مجموع نظرات: ۰
دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۷
۰ نفر

خیلی از عروس‌ها، می‌خواهند کلیشه‌هایی را که از بچگی در مورد رابطه عروس و مادر شوهر شنیده‌اند، کنار بگذارند اما در مسیر رسیدن به این هدف، از چاله به چاه می‌افتند.

گل

همشهری آنلاین: همه‌ی این تلاش‌ها به خاطر حاصل شدن رضایتِ محبوبِ مشترک میان عروس و مادر شوهر است؛ پسری که حالا باید مسئولیت‌پذیر باشد، به‌خصوص در مسائل عاطفی. هرایر دانلیان، روان‌شناس و مشاور خانواده می‌گوید برخی از مادر شوهرها برای عروس‌هایشان به یک مادر حقیقی محسوب می‌شوند و بعضی‌هایشان هم واقعاً شبیه خانم تناردیه هستند؛ اما آنچه مشخص است، این است که عروس‌های جوان بعد از رفتن به خانه‌ی شوهر، باید مدتی دست‌به‌عصا حرکت کنند و به ‌جای صمیمیت یا دوری افراطی نسبت به خانواده‌ی شوهرشان، با احترام گذاشتن به آن‌ها شرایط را برای انتخاب الگوی درست ارتباطی بررسی کنند.

به فکر مادر دوم نباشید

تصور می‌کنم که قرار است خانواده‌ی تازه‌ای پیدا کنم. صاحب یک مادر دیگر شوم و با یک خواهر دیگر درد دل کنم. دیگر تنها نیستم. می‌توانم در روزهای تعطیلم، با این خانواده صمیمی به سفر بروم و شب‌ها وقتی خسته از سر کار برمی‌گردم، لذت هم‌نشینی را با کسانی که دوستشان دارم و دوستم دارند، تجربه کنم.

اشتباه نکنید

مراقب باشید چنین رابطه‌ی رؤیایی را در ذهنتان پرورش ندهید و اجازه ندهید که چنین تصویری انگیزه‌ی شما برای ازدواج باشد. شما با ازدواج کردن، الزاماً صاحب یک خانواده‌ی دیگر نمی‌شوید و الزاماً آشنایان دوست‌داشتنی و صمیمی تازه‌ای را پیدا نمی‌کنید. درست است که وضعیت ایدئال در چنین رابطه‌ای، ایجاد علاقه میان شما و خانواده‌ی همسرتان است؛ اما همه‌ی آدم‌ها بعد از ازدواج، این شرایط ایدئال را تجربه نمی‌کنند. این‌که شما تصور کنید به‌محض وارد شدن به این خانواده‌ی تازه، باید از در صمیمیت وارد شوید، تصوری اشتباه است.

شما وارد خانواده‌ای می‌شوید که قطعاً تفاوت‌های فراوانی را با شما و حتی خانواده‌ی شما دارند. شما با کسی ازدواج می‌کنید که به شکل متفاوتی تربیت شده است و وارد محیطی می‌شوید که رسوم و دیدگاه‌های متفاوتی با آنچه پیش از این بر زندگی‌تان حاکم بوده، بر آن حکم‌فرماست.

در چنین شرایطی، اولین و مهم‌ترین قدمی که باید بردارید، حفظ احترام است. در ابتدای رابطه نباید آن‌قدر مرزها را بشکنید و در خیال صمیمیت باشید که احترام گذاشتن هم با وجود همه‌ی این تفاوت‌ها برایتان سخت شود، پس در شروع رابطه با خانواده‌ی همسرتان، به‌نوعی دوری و دوستی سرشار از احترام اکتفا کنید و به‌مرور با دقیق‌تر کردن شناختی که از آن‌ها کسب می‌کنید، فاصله‌ها را در صورت امکان کمتر کنید.

سنگ صبور نخواهید

وقتی با همسرم دچار مشکل می‌شوم، موضوع را با خانواده‌اش در میان می‌گذارم. فکر می‌کنم درد دل کردن برای کسانی که زندگی مشترک ما برایشان مهم است، بهتر از خالی کردن حرف دلم پیش غریبه‌هاست. انتظار دارم وقتی با مادر شوهرم از مشکلاتی که می‌تواند روی زندگی‌مان تأثیر منفی بگذارد حرف می‌زنم، راهی برای حل مشکلات به من یا همسرم پیشنهاد کند.

