلی بود؟
اختلافمان بیشتر به خاطر اعتیاد من بود. 15 سال قبل در رفت و آمد با دوستان ناباب معتاد شدم و از آن پس زندگیم نابود شد. همسرم خیلی کمکم کرد تا مواد را ترک کنم. حتی چند بار با برادرش مرا به کمپ فرستادند اما من هربار که از کمپ خارج میشدم، مصرف مواد را از نو شروع میکردم. می دانم توبه گرگ مرگ است، دستکم برای من که اینطور بود. روز حادثه هم فکر کردم می خواهد دوباره مرا به کمپ ببرد. از سوی دیگر من از شرایط زندگیمان هم ناراضی بودم.
چرا ؟
ما سرایدارمدرسه بودیم اما من در سرایداری هیچ نقشی نداشتم. هسمرم همیشه مرا ساعت 6 صبح از خانه بیرون می فرستاد برای آنها نان بخرم و وقتی نان را تحویل می دادم همان 6 صبح بیرونم می کرد و می گفت تا 4 بعد از ظهر به خانه برنگردم. من در این مدت حیران و سرگردان کوچه خیابان بودم و از این موضوع همیشه ناراحت و عصبانی بودم.
برگردیم به روز حادثه، آن روز چه اتفاقی افتاد که جان همسرت را گرفتی؟
از سرکارم به خانه برگشتم، راستش من کار نقاشی ساختمان هم انجام می دهم. همسرم در آشپزخانه بود و دوباره به خاطر اعتیادم با هم مشاجره کردیم. من فکر کردم او می خواهد مرا ترک کند. فکر کردم میخواهد طلاق بگیرد و ناگهان ترسیدم که همه چیزم را از دست بدهم. اصلا نمیدانم چه شد که سراغ چاقوی یادگاری که یکی از بستگانم به من داده بود رفتم. آن را برداشتم و در حالی که با همسرم مشاجره میکردیم، ضربه ای به او زدم. او با اینکه زخمی شده بود فرار کرد و من هم دنبالش رفتم. در پاگرد پله ها به او رسیدم و دوباره به او ضربه زدم اما الان به شدت پشیمانم که جان زنی را گرفتم که عاشقش بودم و مادر بچه هایم بود.
نظر شما