مجموع نظرات: ۱
پنجشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۰
۰ نفر

مردی که ١١ سال قبل همسرش را به قتل رسانده بود از سوی فرزندانش بخشیده و آزاد شد.

متهم

همشهری آنلاین؛ سرنخ:محمد ٥٠ ساله است و ١١ سالی می‌شود که پشت میله‌های زندان در حبس بوده است؛ او در این مدت دوبار پای چوبه دار رفته و هر بار بخت با او یار بوده که فرزندانش در واپسین لحظات از اجرای حکم گذشته و به او فرصت زندگی دادند؛ چرا که این مرد بهار سال ٩١، در جریان یک درگیری همسرش را به قتل رساند و حالا فرزندانش او را بخشیده‌اند تا او دوباره فرصتی برای زندگی پیدا کند. او در گفت‌وگو با همشهری از احساسش از آزادی و ماجرایی می‌گوید که مسیر زندگی‌اش را عوض کرد.

چه احساسی داری که قرار است بعد از ١١ سال از زندان آزاد شوی؟

به محض آزادی، می‌خواهم مستقیم بر سر مزار همسرم برم و از او حلالیت بطلبم. چون نمی‌دانید چقدر دلم برایش تنگ شده و چقدر از کرده‌ام پشیمانم. می‌خواهم برایش خیرات پخش کنم و بعد به خانه دو فرزندم بروم؛ همان هایی که من را بخشیدند. می‌روم که برایشان پدری کنم. تصمیم گرفته‌ام خودم را وقف خانواده‌ام کنم. می‌خواهم کار مناسبی پیدا کنم و کاری کنم که همسرم مرا ببخشد.

چه اتفاقی افتاد که جان همسرت را گرفتی؟

آن روز بچه ها (دختر و پسرم) مدرسه بودند. با همسرم بر سر مسائل خانوادگی درگیر شدیم. قرار بود آخر هفته به خانه یکی از بستگانم برویم اما من کار داشتم. بر سر این موضوع جزیی درگیر شدیم و وقتی به خودم آمدم دیدم همسرم نفس نمی‌کشد و من او را خفه کرده‌ام. همه چیز در یک لحظه رخ داد و نتوانستم خشمم را کنترل کنم و از آن روز به بعد یک لحظه هم آرامش ندارم. حتی یک شب هم عذاب وجدان رهایم نکرد. این احساس حتی بعد از آزادی هم با من خواهد بود و فقط همسرم است که می‌تواند این بار سنگین را از روی دوشم بردارد.

همه این سال‌ها در زندان چگونه گذشت؟

وقتی دستت به خون کسی آلوده می‌شود که خیلی دوستش داشتی، هر جا باشی برایت زندان است. فقط تلاش می‌کردم با انجام کارهای خداپسندانه از بار گناهم کم کنم. تلاش می‌کردم که همه از من راضی باشند. در زندان درس خواندم و باسواد شدم چون بی سواد بودم. قرآن حفظ کردم و کتاب‌هایی در زمینه‌های مختلف خواندم. به زندانیان دیگر کمک و حتی تلاش می‌کردم تا برای افرادی مثل خودم که ناخواسته قاتل شده بودند، قدمی بردارم و تلفنی با خانواده مقتولان تماس می‌گرفتم که رضایت بگیرم.

چه شد که به فکر رضایت گرفتن برای بقیه افتادی؟

راستش دو نفر از هم بندی هایم به قصاص محکوم شده بودند. یک روز یکی از آنها را بردند برای اجرای حکم و دیگر برنگشت. شرایط وحشتناکی بود. این شد که به تکاپو افتادم. هم بندی دیگرم افتاد به التماس و می‌گفت برایش کار انجام دهم. من هم با اولیای دم پرونده او صحبت کردم. خوشبختانه تلاشم نتیجه داد و آنها هم بندی‌ام را بخشیدند و این قشنگ ترین اتفاقی بود که در زندان برای من رقم خورد

کد خبر 803813

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۰۹:۴۶ - ۱۴۰۲/۰۸/۱۱
    1 0
    اخلاقش خوب شده. نمیشد قبل از زندان رفتن حیوانی گری درون خودش را می‌کشت؟! هزار رحمت به حیوان