اشتباه نکنید

اگر با همین شیوه جلو بروید، خیلی زود واکنشی را از طرف مادر همسرتان می‌بینید که می‌تواند شما را آزرده کند. خانواده‌ی شوهرتان شاید شما را دوست داشته باشند و آدم‌های منطقی‌ای هم باشند؛ اما نباید فراموش کنید که آن‌ها خانواده‌ی شخص دیگری هستند و کم پیش می‌آید که منافع شما را که تا سال‌های قبل برایشان غریبه بوده‌اید، به منافع فرزند خود ترجیح دهند. شاید در مواردی کمک خواستن از خانواده‌ی همسر برای حل مشکلی خاص، به بهبود شرایط منجر شود، اما این‌که شما هر درد دلی را پیش آن‌ها ببرید و تصور کنید که مادر شوهرتان باید وکیل مدافع شما و ناجی زندگی‌تان باشد، اشتباه است. این اشتباه می‌تواند اصل قبلی که به آن اشاره کردیم، یعنی لزوم حفظ احترام را به‌مرور زیر سؤال ببرد و با ایجاد واکنش‌های ناخوشایند نسبت به مسئله‌ی بیان شده، هر دو طرف را آزرده کند.

مجبور نیستید عاشقش باشید

هر چقدر تلاش می‌کنم نمی‌توانم مادر شوهرم را دوست داشته باشم. همیشه برایش کادو می‌خرم، گاهی دعوتش می‌کنم و به خاطر همسرم هم که شده، سعی می‌کنم او را مثل مادر خودم ببینم؛ اما راستش را بخواهید موفق نمی‌شوم. همه این کارها را از روی اجبار و به خاطر همسرم انجام می‌دهم و در دلم از گفت‌وگو با این زن هیچ لذتی نمی‌برد. نمی‌دانم تا کی می‌توانم این‌طور نقش بازی کنم.

اشتباه نکنید

به خودتان سخت نگیرید. لزومی ندارد که خانواده‌ی همسرتان را دوست داشته باشید و مادر او برایتان درست مثل مادر خودتان باشد. بار دیگر باید تکرار کنم که اصل کلی و الزامی در این رابطه، حفظ احترام است. شما حتی اگر در دلتان کینه‌ی بزرگی نسبت به مادر شوهرتان داشته باشید، نباید مرزها را از بین ببرید و به او بی‌احترامی کنید. در هر شرایطی باید بپذیرید که خانواده‌ی همسرتان، بخش مهمی از زندگی شما در سال‌های بعد از ازدواج هستند و چه رفتارهایشان را بپسندید و چه نه، باید به آن‌ها احترام بگذارید. اگر از تولد خواهرشوهرتان به ‌اندازه‌ی اعضای خانواده‌اش خوشحال نمی‌شوید، اشکالی ندارد.

شما کافی است در جشن تولد او با حضور اعضای خانواده‌ی همسرتان، یک مهمان خنده‌رو و محترم باشید و با رفتارتان احساس ناخوشایندی را در آن‌ها ایجاد نکنید. در اولین قدم تا جایی که می‌توانید احساس احترام را در رابطه‌تان تقویت کنید. وقتی پذیرفتید که احترام گذاشتن یک پیش‌فرض کلی در رابطه‌ی شماست، به خودتان برای تعیین میزان صمیمیت آن رابطه فرصت دهید. شاید به‌مرور بتوانید با آن‌ها صمیمی شوید و دوستی خوبی را بنا کنید؛ شاید هم احساس کنید که در صورت صمیمی‌تر شدن، به این رابطه صدمه وارد می‌شود و قبول کنید که برای حفظ احترام باید کمی با فاصله با آن‌ها رابطه برقرار کنید.

مراقب مرزهایتان باشید

پدر همسرم به ما پیشنهاد داده که چند سال در طبقه‌ی بالای خانه‌شان زندگی کنیم. فکر می‌کنم این چند سال می‌تواند فرصت خوبی برای پول جمع‌کردن و ساختن پایه‌های زندگی‌مان باشد. از طرف دیگر دلم نمی‌خواهد استقلالمان هم زیر سؤال برود و آن‌ها به بهانه‌ی چنین کمکی، برای ما تعیین تکلیف کنند و تصمیم بگیرند.

