به گزارش همشهری آنلاین، انتخاب سرمربی آینده تیم ملی والیبال به سوژه داغ این روزهای رسانهها و حتی مردم تبدیل شده است. محمدرضا داورزنی در آخرین روزهای دوره ۴ ساله ریاستش قصد دارد یکبار دیگر پای یک مربی بزرگ خارجی را به والیبال ایران باز کند. با او گفتوگویی مفصل در خصوص همه اتفاقاتی که از سالهای گذشته تا به امروز رخ داده انجام دادهایم.
- بعضی از تورنمنتها برای بعضی کشورها مهم است، آنجایی که کشورها دنبال جوانگرایی و تجربهاندوزی نیستند. این مسأله را کشورهای بزرگ مثل آمریکا ثابت کردهاند، آمریکا دریافتکننده قدرتی ۳۷ سالهاش را آورد یا روسیه پاسور ۴۰ سالهاش را. یا برزیل پاسور قدیمیاش را به ترکیب اضافه کرد و در شرایط حساس از آنها استفاده کرد. یادم است ایتالیا در ورلدکاپ ژاپن ست اول و دوم را از ژاپن برد. ست سوم ۲۴-۱۹ ژاپن جلو بود. پاسور قدیمیاش را به زمین آورد و در خط سرویس با سرویسهای پرشی، موجی و کنترلی امتیاز ۲۴-۲۴ شد، ایتالیا آن ست را ۲۷-۲۵ برد و همینطور دو ست بعدی را. سرمربی سابق تیم ملی ژاپن از شوک زیاد راهی بیمارستان شد. هیچکسی فکر نمیکرد ژاپن هم ست برده را ببازد و هم دو ست بعدی را. ما در بدترین زمان تعویض میکنیم. در بعضی بازیهای لیگ ملتهای سال قبل هم این اتفاق افتاد و تیم مقابل ۷ امتیاز جلو بود اما باخت. تیم ما باید از تیم تک ستاره به پرستاره برسد و با برنامه بازی کند اما سرمربی ما در بدترین زمان تعویض می کرد. او پوریا حسین خانزاده را در بدترین زمان ممکن به زمین فرستاد، به جای اینکه زمانی بفرستد که راه را باز کند، در پوئن ۲۳ و پست غیرتخصصیاش به زمین میرود. البته زمانی هم سرمربی چارهای نداشت، مثل بازی با اوکراین که در ست چهارم بعضی از بچهها توان پریدن هم نداشتند.
- پیشبینی این بود که ما با چین همگروه میشویم، نظر عطایی هم این بود که بازیهای آسیایی در رنکینگ اثر ندارد، اما طلای تیم از نظر اعتبار والیبال، برای کاروان مهم بود. اگر تیم اصلی نمیرفت ریسک بود. بعد هم یک اختلافنظر همیشگی بین مربیان وجود داشت و از طرفی طبق پیشبینیای که داشتیم، قطر از آن گروه بالا میآمد، چین، ژاپن و کره همدیگر را حذف میکردند و ما در فینال با چین بازی میکردیم. با این پیشبینی، حرف رفتن از هانگژو به شهری بود که تیم یک ساعته به برزیل میرسید، درست همان مسیر تیم چین. برای ما طلای هانگژو مهم بود. البته باید در بازیهای بعد بهتر کار کنیم چرا که یکسری رقابتها را برای سال بعد جابهجا میکنند که با هم تداخل نداشته باشد.
- همین اکبر نائینی شروع به انتقاد کرد که ولاسکو پیر شده است. البته که ما ولاسکو را دوباره احیا کردیم اما موفقیت عوامل متعدد دیگری دارد. ما در زمان ولاسکو با سعید معروف نتیجه گرفتیم، بدون سعید معروف هم نتیجه گرفتیم. خیلی مهم است که کادر تیم برنامه داشته باشد. وقتی طرح عملیات برای کار داری، میدانی چه تکنیک و تاکتیکی برای مقابله با تیمها داشته باشی و کجا را تغییر دهی. تنها نباید از سرمربی توقع داشت. نقش دستیاران سرمربی هم خیلی مهم است.
سیچلو مکمل ولاسکو بود. سیچلو در تحلیل و آنالیز بازی فوقالعاده بود. رقبای تیم ما با وجود ولاسکو، قبل از شروع بازی ۳ امتیاز به ما باخته بودند، ولاسکو با کاریزمایی که داشت خیلی خوب تیم را اداره میکرد. هیچوقت عصبانیتش را به تیم منتقل نمیکرد. یک بار من در بازی او را دیدم که کنار زمین خونسرد و آرام بود. وقتی بازی تمام شد، از عصبانیتش با لگد زیر سطل آشغال زد. او در جریان بازی آرام بود و حتی بازیکنان را آرام میکرد. البته که بعضی رفتارهای خاصی هم دارد، مثلاً قهر میکرد و وقتی ناراحت بود، خودش را در اتاق حبس میکرد. - زمین و زمان به من برای حمایت از عطایی بد و بیراه گفتند. من به بهروز گفتم تو نه، یکی دیگر هم باشد همین است. اگر عطایی نباشد، پیمان اکبری هم باشد حمایت میکنم. اگر اینطور نباشد شما به من نقد میکنید که به کواچ و کولاکوویچ دو سال فرصت دادید اما مربی وطنی را به خاطر هجمهها زود عوض کردی.
- به لحاظ فلسفه کار و ذهنیتی که ولاسکو داشت و روی شخصیت و ذهنیت بازیکن کار میکرد، مربی دیگری ندیدم. ما آن زمان با ولاسکو و پرندی مذاکره کردیم، متوجه شدم ولاسکو همان مربیای است که ما دنبالش میگردیم. نقطه حرکت به سمت بالای ما با آمدن ولاسکو شروع شد اما حضور تیم در لیگ جهانی سکوی پرتاب بود. ولاسکو روی ذهنیت و شخصیت بچهها تأثیر گذاشت. موفقیت تنها به مربی، چهار بازیکن و پول نیست، بلکه فرایند چند وجهی است که وقتی همه آنها کنار هم قرار بگیرند میتوانیم امیدوار باشیم که در پروسه زمانی ۵-۴ ساله تیم قدرتمندی داشته باشیم. برخی از بازیکنان تیم ملی در المپیک ریو ۱۷ سال با هم اختلاف سنی داشتند؛ جوان و با تجربه کنار هم بودند. وقتی تغییرات انجام شود و بزرگتر وجود نداشته باشد، مشکل دو قطبی در تیم پیش میآید و کار سخت میشود.
- بعضی مواقع نیاز جامعه و تقاضای مردم باعث میشود تصمیم دیگری بگیری. اگر دست خودم باشد، جدا از فشار افکار عمومی، به مربی ایرانی میدان میدهم. اما آن طرف قصه یک هجمه سراسری اتفاق میافتد و مردم میگویند چرا نمیخواهی یک مربی خوب درجه یک مثل ولاسکو بیاوری؟ مردم از تیم ملی والیبال نتیجه میخواهند. ما با اینکه در زمان کواچ و کولاکوویچ نتایج بهتری گرفتیم اما زمان ولاسکو از بازیهای تیم لذت میبردند. البته چند سالی است که تیم ملی با نشاط بازی نمیکند و مردم از بازی تیم لذت نمیبرند. بچهها شاد نیستند و به جایش ترس، استرس، نگرانی و اخم در چهرهشان موج میزند. این مسأله را باید اصلاح کنیم. بازیکن نگران خط خوردن و باخت است. باید برای این مسائل راهکار پیدا کنیم.
- سعید معروف هم بابت این موضوع از من ناراحت است. یک بار به خودم با عصبانیت گفت: «برای چه ما را رها کردی و رفتی؟ ما کلی آسیب دیدیم.» من رفتم که رفته باشم. نمیخواستم دوباره برگردم. بالاخره بعضی مواقع شرایطی را به تو تکلیف میکنند، وقتی تکلیف میشود دیگر چارهای نداری. من ۱۱ سال رئیس فدراسیون بودم و بعد رفتم وزارت. دو سال بدی بود. دخالتی هم در تصمیمات فدراسیون نداشتم. تنها دخالتم برای بازیهای آسیایی جاکارتا بود. ضیایی میخواست تیم ب را با سیدعباسی بفرستد جاکارتا. من آنجا به ضیایی گفتم تیم باید طلا بگیرد، اگر تضمین میکنی تیم با سیدعباسی طلا میگیرد، بسمالله. وقتی سیدعباسی گفت تضمین نمیکنم، گفتم تیم اصلی باید برود و کولاکوویچ هم گفت ما طلا میگیریم که تیم اصلی هم رفت.
نظر شما