شاهد این امر، ترجمه و نگارش کتابها و برگزاری همایشها و نشستهای متعدد در این حوزه است به گونهای که اگر در این زمینه آمار گرفته شود و با یک دهه قبل مقایسه شود، متوجه این امر خواهیم شد. در این میان، اما علاقهمندی به فلسفه سیاسی اسلامی جایگاه خود را بهتدریج یافته است؛ به گونهای که هرازچندگاهی شاهد چاپ کتابی درباره فلسفه سیاسی اندیشمندان اسلامی هستیم.
براین اساس بود که چندی پیش همایش «دانش سیاسی در ایران معاصر» در قم برگزار شد و اندیشمندان گوناگون به تبادل نظر پرداختند. مطلب حاضر متن سخنرانی دکتر شریف لکزایی است که از پی میخوانیم.
امروزه بحث از فلسفه سیاسی، موضوعی مرتبط با شرایط جامعه معاصر ایران است که به اقتضای این شرایط، برخی از صاحبنظران در این خصوص سخن گفتهاند. در این میان، عدهای به امتناع فلسفه سیاسی در فضای فرهنگی ایران، باور دارند و گروهی بر این باورند که طی دورهای، نطفههایی از فلسفه سیاسی در ایران منعقد شده اما بهسرعت رو به زوال نهاده است.
در این نگاه اخیر، دوری و نزدیکی به فلسفه سیاسی یونان، ملاک و معیار امتناع و امکان فلسفه سیاسی اسلامی و بومی است؛ از این رو هر قدر مباحثات سیاسی در ایران به فلسفه یونان نزدیک باشد، فلسفی شمرده میشود و هر اندازه از آن دور شود، از فلسفه فاصله گرفته است. از این رو فلسفه در حکمت متعالیه که با صدرالمتالهین آغاز میشود، اوج زوال فلسفه سیاسی در ایران به شمار میرود و صدرالمتالهین، فیلسوفی شمرده میشود که اساساً به تأمل در امر معاش دنیا نپرداخته است.
در مقابل میتوان به نگرهای اشاره کرد که اعتقادی به زوال و نیز انحطاط اندیشه در ایران ندارد و به سعی و تلاش در اندیشهورزی در باب حکمت متعالیه و تأسیس و توانمندسازی حکمت سیاسی متعالیه و سایر نیازمندیهای روز جامعه ما میپردازد. این دیدگاه معتقد است امروزه نظریه مشهور به زوال اندیشه و فلسفه سیاسی، به زوال پیوسته است.
درباره فلسفه سیاسی اسلامی، پرسش از امکان یا امتناع فلسفه و فلسفه سیاسی اسلامی، جای طرح و بحث دارد. پاسخهای متفاوت و ناهمگونی به این پرسش داده شده است. پارهای از صاحبنظران، قائل به امتناع فلسفه سیاسی اسلامی شده و برای آن ادلهای اقامه کردهاند.
برخی از اندیشهورزان با ارائه تعریفهایی از فلسفه و فلسفه سیاسی بر این باورند که براساس پارهای از تعاریف میتوان فلسفه سیاسی اسلامی داشت و طبق برخی از تعریفها نمیتوان قائل به فلسفه سیاسی اسلامی شد که البته ایدههای طرحشده در این زمینه قابل نقد و ارزیابی است؛ بهویژه اینکه وقتی پذیرفته شود که مباحث فلسفه سیاسی از جنس برهان است، دلیلی ندارد منابع آن به تعدادی اندک تقلیل یابد و میتواند طیف گستردهای را شامل شود.
در واقع میتوان گفت که فلسفه سیاسی در شمار دانشهای بشری و معطوف به این است که چه کسی و در کجا و با چه شرایطی از آن بهرهگیری کند و از اینرو رنگوبوی خاصی بهخود گرفته و با آن مشخصهها از فلسفههای دیگر تمایز مییابد. این تمایز به گونهای است که وقتی یک مسلمان در حال بهکارگیری آن است رنگوبوی دینی و آموزههای وحیانی و اسلامی را بهخود گرفته و با آیات و روایات همراه شده است. از سوی دیگر اگر یک غربی و نامسلمان هم چنین فلسفهای را به کار گیرد، همانا رنگوبوی شرایط و اقتضائات خاص خود را به آن میبخشد و طبیعتاً با آن متفاوت خواهد بود.
طبیعی است در چنین فرایندی اگر یک مسلمان به بحثهای فلسفی و فلسفه سیاسی بپردازد، با توجه به نوع مباحث او میتوان گفت که این فلسفه و فلسفه سیاسی یک فلسفه و فلسفه سیاسی اسلامی است؛ بنابراین میتوان از قید یا وصف اسلامی برای فلسفه و فلسفه سیاسی بدون هیچگونه بیم و هراسی بهره برد.
فلسفه و فلسفه سیاسی، برآمده از دنیای جدید نیست که گفته شود این مفهوم و دانش از اقتضائات مدرنیته است و نمیتوان وصف یا قید اسلامی را به آن افزود. قدمت فلسفه - چه اسلامی و چه غیراسلامی- به قرنها و دهههای بسیار پیشین میرسد و حداقل عمری به درازای عمر بشر دارد؛ با این وصف گفتوگو درباره امکان و امتناع فلسفه سیاسی اسلامی یک بحث زنده در برخی محافل علمی است و صاحبنظران با ارائه مباحثی از دیدگاه خود در این زمینه دفاع میکنند. بنده با فرض امکان فلسفه سیاسی اسلامی، با همان تفسیر اخیر، بهدنبال بحثی هستم که وضعیت فلسفه سیاسی را روشن و راه را برای مطالعات و پژوهشهای پسینی در زمینه فلسفه سیاسی و فلسفه سیاسی اسلامی هموار کند.
در اینجا به برخی چالشهای پیش روی دانش فلسفه سیاسی اشاره میکنم که عبارتند از: 1- فقدان نیروی انسانی کارآمد برای انجام مطالعات و پژوهشهای مناسب 2- ضعفهای مدیریتی، ساختاری و اداری 3- فقدان حمایتهای علمی لازم و مناسب از سوی نهادهای پشتیبان. در بسیاری از مواقع، افرادی برای فلسفه سیاسی بهطور اخص و دانش سیاسی بهطور خاص و حوزه علوم انسانی بهطور عام تصمیمگیری میکنند که درک و فهم آنان از مطالعات این حوزهها اگر هیچ نباشد بسیار اندک است؛ از این رو با برنامههای مناسب و مطلوب برای این حوزه برخورد موجه و درستی صورت نمیگیرد4- بحرانهای مالی و عدمحمایت جدی در استمرار و بقای مراکز آموزشی و پژوهشی و محققان این حوزه 5- بسنده کردن به مباحث ترجمه و عدمورود و توجه به مطالعات بومی در حوزه فلسفه سیاسی اسلامی.
البته در کنار این چالشها باید به برخی از ابهامها که در فلسفه سیاسی وجود دارد نیز اشاره کرد که بایسته است به آنها پرداخته شود از قبیل:
1- ابهام در مفهوم فلسفه سیاسی. در اینجا این بحث مد نظر است که آیا فلسفه سیاسی دانشی درجهیک است یا درجهدو؟ نسبت و تفاوت آن با مفاهیمی مانند فلسفه سیاست و فلسفه علم سیاست چیست؟ این ابهام از آنجا ناشی میشود که برخی از صاحبنظران، از فلسفه سیاسی میگویند اما مراد آنان فلسفه سیاست است که دانشی درجه دوم است. طبیعی است که ما از فلسفه سیاسی به مثابه دانشی درجهیک سخن میگوییم و نه فلسفه سیاست که دانشی درجه دوم است. از همین زاویه میبایست چیستی فلسفه سیاسی نیز روشنتر مورد بحث و کاوش قرار گیرد تا ابعاد و قلمرو مفهومی فلسفه سیاسی و مفاهیم مشابه از همدیگر متمایز شود. در ادامه البته ضروری است که جایگاه و کارایی فلسفه سیاسی اسلامی در میان دیگر دانشهای اسلامی نیز تبیین شود.
2- کمبود منابع فلسفه سیاسی و بلکه ابهام در منابع و فیلسوفان فلسفه سیاسی کلاسیک. با توجه به اینکه بازشناسی دقیقی از منابع فلسفه سیاسی خود به عمل نیاوردهایم برای ما مبهم است که کدام فیلسوف را میتوان فیلسوف سیاسی خواند و کدام را خیر یا کدام فیلسوف مباحثی در فلسفه سیاسی دارد و کدامیک ندارد! البته جای خالی یک دوره ترجمه فارسی خوب از منابع موجود فلسفه کلاسیک همواره احساس میشده است. به هر حال هنوز بحثهای جدی و درخور انتقادیای درباره منابع فلسفه سیاسی کلاسیک اسلامی درنگرفته است.
3- ابهام و عدماجماع درباره امکان فلسفه سیاسی اسلامی نیز از دیگر مباحثی است که نیازمند توجه محافل علمی است. در حالی که جمعی از امکان و قوت فلسفه سیاسی اسلامی سخن میگویند برخی نیز از امتناع فلسفه سیاسی اسلامی سخن میگویند و در این میان البته گفتوشنودی هم میان این دیدگاهها برقرار نمیشود و هریک بهطور مستقل از دیدگاه دیگر ،مباحث خود را مطرح میکند. البته این به معنای توقف در این بحث نیست و بلکه ایضاح معرفتی و روشی موضوع و اتخاذ موضع نسبت به آن است.
4- همچنان که تکلیف خویش را با فلسفه سیاسی کلاسیک خویش و امکان آن کمتر روشن ساختهایم، وضعیت خویش را با فلسفههای سیاسی رقیب نیز تعریف نکردهایم. اینکه آیا فلسفه سیاسی اسلامی در ذیل فلسفه سیاسی غربی یا مستقل از آن است، همچنان مورد بحث و گفتوگو است و نتیجه روشنی عاید نشده است. در این زمینه لازم است عناصر تمایزبخش و مشترک تبیین شود و حداقل بهصورت نسبی، اجماعی علمی شکل گیرد یا حداقل مبانی هر یک روشن شود.
اینها نکاتی کلی است که ضروری است قبل از بررسی وضعیت فلسفه سیاسی در ایران به آن توجه داشته باشیم و دانشجویان فلسفه سیاسی حداقل نسبت خود را با آنها روشن سازند و پس از اتخاذ موضع به بحث بپردازند. با این همه البته اندک توجهی به وضعیت فلسفه سیاسی در ایران، با وجود چشماندازهای روشن، نشان میدهد وضعیت فعلی به دلایلی که در ادامه اشاره میشود از موقعیت مناسبی برخوردار نیست.پژوهشگران انگشتشماری بهصورت متمرکز در فلسفه سیاسی به مطالعه و پژوهش و نگارش اشتغال دارند. تأمل در آثار منتشره در قالب مقاله، کتاب و نشریه در فلسفه سیاسی بهویژه فلسفه سیاسی اسلامی نشان میدهد که این حوزه دانشی هنوز از قوتهای لازم برخوردار نیست و راه درازی در پیش دارد.
متأسفانه هیچ نشریهای که بهصورت مستقل به مباحث فلسفه سیاسی بپردازد در ایران منتشر نمیشود. شاید این مسئله از آنجا ناشی شود که در ایران هیچ مرکز آموزشی بهصورت یک رشته مستقل به آموزش فلسفه سیاسی نمیپردازد؛ جالب اینکه پژوهشکدههای فلسفه در دانشگاهها و حوزههای علمیه با پسوند فلسفه کلام اسلامی همراه است و در این مراکز از گرایشی با عنوان فلسفه سیاسی نمیتوان یاد کرد. بهجرأت میتوان گفت فلسفه سیاسی در دانشکدههای فلسفه، مغفول واقع شده است.
البته این وضعیت در مورد مراکز پژوهشی تا اندازهای متفاوت است و مراکز بسیار اندکی وجود دارند که به این مسئله بهصورت تخصصی میپردازند. در ایران از 2 نهاد میتوان یاد کرد که بهصورت رسمی و در قالب گروهی مستقل به مباحث فلسفه سیاسی میپردازند؛
نخست، گروه فلسفه سیاسی در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی وابسته به پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و دیگری گروه فلسفه سیاسی انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه قم. همچنین میتوان از واحد فلسفه سیاسی در گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علوم اسلامی رضوی نیز یاد کرد که بهصورت حاشیهای در این زمینه فعالیت داشته است.شاید لازم باشد برای بهبود وضعیت دانش فلسفه سیاسی و بهویژه فلسفه سیاسی اسلامی، گروههای پژوهشی و مراکز آموزشی بیشتری تأسیس شود و با ایجاد رشته فلسفه سیاسی به توانمندسازی آن بپردازیم.
البته جای امیدواری است که برخی تکدرسها درباره فلسفه سیاسی مانند چیستی فلسفه سیاسی اسلامی و امکان فلسفه سیاسی اسلامی توسط مجمع عالی حکمت اسلامی در قم برگزار شده و نویدی است برای پاگرفتن رشتهای مستقل در حوزه فلسفه سیاسی.اجمالاً یادآور میشوم اگرچه مطالعه وضعیت فلسفه سیاسی ایران تا اندازهای مأیوسکننده است اما این وضعیت نسبت به سالهای گذشته امیدوارکننده است و چشمانداز آینده آن نیز بسیار روشن است و با توجه به کارها و فعالیتهایی که در برخی از مراکز علمی و بهویژه مراکز پژوهشی صورت میگیرد امروزه نسبت به گذشته از وضعیت بسیار بهتری برخورداریم و به خواست خدا در آینده نیز، که بسیار دور نیست، وضعیت مناسبتری را شاهد خواهیم بود.
بحثهایی در موضوع فلسفه و حکمت سیاسی متعالیه در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی در حال انجام است که با برگزاری همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه و انتشار آثاری در این زمینه تکمیل خواهد شد و میتواند فضای خوبی را پدید آورد؛ بهویژه اینکه امید است این بحثها با مباحث آموزشی در حوزههای علمیه و دانشگاهها هم گره بخورد و وضعیت روشنتری را ترسیم کند.