موضوع، عجیبتر هم میشود وقتی بدانید که با پول سروکار داشتن میتواند سختی انزوای اجتماعی را کم کند و حتی از درد جسمی بکاهد. زمانی این امر عجیب بهنظر میرسد که بدانیم کار پول چیست. برای اقتصاددانان، پول صرفاً یک ابزار مبادله است که زندگی اقتصادی را کارآمدتر میکند. همانگونه که تبر امکان بریدن درخت را برای انسان فراهم میکند، پول به ما اجازه میدهد که بازارهایی داشته باشیم که به گفته اقتصاددانان سنتی، بهای هر چیزی از یک قرص نان تا تابلویی از پیکاسو را معین میکند. اما پول بیش از تبر یا تیشه، حسادت، فشار روحی یا هیجان ایجاد میکند و بهنظر میرسد نمیتوانیم بهطور منطقی با آن برخورد کنیم. اما چرا؟
رابطه ما با پول جنبههای بسیاری دارد. بهنظر میرسد برخی به انباشتن آن معتاد هستند،
در حالی که برخی دیگر نمیتوانند جلوی خرجکردن خود را بگیرند و نمیتوانند برای روز مبادا پسانداز کنند. همزمان با آنکه اطلاعات بیشتری درباره تأثیر پول بر خودمان به دست میآوریم، معلوم میشود که مغز برخی افراد طوری به آن واکنش نشان میدهد که به یک ماده مخدر واکنش نشان میدهد، در حالی که پول برای پارهای افراد مانند یک دوست است. برخی مطالعات نشان میدهد که میل به پول حتی با اشتها نسبت به غذا رابطه دارد و البته از آنجا که داشتن پول زیاد سبب میشود که بتوانید چیزهای زیادی بخرید، عملاً مترادف با موقعیت اجتماعی است، بهطوری که از دستدادن آن باعث افسردگی و حتی خودکشی میشود. در روزگاری که مشکلات اقتصادی بر زندگی بسیاری از افراد سایه افکنده است، پیبردن به روانشناسی پول میتواند نحوه برخورد ما را با آن بهبود بخشد.
ارزشهای نسبی
پول حتی بهعنوان ابزار ساده مبادله، میتواند شکلهای شگفتانگیزی بهخود بگیرد؛ از پوست درخت و پرهای قدیمی گرفته تا سکه طلا، اسکناس و اطلاعات در کامپیوتر بانک. ارزش یک اسکناس 100 دلاری مثلاً به میزان سوخت یا غذایی بستگی دارد که میتوان با آن خرید. وقتی در فروشگاهی 5000 تومان به شما کمتر میدهند، نباید بیشتر از زمانی ناراحت شوید که در یک معامله 3میلیون تومانی، به همین اندازه به شما کم بدهند.
دانیل آریلی از مؤسسه فناوری ماساچوست یکی از این افراد است. وی معتقد است که جامعه معاصر 2دسته متمایز از قوانین رفتاری را فراروی ما قرار میدهد؛ یکی هنجارهای اجتماعی است که گرم و مبهم است و هدف از آن ایجاد روابط بلندمدت، اعتماد و همکاری است و دیگر یک دسته هنجارهای بازاری وجود دارد که حول محور پول و رقابت میچرخد و افراد را تشویق میکند که منافع خود را مقدم بدارند.
مبادله اقتصادی در سراسر تاریخ انسان جریان داشته و از اینرو احتمالا نیاکان ما ظرفیتی غریزی برای تشخیص تفاوت بین موقعیتهای مناسب هنجارهای اجتماعی یا بازاری پیدا کردهاند و این امر مدتها پیش از اختراع پول رخ داده است. به هر حال میتوانیم به این تمایز پی ببریم.
به هر شکل، بهنظر میرسد ما سریعاً و بهطور نیمهآگاهانه علائم مربوط به قلمرو هنجارهای بازاری را میشناسیم. آزمایشهایی که در سال 2007 صورت گرفته، نشان میدهد که حتی تماسی گذرا با مفاهیم مربوط به پول ما را در ذهنیت بازارمحور قرار میدهد و سبب میشود ما بهگونهای متمایز بیندیشیم و رفتار کنیم.
کتلین ووس از گروه بازاریابی دانشگاه مینهسوتا در مینیاپلیس در آمریکا و همکارانش از دانشجویان خواستند با یک رشته کلمات که ربطی به پول نداشتند (مانند سرد، میز یا بیرون) با دستهای دیگر که به پول ربط داشتند (مانند حقوق، هزینه و پرداخت) جملات معنادار بسازند؛ آنگاه از این افراد در 2گروه خواستند چند صفحه را به شکلی خاص درآورند. این پژوهشگران دریافتند که داوطلبانی که با کلمات مربوط به پول سروکار داشتند، مدت طولانیتری روی این مسئله کار کردند.
در آزمایشی دیگر، افرادی که در گروه کلمات مربوط به پول بودند، بسیار کمتر از افراد گروه غیرمربوط به پول به کسانی که کمک میخواستند، کمک کردند.
شخصیتهای دوگانه
ووس معتقد است در اینجا یک اصل ساده صدق میکند. وی میگوید: پول سبب میشود آدم احساس خودکفایی کند. احتمال اینکه این افراد برای کسب اهداف شخصی تلاش به عمل آورند، بیشتر است و همچنین آنان ترجیح میدهند از دیگران جدا باشند. شاید بخش اجتماعی ما چنین رفتاری را تأیید نکند، اما این کار برای بقا سودمند است.
این توانایی برای ارزیابی اینکه کدام دسته از هنجارها در یک موقعیت مشخص کاربرد دارد، در هدایت رفتارمان اهمیت دارد. این خاصیت باعث میشود مثلاً در بحبوحه یک مذاکره تجاری رقابتی، اعتماد بیش از اندازهای صرف نکنید یا این اشتباه را نکنید که به خاطر پختن غذایی خوشمزه توسط مادرزن خودتان، به وی پول بدهید. آریلی میگوید: هنگامی که هنجارهای اجتماعی و بازاری را از هم جدا نگه میداریم، زندگی بهخوبی جریان دارد اما وقتی ایندو با هم قاطی میشود، مشکل شروع میشود.
اصل کار، ایجاد توازن درست بین این دو ذهنیت است. این امر به آن معنا نیست که به هیچ وجه نباید روی آرزوهای خارجی متمرکز شویم؛ هر کسی برای مواجهه با بخشهایی از زندگی که با هنجارهای بازاری اداره میشود، نیازمند پول است و همه میدانند که فشار مالی میتواند باعث افسردگی، ازدستدادن خویشتنداری و کاهش عمر متوسط شود. ایجاد رابطه متوازنتر با پول مهم است، اما بهراحتی امکانپذیر نیست. یافتههای ووس که جنبهای خاص از رابطه روانی ما را با پول نشان میدهد، یک دلیل دشواری این کار است.
تحقیق دیگری که اخیرا توسط گروهی دیگر از دانشمندان انجام شده و نتایج آن قرار است در نشریه علوم روانشناختی درج شود، نشان داد کسانی که از جانب دیگران طرد یا دچار درد جسمی شدهاند، احتمال کمتری دارد که پول به کسی هدیه بدهند. همین محققان به این نتیجه رسیدند که صرف دست زدن به پول، از اضطراب ناشی از طرد اجتماعی میکاهد و همچنین درد جسمی ناشی از دستزدن به آب داغ را کم میکند.
استیفن لی از دانشگاه اگزتر در انگلیس و پال وبلی از دانشگاه لندن علت دیگری را برای نگرش غیرسالم و وسواسی نسبت به پول مطرح کردهاند. آنان معتقدند پول مانند ماده مخدر روی ذهن ما تأثیر میگذارد و باعث میشود برخی مثلاً دچار وسوسه پایانناپذیر قمار شوند. به اعتقاد آنان، پول مانند نیکوتین یا کوکائین میتواند نقاط درک لذت را در مغز فعال کند. البته پول با تأثیرگذاشتن بر ذهن و احساس، باعث نوعی برانگیختگی در انسان میشود.
گروهی دیگر از دانشمندان در فرانسه آزمایشهایی انجام دادند تا ببینند آیا عطش نسبت به پول مستقیماً ارتباطی با اشتها نسبت به غذا دارد یا ندارد. این تحقیقات 3 کشف به همراه داشت: احتمال اینکه افراد گرسنه به مؤسسات خیریه پول کمک کنند، کمتر از کمک کسانی بود که سیر بودند. دوم اینکه کسانی که تصور میکردند در یک مسابقه بختآزمایی برنده مقدار زیادی پول شدهاند، توانستند بیشترین مقدار شیرینی را بخورند. و آخر اینکه کسانی که در اتاقی نشسته بودند که بوی غذایی خوشمزه در آن پخش شده بود، کمتر از کسانی که در اتاقی با بوی معمولی نشسته بودند، پول اهدا کردند. آنان از این یافتهها چنین نتیجهگیری کردند که مغز ما همانطور درباره مسائل مربوط به پول میاندیشد که درباره غذا فکر میکند؛ در نتیجه، در ذهن ما ایندو مترادف هستند.
هنوز معلوم نیست چرا بعضی افراد اینقدر به پول اهمیت میدهند، در حالی که برای عدهای دیگر اینگونه نیست. کسانی که به قدری بیپول هستند که از چیزهای دیگر غفلت میکنند، لزوماً معتاد نیستند؛ ممکن است عدهای حریص و برخی دیگر نیازمند (مثلاً تشنه موقعیت اجتماعی یا استفاده از پول برای جبران برخی کمبودها) باشند. آنچه معلوم است، این است که پول احساسات و کشمکشهای ذهنی بزرگی در انسان پدید میآورد.
نیوساینتیست- 18 مارس 2009