شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۸ - ۱۵:۱۳
۰ نفر

محمدرضا ارشاد: در ایران معاصر گرایش به فلسفه تحلیلی و به موازات آن، فلسفه‌های موسوم به مضاف، شدت روزافزونی گرفته است.

دلیل این امر را می‌توان در ترجمه و نگارش کتاب‌های فراوانی دانست که در این حوزه صورت می‌گیرد. در این میان می‌توان از فلسفه علم، فلسفه تکنولوژی، فلسفه پزشکی، فلسفه اخلاق، فلسفه زیست‌محیطی، فلسفه ذهن و... نام برد؛ گرچه سهم هر یک از فلسفه‌های یاد شده یکسان نیست اما خوشبختانه به تدریج توجه علاقه‌مندان و پژوهشگران به آنها روز به روز در حال افزایش است.

از سویی دیگر، به نظر می‌رسد در میان علاقه‌مندان به فلسفه تحلیلی نوعی اجماع کلی بر سر مسائلی که در فضای فرهنگی ایران شناور است در حال شکل‌گیری است؛ امری که اصلا یا کمتر در میان علاقه‌مندان فلسفه قاره‌ای به چشم می‌خورد.

با این حال، چنان که گفته شد، فلسفه‌های موسوم به مضاف به سرعت در حال گسترش در فضای فکری و فرهنگی ایران هستند. در این خصوص فلسفه ذهن از تازگی و جوانی برخوردار است و جز چند کتاب کوچک و مقاله‌هایی پراکنده، ادبیات این حوزه از فلسفه تحلیلی فقیر است. برهمین اساس اخیرا کتاب «فلسفه ذهن، یک راهنمای مقدماتی» که توسط انتشارات صراط و به ترجمه حسین شیخ‌رضایی به چاپ رسیده، انگیزه‌ای شد برای نخستین نشست سال جاری از مجموعه نشست‌های شهر کتاب. در این نشست دکتر شاپور اعتماد، دکتر امیر کرباسی‌زاده و دکتر مهدی نسرین به همراه مترجم کتاب، دکتر حسین شیخ رضایی به نقد و بررسی کتاب پرداختند.

متاسفانه هنوز در دانشگاه‌های ما واحدی با عنوان «فلسفه ذهن» تدریس نمی‌شود. نسبت به فلسفه علم، وضعیت فلسفه ذهن در ایران فقیرتر است چرا که در حوزه فلسفه علم واژگان و ادبیات شکل گرفته‌ای داریم که می‌توان برای ترجمه متون مربوط به آنها مراجعه کرد اما در حوزه فلسفه علم چنین چیزی مشاهده نمی‌شود. از این‌رو ادبیات ترجمه‌ای ما در این حوزه به شدت فقیر است.

دکتر حسین شیخ رضایی، مترجم کتاب ضمن بیان این نکات افزود:«اگر از اثر دکتر محمود خاتمی که جزو اولین آثار در این حوزه محسوب می‌شود و نیز برخی برگردان‌های دیگر نظیر کتاب «چرچلند» و یا کتاب‌ها و مقاله‌های دیگر بگذریم، تقریبا می‌توان گفت که هیچ کتاب درسی‌ای در این زمینه نداریم. بنابراین یکی از انگیزه‌های من در ترجمه این کتاب،  آشنا‌سازی دانشجویان دوره کارشناسی با این مبحث است. از این‌رو، کتاب حاضر در شمار کتاب‌های درسی فلسفه قرار می‌گیرد. فصل‌بندی کتاب به‌گونه‌ای است که تدریس را آسان می‌کند. نویسنده در درجه اول موضوعی را بیان می‌کند و آنگاه دلایل له و علیه آن را باز می‌گوید. کتاب با مثال‌هایی بحث را دنبال می‌کند و به تدریج وارد حوزه استدلال می‌شود.»

عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران مهمترین مشکل بر سر راه ترجمه کتاب‌هایی از این دست را نبود معادل‌های دقیق فارسی خواند و گفت:«معادل‌هایی که من در این کتاب گذاشته‌ام، اکثرا جایی به کار نرفته‌اند، جز برخی از آنها، در برخی مواقع هم کوشیده‌ام تا متناسب با وضعیت فرهنگی خودمان، ترجمه را پیش ببرم.»

شیخ رضایی،‌ در تبیین روش نویسنده کتاب گفت: در نقل نظریات گوناگون در حوزه فلسفه ذهن، بی‌طرفانه بوده و از اعلام موضع‌اش خودداری کرده است. با این حال در برخی فصول نظر خویش را هم افزوده است. نیز نویسنده کتاب از «فرک‌جکسون» تاثیر زیادی گرفته است. به هر روی، رابطه مغز با حالات ذهنی که مهمترین مسئله حوزه فلسفه ذهن است، بخش عمده‌ای از کتاب را تشکیل می‌دهند. نویسنده، 5 نظریه مهم در این باره را می‌آورد و می‌کوشد با ذکر استدلال‌هایی آنها را به سنجش و داوری بگذارد:1- نظریه دوگانه گرایی که ریشه در آرای دکارت دارد2- نظریه رفتارگرایی3- نظریه این همانی4- نظریه کارکردگرایی 5- نظریه پندارگرایی. نویسنده در کتاب خود عملا جانب نظریه کارکردگرایی را می‌گیرد. وی در پایان یادآور شد:«طبعا مثل هر کتاب دیگری، جای بحث زیادی در این کتاب خالی است و شاید به برخی از بحث‌ها زیاده از حد و برخی دیگر کم پرداخته شده باشد که بی‌تردید باید به نقد گذاشته شود.»

مسائل بی‌پایان فلسفه ذهن

سخنران بعدی نشست، مدیر گروه فلسفه علم انجمن پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بود. دکتر شاپور اعتماد با بیان اینکه من می‌کوشم دیدم را وسیع‌تر از شیخ رضایی قرار دهم و لذا به این کتاب تنها از زاویه کتاب درسی نگاه نمی‌کنم، گفت:«نگاه من معطوف به نوع و چگونگی تحقیقاتی است که در حوزه فلسفه ذهن هم اکنون در سطح جهانی صورت می‌گیرد. نکته دیگر آنکه، یک معدل فرهنگی در حال شکل‌گیری در ایران است که بی‌تردید آشنا بودن ما با آن ضروری است.» وی سپس به ذکر برخی معادل‌های فارسی‌ای که مترجم در برگردان خود برگزیده بود اشاره کرد و به نقد آنها از حیث دقت مفهومی پرداخت و در نهایت نتیجه گرفت که با کمی دستکاری می‌توان این نقایص معادل‌یابی را جبران کرد.

وی افزود: در این باره در برخی از جاها، احساس می‌شود که نثر فارسی کتاب متاثر از زبان انگلیسی است. در این زمینه می‌توان به 2 ترجمه به عنوان سنگ محک ترجمه‌هایی از این دست نگریست؛ ترجمه رضا رضایی  از کتابی در همین حوزه و دیگر ترجمه دکتر باطنی که اگر اشتباه نکنم مربوط به کتابی درباره ساختار ذهن است. زبان این 2 ترجمه بی‌نظیر است، به گونه‌ای که می‌تواند الهام بخش ترجمه‌های مشابه باشد.

مترجم کتاب «فلسفه تکنولوژی» درباره محتوای اثر حاضر چنین داوری کرد:« در این کتاب حدود 40 تا50 مفهوم ارائه شده و نزدیک به 40 نظریه آمده است و خود این آمار نشان می‌دهد که کتاب پرباری است اما این تعداد مفاهیم و نظریه‌ها، برای یک فرد عادی کسالت‌آور است. با این حال توصیه می‌کنم که فرصت خواندن آن را از دست ندهید. به هر حال، فلسفه ذهنی که به این سبک در کتاب ارائه شده، به سبک «آگاهی» ترجمه رضارضایی نزدیک است. از سویی دیگر، دو  کتاب دیگر در عالم فلسفه ذهن داریم که از دید دیگری نگاشته شده‌اند و روز به روز غلبه تحقیقاتی پیدا می‌کنند؛کتاب «رادرمن» زیست‌شناس مولکولی و دیگر اثر «شانژو» با نام «قاعده و طبیعت». در کتاب اخیر دانش‌هایی مثل نور وساینس با مباحثی چون‌اخلاق، دین و هنر پیوند می‌خورند.

نویسنده کتاب «دیدگاه و برهان‌ها، مقاله‌هایی در فلسفه علم و فلسفه ریاضی» داوری و نقد خود را منحصر به کتاب حاضر نکرد بلکه طیفی از آثار مرتبط با فلسفه ذهن را به ترازوی نقد در کشید: «تمام آثاری که اشاره شد و به اضافه کتاب شیخ رضایی، از یک نظریه باطل شروع می‌کنند و آنگاه مباحث دیگر را مطرح می‌کنند. البته شاید این حساسیت از این برخاسته باشد که من خودم طرفدار نظریه دوگانه انگاری هستم، لذا همواره برایم این بحث مطرح است که چرا آغاز این دست کتاب‌ها با «لگد»تی دکارت همراه است؟ چرا نظرات دیگر را نمی‌آورند و سپس اگر خواستند، دکارت را نقد کنند؟ بنابراین فکر می‌کنم اگر نوعی شکاکیت دکارتی در این قضیه لحاظ شود، بهتر است؛ به ویژه آنکه بیشتر این نویسندگان از برخی استدلال‌های دکارتی جهت اثبات بسیاری از نظریه‌های خود استفاده می‌کنند. این را گفتم تا خوانندگان اینگونه کتاب‌ها، به این موارد توجه کنند.»

نویسنده کتاب«30‌سال تولید جهانی علم ایران» بخش دیگری از انتقادات خود را اختصاص به کتاب مورد بحث داد و ادامه داد: «دیوید چالمرز مباحث فلسفی را به 2 دسته آسان و دشوار تقسیم می‌کند اما این به آن معنا نیست که مسائل آسان به راحتی حل می‌شوند بلکه مقصود آن است که چه فیلسوف و چه دانشمند می‌دانند که دنبال چه هستند. این دسته مسائل آسان هستند. اما یک دسته مسائل دشوار هم داریم. به این معنا که به قول نایگل، فلان چیز بودن ،‌ چگونه بودن است و در این دست مسائل تصوری برای پرداختن به آنها وجود ندارد. کتاب «فلسفه ذهن: یک راهنمای مقدماتی» این دسته مسائل (دشوار) را مبنا قرار داده است.

آیا درست است که آنها را این‌گونه مطرح کنیم و نگذاریم نظریه‌ای شکل بگیرد؟
شاپور اعتماد در پایان با اشاره به اینکه در عرصه فلسفه ذهن هنوز مسائل زیادی داریم که چالش برانگیزند و نیاز به دیدی همه جانبه‌نگر دارند، یادآور شد: مثلا از چه تاریخی می‌توان گفت انسان دارای «ذهن» شده است؟ می‌دانیم که انواع مکانیزم‌های ما با موجودات دیگری مشترک است، بنابراین تا چه مقیاسی می‌توان ذهن آدمی را به عقب برد؟ آیا از زمانی که «نخستینی‌ها» خود را از موجودات دیگر متمایز کردند؟ بی‌تردید اگر بخواهیم دیدگاه تکاملی یعنی انتخاب طبیعی را مبنای تحلیل و مقیاس، قراردهیم، با مشکلات بی‌شماری مواجه می‌شویم، بنابراین باید در بحث از فلسفه ذهن این مقیاس زمانی را درنظر آورد.»

دیالکتیک ذهن و بدن

سخنران بعدی نشست با طرح این پرسش که چرا فلسفه ذهن مهم است و فیلسوف ذهن چه کمکی می‌تواند به دانشمندی که متعلق کارش ذهن است، بکند؟ سخنان خود را آغاز کرد.دکتر امیرکرباسی‌زاده آنگاه در قالب 3 مثال تاریخی کوشید تا به طیف مسائلی که برای فیلسوف ذهن اهمیت دارد، بپردازد. در مثال اول او به رویایی اشاره کرد که دکارت دیده بود؛ به این شکل  که او در خواب 2کتاب را دید که اولی کتاب لغت بود و دومی کتاب شعر. به نظر دکارت کتاب اول، نشانگر این بود که خرد قدما هیچ ارتباطی با هم نداشته و تکه‌تکه و بدون وحدت ارگانیک در کنار هم گرفته‌‌اند.

کتاب دوم هم، نمادی از آن چیزی بود که دکارت تصمیم گرفت بعدها فرد مدرن را برمبنای آن به شکل جدیدی تعریف کند. پس از این رویا بود که دکارت پروژه‌ای را تحت عنوان دوگانه‌انگاری طرح کرد. برای دکارت آنچه در رویا جلوه‌گر می‌شود، درست است که در حوزه‌ای مستقل قرار دارد اما در تعامل با بدن است. امروزه هم، هر فیلسوفی که می‌خواهد در حوزه ذهن کار کند، باید نحوه تعامل این دو یعنی روح و بدن را دریابد؛ مثلا اینکه چگونه باور من به عمل منجر می‌شود. وی در ادامه به ذکر مثال تاریخی دوم پرداخت: در 17 آوریل 1955 اینشتین از درد قفسه سینه به بیمارستان دانشگاه پرینستون مراجعه می‌کند. توماس هاروی او را بستری می‌کند و سپس روز بعد او می‌میرد. هاروی چشم‌ها و مغز اینشتین را جهت تحقیقات علمی بیرون می‌آورد. این ادعا طی 40 سال تایید نشد  اما مسئله این بود که هاروی از مغز اینشتین عکس گرفت و آن را وزن و سپس به 250قطعه تقسیم کرد.

او بعدا یک پنجم آن (مغز) را به دانشگاه «مک‌مستر»‌و دو سوم آن را به دانشگاه «یوسی‌ای ال» و یک‌سوم بقیه را هم به دانشگاه پرینستون در سال 1991 اهدا کرد. دانشمندان این دانشگاه‌ها مغز اینشتین را بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که شاید قابلیت‌های اینشتین به مغز وی مربوط باشد. مغز اینشتین از متوسط مغز آدم‌های دیگر کوچک‌تر بود اما نکته جالب این بود که چگالی نرون‌ها و سلول‌ها در مغز وی بیشتر بود. مشاهدات دیگر حاکی از این بود که مغز وی به گونه‌ای است که آن قسمتی که بالای گوش‌ها قرار گرفته و مسئول فعالیت‌های ریاضی و قوه تخیل است، 15 تا 17درصد بزرگ‌تر از مغز انسان های عادی بود.

جالب اینجاست که رشد بیش از حد این قسمت باعث شده بود تا قسمت مجاور آن که عهده‌دار قوه نطق است، مختل شود. به نحوی که وی تا 3‌سالگی قادر به تکلم نبود! این مثال تاریخی، ما را با این پرسش‌ها رویارو می‌گرداند که  آیا اگر من نوعی مغزی به اندازه و شباهت مغز اینشتین داشته باشم، آیا تمام قابلیت‌های وی را هم خواهم داشت؟ به عبارت دیگر آیا تمام تجارب من ریشه در مغز دارند؟ این سؤالات برای همه فیلسوفان ذهن و به ویژه آنهایی که از نظریه «این همانی» جانبداری می‌کنند، جالب توجه است.

عضو گروه مطالعات علم و تکنولوژی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در ادامه به بیان آخرین مثال تاریخی برای اثبات اهمیت مسائل فلسفه ذهن پرداخت و گفت: «بابج» دانشمند انگلیسی قرن 19 می‌خواست ماشینی بسازد که قادر به حل جدول‌های لگاریتیمی باشد. او البته به 2‌دلیل آن را به انجام نرساند؛ یکی آنکه طرح او خرج زیادی روی دست انجمن سلطنتی می‌گذاشت و دیگر آنکه  نقشه جدیدی طراحی کرد که شاید اگر می‌خواست شکل بگیرد، امروزه می‌شد به آن رایانه همه‌کاره گفت. شاید اگر این کار صورت می‌گرفت، انقلاب انفورماتیک یک قرن زودتر به انجام می‌رسید.

از این مثال‌تاریخی می‌توان این نکته را گوشزد کرد که اگر ماشین می‌تواند محاسبه کند و همه هم می‌دانیم که این یک فعالیت ذهنی است، پس چرا معتقد نشویم که ماشین هم حالت ذهنی دارد؟آیا ماشین‌هایی که این محاسبات را انجام می‌دهند. درگیر فعالیت ذهنی هستند؟ نیز اگر همین ماشین‌ها پیچیده و همه‌کاره شوند، آیا تمام ویژگی‌هایی را که به انسان استناد می‌دهیم، می‌توان به آنها هم نسبت داد؟ آیا ماشین همه‌کاره احساس دارد؟ از آن طرف هم، آیا می‌توان به انسان به عنوان ماشینی گوشتی نگاه کرد؟»

دکتر کرباسی‌زاده با اشاره به اینکه وظیفه فیلسوف ذهن این است که ببیند، کار ذهن چیست، اظهار داشت: «فیلسوف ذهن در کلی‌ترین وجه خود می‌خواهد بگوید که پدیده ذهنی بودن و ویژگی آن چیست؟ وقتی مسئله را به طور عام طرح کنیم، متوجه می‌شویم که هم مسئله رؤیا و هم مسئله ماشین و اموری دیگر، جای خود را پیدا می‌کنند.

در واقع فیلسوف ذهن می‌خواهد در همه این پدیده‌‌ها ویژگی مشترک ذهنی را بیابد.»او در پایان یادآور شد: اگر دو نحوه توصیف از جهان‌ و پدیده‌ها وجود داشته باشد؛ یعنی 1 – توصیف عام یا مبتنی بر تصویر اول شخص و 2-‌توصیف علمی، باید اذعان کرد که هر تصویر دقیق از جهان، منوط به توسل به نحوه دوم است. وظیفه فیلسوف این است که به ما متذکر شود که وقتی تصویر علمی جایگزین تصویر اول و عام می‌شود، برای مثال من نوعی چه ویژگی‌ای از درد را از میان خواهم برد که در تصویر اول من (احساس درد) وجود داشته است؟ انگار مفاهیم ذهنی برخلاف مفاهیم طبیعی هستند. اینجاست که فیلسوف می‌گوید؛ مفاهیم ذهنی تا اندازه‌ای با مفاهیم فیزیکی متفاوت هستند.»

دایره‌المعارف‌های تحلیلی!

دکتر مهدی نسرین، آخرین سخنران نشست، بحث خود را به 2بخش؛ درباره ترجمه کتاب و محتوای آن تقسیم کرد. او درباره ترجمه کتاب گفت: «ترجمه کتاب روان است و مطمئن هستیم که مترجم، با مباحث این حوزه آشنا بوده است. از این‌رو اشتباه مفهومی در ترجمه رخ نداده است. اگر هم شیوایی فارسی در برخی جاها رعایت نشده، نشان می‌دهد که مفهوم، قربانی نشده است. مترجم در بسیاری از جاهای کتاب کوشیده تا با بومی‌سازی، متن را روان و آسان‌یاب سازد، با این حال ایراداتی در برخی مواقع به چشم می‌خورد. مترجم اصراری بر سره‌نویسی نداشته است،ضمن آنکه به نظر می‌آید  می‌توانست معادل پذیرفته شده فارسی بسیاری از واژه‌ها را بیاورد که درست نمی‌دانیم چرا مبادرت به این کار نکرده است.»

عضو گروه فلسفه علم و تکنولوژی انجمن پژوهشی حکمت و فلسفه درباره محتوای کتاب معتقد بود که کتاب وامدار آرای «جکسون» است. لذا اینکه سقف منبعی کتاب منحصر به این فیلسوف یا نهایتا «میچل» باشد، خود کمی مشکل‌زاست. گو اینکه کتاب تحقیق ساده‌ای از کتاب‌های 2نفر یاد شده است. از این‌رو، نویسنده از منابع و از مقاله‌های بیشتری می‌توانست استفاده کند.

دکتر نسرین در ادامه به مشکل ساختاری کتاب اشاره کرد و افزود: «البته این مشکل عموما در کتاب‌های حوزه فلسفه تحلیلی به چشم می‌آید و آن هم دایره‌المعارفی شدن آنهاست. مثلا نویسنده کتاب حاضر، نظریه‌های مختلفی را می‌آورد اما چگونگی طرح آنها و به عبارتی تاریخچه بحث را برای خواننده باز نمی‌کند. این معضل در بخش اول که به چیستی حالات ذهن می‌پردازد، بیش از همه خود را نشان می‌دهد.»او آنگاه به نقد کتاب درباره محتوای حالات ذهنی پرداخت و چنین اظهار داشت: «عموما حالات ذهنی درباره چیزی هستند، مثلا باور من به اینکه زمین گرد است، درباره گرد بودن زمین است.

از این‌رو، لزوما محتوای حالات ذهنی در چارچوب اصالت فیزیکی مطرح نیستند؛ امری که نویسنده به آن بهای زیادی داده است. حال‌آنکه ما با مسئله محتوا از قبل مواجهیم. چون نویسنده در بحث محتوا اصالت فیزیکی را می‌پذیرد، لذا در بحث‌های بعدی بعد هم خود را ملزوم به پیروی از آن می‌سازد.» دکتر نسرین در پایان یادآور شد: «در مجموع فکر می‌کنم که در مواردی ارتباط بخش‌های گوناگون این کتاب از هم قطع شده است. این نیز دلیلی بر شیوه دایره‌المعارفی کتاب است که پیش‌تر نقد کردم.»

کد خبر 79259

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز