مجموعه عکسهای به نمایش درآمده او در گالری گلستان نیز همین ویژگی را دارد. توضیح پنجرهای رو به حیات (با ت یا ط، هرکدام دوست دارید) به مخاطبی که عکسها را ندیده، کیارستمی را نمیشناسد و به مفهوم زمان و حرکت در فرهنگ ایرانی و بهخصوص معماری آن آشنایی ندارد همانقدر مشکل است که بگویید شیشه جلوی ماشین بارانخوردهای زیباست. درک این زیبایی بیش از آنکه قابل تعریف و تفسیر باشد حسی و درونی است.
ابهام در عکسهای ظاهرا غیرواضح باران روی شیشه ماشین که توسط کیارستمی گرفته شده به خاطر ماهیت ذاتی تصویر به ایهامی شاعرانه بدل میشود بهطوریکه بیننده از پس تصویر دوبعدی عکسها با توسل به عنصر خیال و تصور، تجربه دیدن فضایی سهبعدی را پیش روی خود دارد. به عبارت دیگر بیننده عکسها گویی خود روی صندلی کنار راننده نشسته و به شیشه بارانخورده پیش رو نگاه میکند و به جای آنکه چشمهای خود را تنگ کند و بخواهد مسافت دورتر از ماشین را به وضوح ببیند ترجیح میدهد چشمهای خود را خیره کرده و بر قطرات باران روی شیشه تمرکز کند تا انعکاس ظریف، غیرواقعی و معوج واقعیت بیرون ماشین را از فیلتر قطرات باران درک کند؛ یعنی آنکه بیننده این عکسها لحظهای فارغ از جهان واقعی بیرونی(مثلا برخلاف راننده که باید شیشه و باران را نبیند و ششدانگ حواسش به واقعیت بیرونی باشد) ترجیح میدهد جهان مجازی را به کمک خردهعدسیهای بهوجود آمده در قطرات باران روی شیشه تصور کند؛
چیزی شبیه خیرگی مصنوعی (استایرو فوتو) که بیننده از ضعف بینایی چشمان خود استفاده کرده و با تطبیق ذهنی سطوح رنگی منظم پیش رو، به عکس سومی میرسد که فقط در ذهن او ایجاد میشود و از ابزار چشم برای دیدن این عکس مجازی بهره نمیگیرد. کسانی که میتوانند این عکسهای مجازی را ببینند همیشه با آنهایی که نمیتوانند به این خیرگی مصنوعی برسند بحث و جدل دارند که ما میبینیم اما نمیتوانیم ثابت کنیم که دیدهایم.
نکته دیگر در این مجموعه عکسها، ترکیب یکسان رنگ سبز و تونالیتههای رو به خاکستری رنگ سبز است که در کنار هم فضایی وهم انگیز ایجاد میکنند؛ فضایی در تقابل با سپیدی برف که در عکسهای پیشین کیارستمی دیدهایم. کیارستمی در مجموعه عکسهای «پنجرهای رو به حیات» جدا از آنکه میخواهد این بار سادگی را در اغتشاش جستوجو کند، از عنصر تضاد رنگها به جای تضاد سیاه و سپید و سایهروشن نیز بهره گرفته است. لکههای قرمز در تابلوها همانقدر احساس کنتراست را به بیننده القا میکند که سایههای تیز و پررنگ درختان روی زمین برفپوش، در عکسهای پیشین کیارستمی.
بااینکه فضای گالری گلستان کوچک است اما بهدلیل ابعاد بزرگ و قابل توجه تابلوهای کیارستمی، بیننده میتواند دیدن نور در داخل و خارج یک بنا را توسط عکسهای کیارستمی تجربه کند. قطعا در فضایی بزرگتر و با نورپردازی مناسبتر، تجربههای بصری کیارستمی بهتر درک میشود. با این حال آنچه در گالری گلستان به تماشا گذاشته شده گنجینهای دیداریاست. اما چگونه دیدنی؟
پیشفرضی در میان عکاسان حرفهای وجود دارد که عکس واقعی عکسی است که عکاس در کادربندی، نورپردازی و ترکیببندی آن دخالت نکند و هرگونه دخالت در عکس ارزش سندی آن را کاهش داده و باید از طرف عکاس این تغییرات به بیننده اعلام شود. بهعنوان مثال هرگونه تغییراتی که عکاس به وسیله نرمافزارهای رایانهای (که عموما فتوشاپ است) روی عکسی ایجاد کند، باعث میشود آن عکس، عکس گرافیکی کامپیوتری به شمار آید. با توجه به این اصل، عکسهای کیارستمی در مجموعه «پنجرهای رو به حیات»، عکسهایی واقعی نیستند چراکه هر عکس شامل دو یا سه فریم است که توسط فتوشاپ روی هم منطبق شده. اما دستاورد هنری و تجربه بصریای که بعد از دیدن این عکسها برای بیننده ایجاد میشود ارزشی بیش از واقعیبودن دارد.
چشم انسان این توانایی را دارد که نورپردازیهای متنوعی در یک کادر برای مغز انجام دهد؛ از اینرو انسان میتواند درون و بیرون یک بنا را همزمان ببیند و پنجره، بهترین عنصر معماری برای نمایش این توانایی بصری است؛ بیننده همانطور که میتواند فضای داخل بنایی را ببیند و درک کند، در یک آن میتواند فضای بیرون و خارج بنا را نیز ببیند؛ تواناییای که دست کم دوربینهای موجود در بازار بهسختی میتوانند به آن دست یابند و لازم است برای رسیدن به تصویری که چشم میبیند، یا فضای داخلی نورپردازی شود یا از ورود نور بیرونی جلوگیری شود. کیارستمی به خاطر ذات نوآور و ساختارشکنش بیشتر از آنکه اصول عکاسی متعارف را رعایت کند میخواهد لحظهای بیننده را به بازی نور با بنا در معماری یا همان طبیعت دستساخته بشر دعوت کند.
همانطور که هر بینندهای تجربه درک جهان بیرون را از پنجره دارد، تابلوهای کیارستمی تجربه طبیعتی را که دیده برای بیننده عکسهایش آماده میکند. در یک کلام عکسها و عکاس توانستهاند با توجه به تمام اصول زیباییشناسی عکاسی و فناوریهای مدرن این هنر، خود را حذف کنند و بیننده نه عکس را ببیند نه عکاس را بلکه پنجرهای ببیند رو به زندگی پویا که پیش رویش گسترده است.
این مفهوم همان درک زمان در معماری ایرانی با توجه به بازی نور و سایه است؛ اینکه بیننده خود را هم درون بنا احساس میکند و هم بیرون آن و دیوارها و درها باعث جدایی انسان از طبیعت پیرامونش نمیشوند. پنجره یک عنصر در معماری است که دیوار را حذف میکند و حذف دیوار یعنی آزادی.