گوشیهایش در حقیقت حسگرند ؛ چیزی شبیه میکروفون و یک ردیاب امواج مغزی. آن را روی پیشانی درست بالای ابروی چپت باید بگذاری. کمی آن طرفتر،یک توپ پینگپنگ در محفظهای شفاف قرار دارد. مأموریت این است که فقط و فقط با استفاده از قدرت ذهن و فکر، یعنی با آن دستگاه روی پیشانی، توپ را بلند کنی.
روش کار این ابزار به این شکل است که فعالیت الکتریکی مغز به علامت ها و سیگنالهای قابل فهم برای یک کامپیوتر کوچک ترجمه میشود. این کامپیوتر یک پنکه را کنترل میکند که توپ را توی محفظه بالا میبرد. آنقدر فیلمهای مختلف علمی- تخیلی دیدهای یا خبرهای مربوط به انجام برنامهای در کامپیوتر به کمک قدرت ذهن را خواندهای که برایم عجیب است اگر این کار جدید را یکی از مهارتهای هریپاتر و همکارانش یعنی جادوگری بدانی. اینجاست که فکر و ذهن بر ماده غلبه میکند.
تنها کاری که باید بکنی، یک کلمه پنج حرفی است: تمرکز.
فرقی نمیکند روی چه چیزی، هرچه بیشتر و بهتر تمرکز کنی، توپ بالاتر میرود. یک موسیقیدان گفته که در ذهنش تکهای موسیقی را نواخته و به تغییر کوک خاصی فکر کرده است. یک تنیسور ماهر دبیرستانی، به نوعی سرویس خاص و مورد علاقه اش فکر کرده است. یک خانم روی تجسم شعله شمع در ذهنش تمرکز کرده است. توپ به هوا رفت.
تمرکز کن، یادت نرود، تمرکز.
صدایی میآید، اول یک جور غرش، بعد صدایی شبیه «هوهو» (انگار یک روح سروکلهاش پیدا شده).
توپ میچرخد، اول یواش، بعد تند و تندتر.
تمرکز کن، تمرکز.
و سپس توپ داخل لوله بالا میرود، بالا و بالاتر. هیجانزده میشوی، میخندی -حتی یک کوچولو- و اینجاست که تمرکزت از بین میرود، بعد هم که معلوم است صدای روح قطع میشود و توپ میافتد سرجای اولش.
بله، یک شی فیزیکی به کمک نیروی ذهن کنترل شده است. این وسیلههای سرگرمی و بازی، پاییز امسال در برخی کشورها به بازار میآیند و اولین ارتباط دوسویه مغز و کامپیوترند که وارد جریان مصرف گرایی میشوند. وسیله بازی؟! نه گمانم چیزی بیش از این است. آنها رویای سالها و دههها را به واقعیت تبدیل میکنند؛ رویای کنترل دنیا با نیروی ذهن.
آرتور کلارک میگوید:«بینپیشرفتهای قابل توجه در دنیای فناوری و جادو نمیتوان به راحتی تفاوت قائل شد.» برویم سراغ همان تمرکز خودمان. در این میان برخی به سختی میتوانند روی چیزی یا موضوعی متمرکز شوند و برخی راحت. تمرکز برای بعضیها به خاطر نوع کارشان یک کار بسیار حیاتی است.
«جانی لیو» ازشرکت « نئورواسکای» سازنده این گوشیهای «مغز برتر از ماده» میگوید: «به عنوان مثال، وکلا و دیگر افرادی که کار چند وجهی دارند، یا چند کار را با هم انجام میدهند، به نظر میرسد باید در تمرکز امواج مغزشان دچار مشکل شوند. اما کسانی هم هستند که کنترل این وسیله نباید برایشان کار سختی باشد. برای دیدن نتیجه کار و امتحان آن از صفحهخوانها و کسانی که کپی کتاب و نشریه را قبل از چاپ میخوانند و چک میکنند و نیز خورههای فناوری اطلاعات کمک گرفتیم.»
خیلی از دانشمندان به این ایده و کنترل امواج مغزی، بسیار علاقهمندند و این وسیله جدید را چیزی بیش از یک سرگرمی و اسباببازی میدانند.
«بل» را میتوان اولین موجود زندهای دانست که اشیاء قابل لمس را از راه دور با قدرت ذهنش کنترل کرده است.
دانشمندان ابتدا او را با دنیای بازی کامپیوتری آشنا کردند. این میمون بامزه و باهوش، فهمید که اگر یک نور ناگهان روی صفحه نمایشش روشن شود و او دستگاه «جوی استیک» (کنترل گر و دسته در برخی بازیهای ویدیویی و کامپیوتری) را به چپ یا راست ببرد، روی آن نور؛ آب میوه جایزه میگیرد. بعد از آن، پژوهشگران وسیلهای به اندازه آسپرینبچه، توی مغزش گذاشتند؛ در قسمتی که حرکت ماهیچهها را برنامهریزی میکند، وسیلهای با کلی سیم. هدفشان ردیابی هر عصب و فهمیدن وظیفه آن بود. سپس لحظه حساس فرار رسید.
وقتی بل دوباره همان بازی را انجام داد، دانشمندان علامت های به دست آمده از مغز او را روی اینترنت گذاشتند و به آزمایشگاهی در فاصله بسیار دورتر فرستادند و به یک بازوی روباتیک تغذیه کردند. بله، این بازو شروع به حرکت کرد، انگار که خود بل، همان میمون بامزه، دارد حرکت میکند.
این نوع برنامهها و کلی طرح و تلاش دیگر حالا به جایی ختم شده که ابزاری شبیه همین گوشی و محفظه با توپ به بازار میآید