اشتباه نکنید

می‌دانیم که در دنیای امروزی، از نقطه‌ی صفر و با استقلال مالی کامل، زندگی را شروع کردن کار ساده‌ای نیست و می‌دانیم که با عمل کردن به پیشنهاد پدرشوهرتان از نظر اقتصادی اوضاع بهتری را تجربه می‌کنید اما قبل از پذیرفتن این پیشنهاد، چند واقعیت را هم باید بپذیرید، اول این‌که به‌هرحال شما و خانواده‌ی همسرتان قرار است در یک ‌خانه زندگی کنید و این موضوع می‌تواند استقلال شما را خدشه‌دار کند. قبل از قطعی کردن این تصمیم، کمی در مورد عادت‌ها و رفتارهای خانواده‌ی همسرتان فکر کنید و درصورتی‌که فکر می‌کنید این خانواده عادت به شکستن مرزها دارند یا اهل مداخله هستند، حتی به خاطر مدیریت بهتر و کارامد اقتصادی زندگی‌تان چنین پیشنهادی را نپذیرید. در مرحله بعد با همسرتان در این مورد گفت‌وگو کنید.

شما باید با هم در مورد برخی قوانین زندگی مشترکتان از جمله میزان رفت‌وآمدها و نحوه‌ی معاشرت‌ها به تفاهم برسید، پس با همسرتان سنگ‌هایتان را وابکنید و اگر احساس کردید زندگی با این خانواده در یک ‌خانه، با مرزبندی‌ها و پیش‌فرض‌های شما جور درنمی‌آید، فکر دیگری بکنید.

سفره‌ی دلتان را باز نکنید

خانواده همسرم از این‌که در دوران عقد بیشتر در کنارشان حضور داشته باشم استقبال می‌کردند. من را به همه‌ی مهمانی‌هایشان دعوت می‌کردند، در همه‌ی سفرها همراهشان می‌شدم و در دوران عقد چند ماهی در خانه‌شان زندگی کردم و ناخواسته، آن‌ها را درگیر برخی از بحث‌هایی که با همسرم داشتم کردم. این ماجرا در ماه‌های اول مشکلی ایجاد نمی‌کرد، اما صمیمیت زیاد ما به مرور نوعی مداخله را هم ایجاد کرد و در جریان مشکلات من و همسرم به زیان من تمام شد؛ درحالی‌که من تحمل دخالت کردنشان در موضوعات خصوصی زندگی‌مان را نداشتم و می‌خواستم با استقلال بیشتری تصمیم بگیریم.

اشتباه نکنید

بار دیگر باید به شما در مورد بیش از اندازه صمیمی شدن در ابتدای ورود به جمع خانواده‌ی همسرتان هشدار دهیم. اگر از همان ابتدا هیچ مرزی را برای این رابطه در نظر نگیرید، در آینده هم نمی‌توانید از آن‌ها انتظار داشته باشید که مرزهای زندگی شما را به رسمیت بشمارند. اگر تحمل این را ندارید که مادر همسرتان، مثل مادرتان گاهی شما را نصیحت کند و تصمیم‌هایتان را نقد کند، هرگز با گفتن جملاتی مثل «من مثل دخترشان هستم» بیش از آنچه باید، به آنها نزدیک نشوید.

قبل از آن‌که سبک ارتباطی که قرار است در برخورد با خانواده همسرتان به آن پایبند باشید، تعریف کنید، نگاهی به خواسته‌ها و حساسیت‌های خودتان بیندازید. اگر شما به دنبال یک زندگی مستقل هستید، چرا زیر بار چند ماه زندگی کردن با آن‌ها می‌روید؟ شمایی که می‌خواهید بعضی از خط قرمزهایتان به رسمیت شناخته شود و خانواده‌ی همسرتان در جریان مشکلات شما و همسرتان دخالت نکنند، چطور بحث‌ها و مشکلات را به خانه‌شان می‌برید؟ یادتان نرود که خانواده، همسرتان، در هر حال، خانواده فرد دیگری هستند نه شما! پس مطمئن باشید که آن‌ها همیشه در شرایط ایدئال و بدون در نظر گرفتن منافع فرزندشان در مورد زندگی شما قضاوت نمی‌کنند.

کد خبر 790709
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha