وارد محله که می‌شوی حس متفاوتی پیدا می‌کنی. یک طرف محله فقط کوه است. چندسالی است بزرگراه امام‌علی(ع) چهره این محله کوهستانی را دگرگون کرده اما هنوز هم می‌توان گفت ظاهری متفاوت از محله‌های دیگر دارد.

محله باروت کوبی

همشهری آنلاین-عطیه اکبری:  با اینکه نامش را محله «شهدا» گذاشته‌اند اما هنوز هم بین مردم شهرری به «باروت‌کوبی» معروف است. کارخانه سیمان یکی از قدیمی‌ترین نمادهای این محله است. اینجا حوادث زیادی را به خود دیده و سرگذشتش مثنوی هفتاد من کاغذ است. از سیلی که هرچند وقت یکبار زندگی اهل محل را با خود می‌برد و نعمت باران را برایشان به عذاب‌الیم تبدیل می‌کرد تا بوی گس باروت و صدای مهیب انفجار در کوه و گرد و غباری که بخشی جداناشدنی از محله شده بود.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

سراغ قدیمی‌های محله رفتیم که هر کدام برای خودشان تاریخ شفاهی هستند و حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. «محمدعلی پیرهادی» معتمد محله از تعطیلی کارخانه سیمان می‌گوید و «ستار تقوی» هم تاریخ محله را ورق می‌زند. «محمد تبریزی» از گنده لات‌های قدیم محله سخن‌ها دارد که بویی از لوطی‌گری نبرده بودند و «عبدالرحیم بالمانی» هم از «محمود دولت‌آبادی» صاحب همه زمین‌های این محله خاطراتی دارد.

سیل، محله را با خود برد 

سال ۱۳۲۷ تا چشم کار می‌کرد اینجا گندمزار بود و کم‌کم خانه‌ها داشتند قد علم می‌کردند. تنها یک خانه در وسط این گندمزار به چشم می‌خورد. از سال ۱۳۳۳ کم‌کم خانه‌ها مثل قارچ روییدند و آن بیابان تبدیل به محله‌ای با ده‌ها خانه نوپا شد که هنوز خشتشان خشک نشده بود. حاج «ستار تقوی» هم همان سال‌ها به این محله آمد. زمینی خرید و خانه‌ای بنا کرد. شاید گذر زمان، بعد از ۸۰سال خاطرات زیادی را از آینه ذهنش پاک کرده باشد، اما بعضی اتفاقات را خیلی خوب به خاطر دارد و می‌گوید تا عمر دارم یادم نمی‌رود. حالا دیگر حاج ستار کارها را به پسرانش سپرده و خودش صبح‌ها جلو مغازه‌اش صندلی می‌گذارد و می‌نشیند.

چرا در این محله باروت می‌کوبیدند؟ | ماجرای ناپدید شدن گنده‌لات‌های معروف
حاج «ستار تقوی»

درخت قدیمی کوچه اصلی را که می‌بیند یاد جوانی‌هایش می‌کند. آن وقت‌ها این درخت هم مثل او جوان بود و حالا با هم پیر و قدشان خمیده شده است. کمتر کسی می‌داند که این درخت یکبار جان حاجی را نجات داده است. می‌گوید: «۳بار سیل، هست و نیست این محله را با خود برد. حالا چند سال است که بزرگراه امام‌علی(ع) از بالادست این محله رد شده است. مسئولان برای جاده‌سازی، رودخانه را سرپوشیده و آب را به مسیر دیگری هدایت کردند. آن سال‌ها این رودخانه مایه‌ عذاب اهالی بود. به یاد دارم یک روز که هوا بارانی بود خواستم سری به رودخانه بزنم و پرس‌وجویی از همسایه‌ها کنم که مبادا آب بالا آمده باشد؛ خانه ما چند پله از سطح زمین فاصله داشت. چون نمی‌توانستم به خانه برگردم تنه درخت را محکم بغل کردم و چشمم را بستم. دیگر یادم نمی‌آید که چه شد. چند ساعت بیهوش بودم و بعد که حالم خوب شد فهمیدم چند نفری مرده‌اند و خانه‌های زیادی هم خراب شده بود. چند بار دیگر هم در محله ما سیل آمد.» تقوی خیّر هم است. او سال‌ها قبل ۲۰۰مترمربع زمین برای مسجد خرید و ‌بانی ساخت خانه خدا در محله باروت‌کوبی شد.  

یادت بخیر! حاج محمود دولت‌آبادی 

دلخوشی این روزهایش شده یک صندلی ساده و میز پایه‌دار کوتاهی که لیف‌های رنگارنگ را هر روز صبح به دقت روی آن می‌چیند تا شاید چشم عابری یکی از این لیف‌ها را بگیرد و برای خریدش پیشقدم شود.

چرا در این محله باروت می‌کوبیدند؟ | ماجرای ناپدید شدن گنده‌لات‌های معروف

نامش «عبدالرحیم بالمانی» است. از ظاهرش پیداست که بیشتر از ۸۰سال دارد؛ ۶۰سال مهمان این محله است. از خاطره‌های قدیمی محله می‌گوید: «همه زمین‌های این محدوده از دولت‌آباد تا اینجا متعلق به فردی به نام محمود دولت‌آبادی و برادرانش بود. صبح به صبح با چوپان و گوسفندهایش به دل کوه می‌زد و روی تخته سنگی می‌نشست. آدم عجیبی بود. نمی‌دانم چه شد که زمین‌هایش را فروخت. من هم یکی از مشتری‌هایش شدم و سال‌ها قبل در دهه۳۰، ۱۸۰‌مترمربع زمین را به مبلغ ۳هزار تومان یا شاید هم کمتر از او خریدم. هر مشتری که می‌آمد یک تکه گچ دستش می‌گرفت، زمین را خط‌کشی می‌کرد و سر قیمت چک و چانه می‌زد. این خرید و فروش آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه دیگر زمین خالی باقی نماند. از آنجا که زمین‌ها کنار کارخانه سیمان بود و گرد و غبار زیادی این اطراف وجود داشت قیمتش کمتر از جاهای دیگر بود و به همین دلیل بیشتر افراد کم‌درآمد در این محله ساکن شدند. آدم‌هایی که شاید پولی نداشته باشند اما دل‌های باصفایی دارند و هنوز هم دلشان برای همدیگر می‌تپد.» 

باروت‌کوبی در دل کوه 

چرا در این محله باروت می‌کوبیدند؟ | ماجرای ناپدید شدن گنده‌لات‌های معروف
محمد تبریزی

«بوی باروت همه جا می‌پیچید و کام اهالی را تلخ می‌کرد. اهالی محله این تجربه تلخ را هر ۳روز یکبار باید از سر می‌گذراندند و ساعت به ۱۶ که نزدیک می‌شد گوش‌هایشان را برای چند دقیقه‌ای محکم می‌گرفتند یا شال و کلاه می‌کردند و به چشمه‌علی می‌رفتند. زیارت حرم حضرت عبدالعظیم(ع) هم گزینه خوبی برای گریز از این وضع بود. هرچند روز یک انفجار مهیب، محله را می‌لرزاند و بوی باروت همه جا را پر می‌کرد.»

اینها را «محمد تبریزی» می‌گوید. یکی از قدیمی‌ترین‌های محله باروت‌کوبی که سال‌ها قبل، اتفاقی سر از این محله درآورد. حالا بازنشسته شده و در یکی از کوچه‌های این محله مغازه لباس‌فروشی دارد. به قول خودش با همسایه‌ها راه می‌آید و لباس‌ها را قسطی به آنها می‌فروشد. او می‌گوید: «آن طرف رودخانه در نزدیکی کوه کارگاه کوچکی بود که صاحبش در آن باروت می‌کوبید. آنوقت‌ها مثل حالا نبود که با فن‌آوری پیشرفته در چشم برهم‌زدنی بخش قابل توجهی از کوه را به سنگ‌های‌ ریز تبدیل کنند. با دستگاه در چند نقطه کوه، سوراخ‌هایی به عمق ۲‌متر حفر می‌کردند و لوله‌هایی را در آن می‌گذاشتند. داخل لوله‌ها باروت می‌ریختند. سر لوله را به طناب بلندی وصل می‌کردند و جای امنی می‌رفتند بعد نخ را آتش می‌زدند تا به لوله و باروت‌ها برسد و منفجر شود.»

او توضیح می‌دهد که باروت‌ها را «عباس» می‌کوبید. نام فامیلش را فراموش کرده است: «کارش را خوب بلد بود. باروت‌ها را نمدار می‌کرد و می‌کوبید. بعد در کیسه‌های نیم کیلویی می‌ریخت و به کارخانه سیمان و بقیه کارخانه‌هایی که به سنگ خرد کردن نیاز داشتند می‌فروخت. چند سال کارش این بود و چند نفری را هم مشغول کار کرده بود. از همان زمان بود که نام این محله شد باروت‌کوبی. یک روز وسط کار یک کیسه باروت منفجر شد و جان پسرش را گرفت. همان موقع دیگر بی‌خیال باروت کوبیدن شد و سر به کوه و بیابان گذاشت. فن‌آوری پیشرفت کرد و دیگر باروت کوبیدن از مد افتاد اما نام اینجا ماندگار شد.» 

زندگی در میان گرد و غبار 

«کارخانه سیمان محله شهدا نخستین کارخانه صنعتی ایران بود که در سال۱۳۱۲ با حضور مسئولان لشکری و کشوری در این محدوده افتتاح شد. آن‌طور که قدیمی‌ها می‌گویند رضاخان که کارخانه به دستور او ساخته شده بود در روز افتتاح آنجا حاضر شد و بادی به غبغب انداخت که بالاخره چرخ صنعت در تهران شروع به چرخش کرده و قرار است این شهر هم سری در میان شهرهای دیگر بلند کند. چرخ کارخانه سیمان از همان سال‌ها شروع به چرخیدن کرد. چند سال بعد خانه‌ها در محله باروت‌کوبی با فاصله کمی از کارخانه سیمان ساخته شد. اوایل، کارخانه خیلی فعال نبود اما در دهه۳۰ کار روی غلتک افتاد و گرد و غباری راه انداخت که نگو و نپرس.»

چرا در این محله باروت می‌کوبیدند؟ | ماجرای ناپدید شدن گنده‌لات‌های معروف
محمدعلی پیرهادی

اینها را «محمدعلی پیرهادی» می‌گوید. پیرمرد زنده دلی که ۶۰سال قبل به این محله آمد. معمار بود و خشت‌های بسیاری از خانه‌های محله را خودش روی هم گذاشت. بدش نمی‌آید که گذری بر خاطرات سال‌ها قبل بزند. می‌گوید: «چشمتان روز بد نبیند. از خانه که بیرون می‌آمدی آنقدر گرد و غبار زیاد بود که نمی‌توانستی چشمت را درست باز کنی. چند سال که گذشت اهالی محله مقابل کارخانه سیمان جمع شدند و گفتند این کارخانه را تعطیل کنید. اما گوش کسی بدهکار نبود. مسئول کارخانه بیرون آمد و گفت ما اول به این محله آمدیم یا شما؟ هر کسی ناراضی است از این محله برود. خلاصه دیگر به این گرد و خاک عادت کرده بودیم و انگار عضوی از محله‌مان شده بود اما انقلاب که پیروز شد مردم محله به کارخانه ریختند و آنجا را تعطیل کردند. کارخانه دیگر فعال نشد و از همان سال۱۳۵۷ درش تخته شد و حالا هم جزء آثار تاریخی ثبت شده است. داخلش دیدنی و حیف است که مردم از تماشایش بی‌نصیب بمانند.» پیرهادی، معتمد محله باروت‌کوبی است. یک پسرش شهید شده و ۳پسر دیگرش هم جانباز هستند. ۳۵سال است که طبقه اول خانه‌اش را حسینیه کرده و حالا دیگر همه حسینیه شهدای پیرهادی را می‌شناسند.  

لات‌هایی که لوطی نبودند 

تا چند سال قبل محله «باروت‌کوبی» اسم و رسم چندانی در میان محله‌های دیگر نداشت و بعضی از قدیمی‌های شهرری تصور خوبی از آن نداشتند. دلیل این بی‌اقبالی هم در پیشینه این محله بود. پیشینه‌ای که تبریزی از آن یاد می‌کند و می‌گوید: «در این محله لات‌های زیادی زندگی می‌کردند. افرادی که مرام لوطی‌گری نداشتند و بزن بهادر بودند و برای خودشان برو بیایی داشتند. نمی‌دانم علتش چه بود ولی خیلی از این لات‌ها که امروز به آنها اراذل و اوباش می‌گویند در این محله ساکن شده بودند. موهای فرفری، کفش‌های پاشنه تخم‌مرغی و یقه‌های باز ویژگی ظاهری‌شان بود و هر کدامشان می‌توانستند یک محله را برهم بزنند. حسین‌کشکول، حسن‌گامیش و اسکندرترکه، ۳نفر از آن لات‌های قدیمی محله بود که در ذهنم مانده است. آنها با نوچه‌های زیاد، قبل از پیروزی انقلاب‌اسلامی در دولت هم نفوذ داشتند. آنقدر که وقتی می‌خواستند دعوایی در محله راه بیندازند به اداره برق پول می‌دادند تا برق را قطع کنند. بعد شروع به دعوا و ایجاد ناامنی می‌کردند. اما وقتی انقلاب پیروز شد بسیج در محله‌مان پایگاه زد و ریشه آنها را خشکاند. فضای محله تغییر کرد. طوری که اهالی همین چند کوچه ۸۵شهید تقدیم اسلام و انقلاب‌اسلامی کردند.»

-----------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰در تاریخ ۱۳۹۴/۰۵/۱۹

کد خبر 791482

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha