همشهری آنلاین- هوشنگ صدفی: مدرسه و موقوفههایی که بعد از رفتنش به جا گذاشته است هنوز محل آمد و شد طلبههای جوان و داوطلبانی است که میخواهند به هممحلهایهایشان خدمت کنند. ۸ سال از رحلت آیتالله «احمد مجتهدی تهرانی» میگذرد اما رد پای پرخیر و برکت او هنوز در کوچههای اینجا دیده میشود. سیره زندگی پربار او میتواند درسهای زیادی را با زبان بیزبانی به ما منتقل کند. پای خاطرههای اهالی محله، کاسبان، شاگردان و بستگان او نشستیم و آنها از اخلاق ایشان گفتند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
آرزوی سلام به دلم ماند
کمی پایینتر از هیاهوی چهارراه سیروس در کوچه «شهیدمرتضی موسویکیانی» منتهی به مسجد «آقا»، همه کاسبان و اهالی از ارادتمندان آیتالله مجتهدی تهرانی هستند. بارها کاسبان محله که مغازهشان در مسیر رفت و آمدهای روزانه حاج آقا بود تلاش کردند تا به او زودتر سلام بدهند اما نتوانستند.
«باقر محمدی» از کاسبان کوچه شهید موسوی درباره رفتار اخلاقی آیتالله مجتهدی تهرانی میگوید: «همیشه پیشسلام بود. قبل از اینکه ما بخواهیم به آیتالله مجتهدی سلام بدهیم او زودتر سلام میداد. چند بار خواستم زودتر به او سلام کنم اما پیشسلام بودن انگار روزی ایشان بود و همیشه او بر دیگران پیشی میگرفت. این آرزو به دلم ماند که زودتر سلام بدهم اما نشد که نشد.»
به عیادت بیماران میرفت
«مرد بزرگی بود. حضور او در این کوچه مایه برکت روزی اهالی و کاسبان میشد. در زمان حیاتش طلبهها و عالمان زیادی به این محله رفت وآمد داشتند اما با مرگ ایشان به یکباره کوچه و محله خلوت شد.» پیرمرد سپیدمویی با عصایی در دست روی صندلی چوبی نشسته و به انتهای کوچه زل زده است. پیرمرد، سرایدار پارکینگی است که حالا در طرح توسعه مسجد «ملاجعفر» و حوزه علمیه «آیتالله مجتهدی» قرار دارد. او درباره آیتالله مجتهدی اینها را میگوید و خاطرههایش را مرور میکند: «جوانتر که بودم بنایی میکردم. چند بار در خانه آیتالله مجتهدی کار کردم. معمولاً بعد از اتمام کار در آن زمان حدود هزار تومان دستمزد میداد. به من اعتماد داشت و کار بنّایی را به من میسپرد. اخلاق خوبی داشت و با مردم به نرمی سخن میگفت. اصغرآقای حلبیساز مریض شد و در خانه بستری بود. حاج آقا چند بار به عیادتش رفت. برخی مواقع نیز در مغازه حلبیسازی حضور مییافت و با او گفتوگو میکرد. روز فوتش در کوچه هیاهویی برپا شد. عالمان و افراد سرشناس بسیاری در مراسم تشییع جنازه ایشان حضور داشتند.» وی میافزاید: «شهرداری منطقه، مدرسه سابق شرافت را خرید و به حوزه علمیه داد تا درطرح توسعه مسجد و حوزه علمیه مورد استفاده قرار گیرد ولی عمر حاج آقا کفاف نداد که حاصل تلاشهایشان را ببیند.»
کمک حال نیازمندان
پیرزن نان سنگک به دست گرفته و به سختی قفل درخانه روبهروی مسجد ملاجعفر را باز میکند. خانم خانزادی میگوید: «یک عمر در این کوچه همسایه آیتالله مجتهدی بودیم. این مرد در اخلاق و تقوا سنگ تمام میگذاشت. با رفتن این مرد، روزی و برکت از این محله رفت. ذکر خیر او را از کاسبان و اهالی محل زیاد میشنیدیم و رفتارهای حسنه ایشان را میدیدیم. فکر میکنم اگر محله برکتی هم داشت به خاطر حضور آیتالله مجتهدی بود. ایشان کمک حال نیازمندان بودند و هرکاری از دستشان برمیآمد انجام میدادند تا کار اهالی محله را راه بیندازند.»
هرگز خودش را بزرگ نمیدید
«محمدحسین شفیعی»، انگشترساز محله، درست مجاور مسجد وحوزه علمیه آیتالله مجتهدی مغازه کوچکی دارد. درباره یک انگشتر عقیق با طلبهای مشغول صحبت است. درباره شناختش از آیتالله مجتهدی میگوید: «آیتالله ارتباط خوبی با همه داشت. چه کوچک و چه بزرگ فرقی نداشت. از احوال همسایهها، کاسبان و شاگردان، پرسوجو و در عزاداری و مناسبتهای مختلف همسایهها شرکت میکرد. حتی در مواردی اگر همسایهها مریض احوال بودند به آنها سر میزد. اگر کسی از زیارت کربلا یا مکه بر میگشت مقید بود به دیدارش برود حتی بعد از زیارت کربلا به منزل ما آمدند. نمیدانید چقدر احساس خوبی داشتم که ایشان به دیدن من آمده است. او مرد بزرگی بود اما هرگز خود را بزرگ نمیدید و دچار تکبر نمیشد.»
شفیعی خاطرهای از ملاقاتهای آیتالله مجتهدی و عالمان قم بیان میکند: «معمولاً جمعه اول هر ماه به دیدن مراجع تقلید در قم میرفت و مبالغ شرعی را به آنها ارائه میکرد. ایشان از طرف همه مراجع تقلید، نماینده دریافت وجوه بودند.»
شفیعی به خاطر دارد که آیتالله مجتهدی تا جایی که در توان داشت به مستمندان کمک میکرد: «نسبت به رسیدگی به نیازمندان توجه خاصی داشت. همیشه اگر تشخیص میداد کسی توان اداره مالی خانواده را ندارد به او کمک میکرد. مسجد تعدادی موقوفه دارد و درآمد آن برای مسجد صرف میشود و از برکت آن موقوفهها هیچگاه در مخارج اینجا درنماندهایم.»
کلام سادهاش پرمحتوا بود
«محمدحسین خرقانی»، خادم مسجد ملاجعفر پیش از این در محل به چراغسازی مشغول بود. اغلب در مراسم روضهخوانی و نماز جماعت شرکت میکرد تا اینکه بازنشسته شد. او یکبار در نبود خادم مسجد به آیتالله مجتهدی میگوید میتواند کلید مسجد و حوزه را بهدست گیرد و آیتالله نیز با خوشرویی پذیرفت و این کار مبارک را به او واگذار کرد.
خرقانی درباره رفتار آیتالله مجتهدی نسبت به مردم و توصیههای اخلاقی او میگوید: «اغلب در کلاسهای عمومی حاجآقا شرکت میکردم. حاجآقا معمولاً ساده صحبت میکرد به گونهای که افراد بیسواد هم بتوانند از آن بهره ببرند. ایشان در مجالس وعظ نصیحت میکردند که دروغ نگویید، تواضع داشته باشید و غیبت نکنید. جملهای را تکرار میکردند با این مضمون که تا وقتی خودمان درست نشویم هیچوقت جامعه درست نخواهدشد. نگویید این فرد بیاید اوضاع درست میشود یا آن آقا برود وضع بهتر خواهد شد. بنابراین همه باید دست به دست هم بدهیم تا اوضاع را به مدد خداوند درست کنیم.»
خادم مسجد ملاجعفر درباره ساده زیستی آیتالله مجتهدی میگوید: «ایشان ساده زندگی میکردند. معمولاً برای آوردن ایشان به مدرسه و مسجد با پیکان فرسودهای سراغش میرفتم. در روزهای گرم تابستان با اینکه این پیکان کولر نداشت و ایشان اذیت میشد اما اجازه نمیدادند که خودروی کولردار تهیه کنیم. در روزهای گرم تابستان بعد از آمدن به حوزه علمیه، لباس خود را عوض میکردند و به نماز یا درس میپرداختند.» وی میافزاید: «گاهی در هزینه مصرفی آب، برق و تلفن منزل ایشان دقیق میشدم. بیشتر از ۳ هزار تومان نمیشد. گاهی با خنده میگفتند که اگر تنها بودند شاید با ۱۰۰ هزار تومان زندگی را اداره میکردند. یکبار یکی از آقایان از تهران سهم امام را برای آیتالله سیستانی به عراق بردند اما ایشان نپذیرفتند وگفتند که به نماینده ایشان، آیتالله مجتهدی تحویل دهید. ایشان این سهمیهها را برای طلبهها و مدرسه و رسیدگی به ایتام و نیازمندان خرج میکرد.»
هر روز جماعتی برای او فاتحه هدیه میدهند
مردم قبل از ورود به مسجد در ضلع جنوبی حوزه، محل دفن آیتالله مجتهدی فاتحهای نثار او میکنند.
