همشهری- پریسا نوری: در این برنامه که در روزهای اخیر در مدارس استانهای مختلف کشور برپا شده، متولدان دهههای ۸۰ و ۹۰ که دوران ۸ سال دفاعمقدس را ندیده و هیچ درکی از آن ندارند، به استقبال لالههای زهرایی رفتند و مثل یک خواهر و برادر واقعی در برگزاری مراسم تشییع بهترین فرزندان وطن، سنگتمام گذاشتند.
خانوم این شهید از جبهه آمده؟
دانشآموزان یزدی در ۲۰۰ مدرسه این استان، میزبان پیکر ۵ شهید خوشنام وطن بودند. هنرستان دخترانه «یاوری» ازجمله مدارسی بود که روز چهارشنبه درهای آن به روی مهمان ویژهاش باز شد. دختران هنرآموز یزدی قبل از شروع مراسم، درحالیکه سربند «ما ملت شهادتیم» بر پیشانی بسته بودند، تنها درخت نخل حیاط مدرسه را با چفیه و نوارهای رنگی به زیبایی آراستند و جایگاه باشکوهی برای تابوت شهید مهیا کردند. «فاطمه کرمانی»معاون پرورشی هنرستان درباره مشارکت دانشآموزان در تشییع پیکر شهید گمنام میگوید: «وقتی از ۲ روز قبل به بچهها اعلام کردیم که مدرسه ما افتخار میزبانی از یک شهید گمنام را دارد و باید مراسمی برای استقبال از این مهمان عزیز برگزار کنیم، بدون استثنا همه دانشآموزان، حتی آنهایی که بهخاطر سبک زندگی و تفکر خانوادههایشان از ارزشهای انقلابی کمی دور هستند، برای کمک داوطلب شدند.» او از حال و هوای دانشآموزان در روز تشییع پیکر شهید اینگونه یاد میکند: «وصفشدنی نیست، در روز مراسم مدرسه حال و هوای معنوی و روحانی داشت. بچهها مشتاق بودند زیر تابوت شهید را بگیرند، وقتی راوی مراسم از خاطرات روزهای جبهه و رشادت رزمندگان شهید نقل میکرد، همه متاثر شدهبودند، باحیرت میدیدم که حتی دخترانی که کمی مقنعهشان عقب است و بهاصطلاح شلحجاب هستند، کنار تابوت شهید به آرامی اشک میریزند.» او ادامه میدهد: «بعضی بچهها باورشان نمیشد یک شهید را از نزدیک میبینند، جلو میآمدند و به تابوت دست میکشیدند و میپرسیدند: «خانوم واقعا این شهید از جبهه آمده؟» خانم مدیر از مشارکت همسایهها در برپایی مراسم هم یاد میکند: «همه اهالی محل و همسایهها برای مشایعت شهید آمده بودند و اسفند دودمیکردند و گلاب میپاشیدند. حتی یک آقایی یک دیگ پر از غذای نذری آورد و گفت ما دیشب متوجه شدیم که قرار است شهید به مدرسه بیاید، دست به کارشدیم و غذای نذری پختیم تا در میان دانشآموزان توزیع کنیم.»
میخواهیم با این قهرمان عکس یادگاری بگیریم
دبستان پسرانه «دانش» شهر یزد هم روز سهشنبه میزبان یکی دیگر از شهدای خوشنامی بود که پیکر مطهرش بهتازگی تفحص شده است. تابوت گلگون شهید راس ساعت ۱۰ صبح بر دوش اهالی و والدین دانشآموزان وارد حیاط مدرسه شد و از میان پسربچههایی که شاخه گل بهدست به احترام حضور شهید در ۲ ردیف منظم بهصف ایستاده بودند، گذشت و در جایگاهی که با گل و پرچم و عکس شهدا آراسته شده بود، قرار گرفت. «فاطمه کریمی» معاون دبستان که از حال و هوای معنوی حضور شهدا در مدرسه متاثرشده، میگوید: «بودن کنار شهدای گمنام حس عجیبی دارد، شهدایی که نام و نشانی ندارند، نمیدانی اهل کجا هستند و به ظاهر آنها را نمیشناسی ولی در اعماق قلبت حس میکنی که خیلی سال است که آنها را میشناسی، حس غریبگی نداری.» او حس و حال دانشآموزان مدرسه را در هنگام حضور شهدا اینطور شرح میدهد: «بچهها از حضور پیکر مطهر شهید در مدرسه خیلی هیجانزده بودند، اجازه میگرفتند تا روی تابوت شهید دلنوشته بنویسند. کلاساولیها هم که هنوز نوشتن را بهدرستی یادنگرفتهاند، برای اینکه از قافله عقبنمانند، بر تابوت نقاشی میکشیدند.» او ادامه میدهد: «آن روز همهچیز متفاوت بود، صحنههایی که میدیدیم برایمان جالب و عجیب بود. مثلا بچهها تابوت را میبوسیدند و مثل وقتی که به زیارت میروند، دست به سینه چند قدم عقب میرفتند و سپس دور میشدند. مهر و محبت شهید طوری به دل بچهها نشسته بود که دلشان نمیخواست مراسم تمام شود. میگفتند بگذارید تابوت شهید کمی بیشتر اینجا بماند، میخواهیم کنار تابوت این قهرمان عکس یادگاری بگیریم و... » همراهی خانوادهها و اولیای بچهها نیز در آن روز متفاوت بود. کریمی میگوید: «ما از والدین دعوت نکرده نبودیم فقط یک اطلاعیه درباره برنامه در گروه مجازی مدرسه گذاشته بودیم و انتظار چنین استقبالی را نداشتیم اما از جمعیتی که برای تشییع به مدرسه آمدند، غافلگیر شدیم.»
همگی خواهر شهید هستیم
تشییع پیکر پاک لالههای گمنام وطن در دبیرستان «شاهد» شیراز هم حال و هوای دیگری داشت. دانشآموزان دبیرستان که اغلب عضوی از خانواده بزرگ شهدا هستند، از نخستین روز هفته با گل و گلاب و اسپند برای استقبال از عضو تازهتفحصشده خانوادهشان به فرودگاه رفتند و او را تا مدرسه همراهی کردند. مریم سهرابی، یکی از دانشآموزان مدرسه که همراه با جمعی از همکلاسیهایش با سربند «یازهرا» در مراسم استقبال از شهید شرکت کرده میگوید: «صاحب اصلی مدرسه شاهد، شهدا هستند و ما امروز نه میزبان که مهمان این شهید بزرگوار هستیم.» این دانشآموز که برادرزاده یکی از شهدای جنگ تحمیلی است، حال و هوایش از لحظهای که چشمش به تابوت شهید میافتد را اینطور شرح میدهد: «بهخودم قول داده بودم وقتی چشمم به تابوت شهید میافتد، گریه نکنم اما لحظهای که تابوت شهید گمنام را دیدم به این فکر کردم که الان مادرش، پدرش، خواهر و برادرش کجا هستند؟ چه حسی دارند؟ و با این افکار بیاختیار اشک از چشمانم سرازیر و این شعر در ذهنم تداعی شد که «ای پر شکسته مرغ پریشان کیستی / ای ماهپاره شمع شبستان کیستی؟» برپایی موکب عزاداری و نمایشگاه تصاویر شهدا، تهیه آش نذری، درست کردن دالان گل سرخ در مسیر ورود پیکر شهید به مدرسه و دهها برنامه دیگر حاصل یک هفته تلاش دختران دبیرستانی برای استقبال از شهید گمنام است. نرگسخاتون اسفندیاری، مدیر دبیرستان شاهد درباره آمادگی دانشآموزان برای برپایی مراسم اینگونه میگوید: «اغلب دانشآموزان ما از خانواده شهدا هستند و به شهید و شهادت ارادت دارند اما آنها احساس میکردند عضوی از خانوادهشان را قرار است تشییع کنند. آنها میگفتند: خانوم حالا که خانواده شهید در مراسم نیستند ما همگی خواهر شهید هستیم والحق هم که حق خواهری را ادا کردند چون از چند روز قبل تا ساعت ۷-۶ غروب در مدرسه میماندند تا یک مراسم آبرومند و در شأن استقبال از شهید را تدارک ببینند.»
دانشآموزی که بانی برگزاری مراسم شد
دبیرستان دوره اول پسرانه «شهید حجت مهاجر» شهر شیراز هم روز سهشنبه گذشته میزبان پیکر مطهر یکی دیگر از شهدای گمنام دفاعمقدس بود. پسرهای ۱۳ تا ۱۵ ساله از چند روز قبل دستبهکار شده بودند تا فضای مدرسه را با برپایی موکب، نصب پرچمهای سیاه، دعوت از خانواده شهدا برای استقبال از شهید سرافراز آماده کنند. در روز ورود شهید، بچهها با گل و گلاب و پلاکارد بهدست به استقبال مهمان عزیزشان رفته، دورش حلقه زدند و پس از اجرای نوحه و مدیحهسرایی، با کاشت یک نهال در حیاط مدرسه یاد شهید را زنده نگه داشتند. ساسان عباسی مدیر مدرسه که از فرزندان شهدای دفاعمقدس است، از اشتیاق دانشآموزان برای مراسم استقبال این طور یاد میکند: «وقتی بچهها خبردار شدند که مدرسه ما افتخار میزبانی از یک شهید را دارد، خیلی کنجکاو بودند و میگفتند ما درباره شهدای گمنام چیزی نمیدانیم و سؤالات بسیاری میپرسیدند.» در میان بچههایی که در مراسم وظایف محوله را با دقت انجام میدادند، طاها زارعی نوجوانی که با پانسمانی بر چشم مشغول پذیرایی بود، جلب توجه میکرد. مادر طاها توضیح میدهد: «طاها بهتازگی تحت عمل جراحی چشم بوده و حالا به شکرانه بهبودی و برای ادای نذرش از مهمانان پذیرایی میکند. وقتی دکترها گفتند پسرم به پیوند قرنیه نیاز دارد، خیلی دلم شکست، ایام فاطمیه بود و دست به دامان حضرت زهرا(س) شدم که اگر پسرم خوب شود در مدرسه نذری بدهم. روزی که خبردار شدم قرار است تشییع پیکر شهید در مدرسه برگزار شود، نیت کردم اگر چشم پسرم بهبود پیدا کند، میزبان مراسم شوم.» مادر طاها درحالیکه بغضش را بهآرامی فرو میبرد، میافزاید: «روز بعد پزشک پس از معاینه چشم پسرم خبر داد که اقدامات درمانی اولیه جواب داده و دیگر نیاز به پیوند قرنیه نیست، درحالیکه از خوشحالی اشک میریختم به مدیر مدرسه زنگ زده و گفتم به برکت حضور این شهید نذرم ادا شده و با پسرم بانی پذیرایی مراسم هستیم.»
قدردان خون شهدا هستیم
مدرسههای «هاجر»، «۲۲ بهمن»، «آزاده»، «حوا»، «فردوسی»، «قدس» و «حجاب» استان بوشهر هم ازجمله مقاصد فرهنگی بودند که در روزهای گذشته از عطر شهدای گمنام آکنده شدند. «صدیقه کرفتی» مدیر دبیرستان «حجاب» درباره آیین بدرقه و تشییع شهدا که به شیوه بومی در این مدرسه برگزار شد، چنین روایت میکند: «ما بوشهریها رسم داریم در مراسم تشییع پیکر مطهر شهدا، درست مثل دسته عزاداری ماه محرم سنج و دمام بزنیم اما چون این موقع سال سنج و دمام بهآسانی پیدا نمیشود، گروههای مردمی و بهویژه هیئت محله به کمک ما آمدند و وسایل عزاداری و سیستم صوتی و تجهیزاتی که برای برپایی یک مراسم آبرومند نیاز داشتیم برایمان فراهم کردند.» کرفتی درباره مشارکت دختران دبیرستانی در برپایی مراسم تشییع شهدا اینطور میگوید: «این نسل مثل ما نیستند و این موضوعات را ندیدهاند، پس انتظار نداشتم چنین با شور و شوق در اجرای مراسم مشارکت داشته باشند یا استقبال کنند اما برخلاف تصورم بچهها درحالیکه چفیه دور گردن انداخته بودند، خودجوش هر کاری برای بهتر برگزار شدن مراسم از دستشان برمیآمد انجام میدادند. شور و حال توأم با غم و حزن همهجا را فراگرفته بود. یکی اسفند دودمیکرد، یکی روی جمعیت تشییعکننده گلاب میپاشید، یکی وسایل پذیرایی را آماده میکرد و چندتایی از آنها صندلیها را مرتب میچیدند، یکی از خانهشان نذری آورده بود و توزیع میکرد و... هرکدام هرچه در چنته داشتند در طبق اخلاص گذاشتند.» او حال و هوای روحانی و معنوی لحظه ورود تابوت شهید به مدرسه که با نواختن سنج و دمام و نوحه بوشهری همزمان بود، را این طور شرح میدهد: «دانشآموزان با چشمانی اشکبار، انگار که عزیزی را به خانه ابدی بدرقه میکنند، با احترام تابوت را روی دستانشان گرفته و به جایگاه بردند. بهنظر من بچهها با این کارشان نشان دادند که قدردان خون شهدا هستند و میدانند امنیت امروز کشورمان مدیون این لالههای پرپر شده است.»
پرسشگری درباره ۸ سال دفاعمقدس
افرادی که از حوالی دبستان پسرانه «شهید باهنر» بوشهر رد میشدند هر روز صدای همهمه و شطینت بچهها را میشنیدند اما آن صبح حال و هوای مدرسه همزمان با ایام فاطمیه با روزهای دیگر متفاوت بود و از نخستین ساعتهای صبح روز سهشنبه آنها پذیرای پیکر مطهر شهیدی گمنام بودند و پسربچهها در لباسهای فرم آبیرنگ یکدست درحالیکه یک شاخه گل سرخ بهدست گرفته بودند برای استقبال از مهمان عزیزی که در راه مدرسهشان بود سر ازپا نمیشناختند. آنها از جلوی ورودی مدرسه تا جایگاهی که برای تابوت در حیاط درست کرده بودند در سکوت کامل و با احترام ایستاده و بعد از اینکه پیکر شهید در جایگاه قرار گرفت، برای بوسیدن و گلباران کردن تابوت در صفهای منظم حرکت کردند. «دلاور دهداری» مدیر دبستان درباره حال و هوای بچهها میگوید: «در برنامههایی که پیش از این در مدرسه برگزار میشد، شیطنت و بازیگوشی کودکانه پسربچهها گاهی نظم برنامه را به هم میریخت و من نگران بودم که در این مراسم این موضوع تکرار شود اما در کمال تعجب دیدم در زمانی که پیکر شهید وارد مدرسه شد، همان بچههایی که تا یک دقیقه قبل پر از شیطنت و همهمه بودند، از روی احترام سکوت کرده و تا آخر برنامه همکاری بسیار خوبی با ما داشتند.» مدیر مدرسه که خودش از شهدای زنده و جانباز دفاعمقدس است، ادامه میدهد: «بعد از تمام شدن مراسم برای تشکر از بچهها بهخاطر نظمی که حین مراسم داشتند، سر کلاسهایشان رفتم و متوجه شدم سؤالات زیادی درباره دوران ۸ سال دفاعمقدس و حال و هوای جبهه و جنگ و شهدا ذهنشان را درگیر کرده، با کمک همکارانی که تجربه جبهه و جنگ داشتند تا آخر وقت به سؤالات بچهها پاسخ دادیم و آن روز به برکت حضور آن شهید مدرسهمان حال و هوای معنوی و نورانی گرفت.»
نظر شما