حجتالاسلام «حمید وحیدی» از شاگردان آیتالله مجتهدی درباره رفتار ایشان با طلبهها میگوید: «حاج آقا در عین اینکه شاگردان را دوست داشتند و مثل یک پدر به امور آنها رسیدگی میکردند ولی ابهت خاصی در تدریس داشتند. برخی مواقع با طلبهها خودمانی میشدند و با آنها شوخی میکردند. حتی در مراسم عقد یا رسیدگی به خانه و زندگی و عیادت از طلبههای بیمار مشارکت داشتند. مقید بودند در مراسم ختم شرکت کنند. مادر یکی از طلبههای جوان که خانهاش در غرب تهران بود فوت کرد. هوا بسیار گرم بود. خیلیها به آیتالله مجتهدی توصیه میکردند که ایشان لازم نیست خود را به زحمت بیندازند و این مسیر طولانی را بروند. اما ایشان با وجود گرمای تابستان در مجلس ختم حاضر شدند و دل آن طلبه را بینهایت شاد کردند. بیشتر مواقع خطبه عقد طلبهها را میخواندند. هر چند که در مراسم ازدواج من شرکت نکردند اما مقید بودند و هدیه دادند. فرزندم که به دنیا آمد به منزلمان آمدند و این یکی از بهترین خاطرههای من است. عزت طلبهها را حفظ و با آنها رفت و آمد میکردند. به همین دلیل تمام طلبهها را به اسم و چهره میشناختند و میگفتند که اگر کسی از طلبهها را نشناسم، طلبه من نیست.»
وحیدی درباره ساده زیستی آیتالله مجتهدی میگوید: «ایشان در لباس پوشیدن نهایت سادگی را رعایت میکردند. منزلی را که در دوران جوانی تهیه کرده بودند تغییر ندادند. بارها پزشکان به ایشان توصیه کردند که در شمال تهران سکونت کنند اما نپذیرفتند. چون اعتقاد داشتند طلبههایی دارند که باید زندگی او را باور کنند. یک نفر عبای گرانقیمتی را به ایشان هدیه کرد ولی آن را نپوشیدند.»
او نحوه موعظه آیتالله مجتهدی را هم به خاطر دارد: «ایشان در سخنرانی و درس با ادبیات سادهای صحبت میکردند. به گونهای که افراد عام و خاص متوجه کلام او میشدند. کلماتش محتوا داشت. علمای بزرگی پای منبر او میآمدند. با این حال همیشه سعی میکردند که سادگی را در کلام رعایت کنند. در تربیت طلبه به عرف و آداب طلبگی مقید بودند. همیشه تأکید داشتند که طلبهها در رفتار با مردم، طرز پوشیدن و رفتار با مردم، توجه و دقت کنند.»
اطعام مهمانان
«احمد موحد» مسئول سابق امور مالی حوزه علمیه که نامش در وصیتنامه آیتالله آمده است درباره تأمین هزینههای حوزه علمیه میگوید: «مرحوم آیتالله مجتهدی از همه مراجع تقلید زمان خود نماینده دریافت وجوه شرعی بودند که نصف آن را برای حوزه علمیه خرج میکردند و نصف دیگر را به دفاتر مراجع تحویل میدادند. در مواردی هم که دچار مشکل مالی میشدیم از بازاریان متدین قرض میگرفتیم. هرکس که پول میداد ایشان مقید بود رسید بدهند.»
موحد درباره اطعام عزاداران مسجد میگوید: «آیتالله مجتهدی همیشه در عزاداریهای مناسبتی مسجد و حوزه علمیه، شرکتکنندگان را اطعام میکرد. اغلب برای حدود ۱۰۰ نفر اطعام در نظر گرفته میشد. گاهی مراسم عزاداری بانی داشت ولی اگر مراسم بانی نداشت از پولهای شرعی هزینه میکردند. گاهی افراد گوسفند یا گوشت نذر و هدیه میکردند که معمولاً آبگوشت درست میکردیم.»
تا زمانی که آیتالله «سید احمد خوانساری» در قید حیات بودند از ایشان در مراسم عمامهگذاری دعوت میکردند. بعد از فوت ایشان، خود مسئولیت این امر مهم را برعهده گرفتند. یکی از صفات ایشان توفیق منالله بود. این صفت در ایشان زیاد متجلی بود. به همین خاطر خداوند اغلب کارها را برایش فراهم میکرد. معمولاً به گونهای کار میکردندکه هم ارزشمند بود و هم زمینه گناه در آن نبود. اهالی محل، ایشان را دوست داشتند. اغلب به کاسبان درباره انصاف و گرانفروشی توصیه میکردند که مردم را اذیت نکنند. یک میوهفروش منصف محله به ترشیفروشی تغییر شغل داد. آیتالله به او توصیه کرد که دوباره میوهفروشی دایر کند؛ چون مردم از او رضایت داشتند.»
آیتالله سوار بنز نشد
«محمود مجتهدی تهرانی»، ۲۴ سال از برادرش آیتالله احمد مجتهدی تهرانی کوچکتر است. با توجه به زندگی با برادرش در دوران طلبگی در قم با روحیات و اخلاق حسنه او آشناست. او درباره تحصیل و سختی دوران اولیه طلبگی میگوید: «با وجود مخالفت پدر با تحصیل ایشان، روزها در بازار حضرتی کار میکرد و شبها به مجلس درس حوزه مسجد لرزاده نزد مرحوم آیتالله برهان میرفت تا اینکه نیمه شعبان سال ۱۳۲۲ روحانی شدند. همان شب نقل میخرد و خبرملبس شدن را به پدر و مادر میدهد. بعد از ملبس شدن برای ادامه تحصیل به قم میرود و در قم با آیتالله مطهری و آیتالله مهدوی کنی در مدرسه آیتالله بروجردی هم حجره میشود.»
وی میافزاید: «هر ماه یا ۲ ماه یکبار مادر به قهوهخانه علی نقلی در قم میرفت و ۱۵ تومان پول اهدایی دایی (مرحوم باقر حبیبی) را به ایشان میدادند. زندگی سختی را سپری میکردند. من سال ۱۳۲۶ به دنیا آمدم؛ برادرم هم در همین سال ازدواج کرد.»
محمود مجتهدی تهرانی خاطرهای بیان میکند: «یکبار در آغاز زندگی مشترک، همسر آیتالله تقاضای تخممرغ و روغن میکند. ایشان تا ظهر با خود کلنجار میروند که آیا پول قرض بگیرد یا خیر؛ چند بار وسوسه شدند تا پول دستی بگیرند اما تحمل کردند. ظهر برای تجدید وضو به خانه میآیند و خانم دوباره تقاضای خود را مطرح میکند. آیتالله قبا پوشیده تا برای خرید بیرون بروند. صدای کوبه در به گوش میرسد. پستچی را میبیند که نامهای آورده. داخل پاکت ۱۵ تومان اهدایی دایی بود. بعدها از داییاش پرسیده بود چرا آن ۱۵ تومان را با پست فرستادید؟ دایی با نگاهی معنیدار، سکوت کرده بود.»
برادر کوچکتر آیتالله مجتهدی میگوید: «پدرم احترام حاج آقا را داشتند و در مجالس خانوادگی مقید بودند که همیشه مشارکت کنند. جمعهها صبح زود به منزل عمهها میرفتند.» وی میافزاید: «ایشان هیچوقت دوست نداشتند سوار خودروی گرانقیمت شوند. یکبار یکی از دوستان، ایشان را در خیابان ری میبیند و تلاش میکند او را سوار بنز کند حاج آقا طفره میروند ولی از آینه اتومبیل میبینند که آیتالله سوار وانتبار شدند.»
مدارا با همسایه
«رسول کاتوزیان»، داماد آیتالله مجتهدی تهرانی درباره ارتباط او با خانواده و همسایهها میگوید: «همسایهها به حاجآقا احترام میگذاشتند. البته گاهی برخی ایشان را با صدای ویراژ موتور یا بلند کردن صدای آهنگهای موسیقی اذیت میکردند اما آیتالله با آنها مدارا میکردند.»
وی میافزاید: «حاج آقا با وجود دغدغههای فراوان معمولاً با نوهها بازی میکردند یا آنها را برای خرید بیرون میبردند. در مواقعی که ایشان را به منزل دعوت میکردیم معمولاً برای پسرها ماشین اسباببازی و برای دخترها عروسک میخریدند. قریب به ۱۲ سال در مجاورت خانه حاج آقا ساکن بودیم. در طول این سالها هیچوقت از ایشان صدای بلند نشنیدم.»
«مهدی مجتهدی تهرانی»، پسر آیتالله مجتهدی تهرانی در باره پدر میگوید: «علما با فرزندان ارتباط خوبی دارند. بارها پدر وقتی از مسجد و مدرسه به خانه میآمدند برای بچهها و نوهها تنقلات میخریدند. در دوران تحصیل، پدر از وضع درس و مشق از ما میپرسیدند و کمتر به مدرسه مراجعه میکردند. چون به بچهها اعتماد داشتند.»
-----------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشرشده در همشهری محله منطقه ۱۲ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۶/۰۷
نظر شما