پس از شروع به کار شوراها در سال 1378 و آغاز شیوه جدید مدیریت شهری در کشور، کمتر کسی میتوانست تصور کند که در مدتی کوتاه شوراها به ارکان اجتماعی اداره شهرها و روستاها تبدیل شوند و از سوی مردم پایگاهی مناسب برای بروز خواستهها و نیازهایشان دانسته شوند.
اما با اولین دوره فعالیت شورا، افکار اجتماعی پیرامون آن بهوجود آمد و به عنوان بازوان پرتوان و قابل تکیه اجتماعی به آن توجه شد. پس از یک دور فعالیت افرادی که به عضویت این شوراها درآمدند، تلقی سیاسی از اطراف آن زدوده شد و کارکردهای اجتماعی این نهاد بیشتر حائز اهمیت شد.
شاید از این رو بود که در سال 1382 و به هنگام انتخاب دوم شوراهای شهر کشور، سیاسیانگاری به کناری نهاده شد و مردم به رویکردهای اجتماعی کاندیداها رأی دادند؛ رویکردی که در ساختار شهرها و روستاها و فراهم آوردن امکانات رفاهی و اجتماعی، دارای برنامه بود و از سوی مردم نیز با استقبال روبهرو شد.
شوراهای دوم برعکس اولین دوره به فعالیت اجتماعی اهتمام ویژهای کردند و تحولات اجتماعی را به عنوان رکن اصلی فعالیتهای خود قلمداد کردند. آنان در دوره چهار سال فعالیت، این امکان را یافتند تا با قدرت بیشتر و تمرکز بر فعالیتهای اجتماعی، چهرهای متفاوت از شهرها بسازند و به تحولات اجتماعی در ابعاد گوناگون توجه بیشتری کنند.
شاید بر اساس این تجربه بود که شوراها، از یک نهاد سیاسی، به نهادی کاملاً اجتماعی تبدیل شد و امروز نیز افرادی که برای فعالیت در شوراها آماده فعالیت و رقابت هستند، از فعالان عرصه اجتماعیاند. حتی سیاستورزان نیز که قصد شرکت در انتخابات شوراها را دارند، جامه سیاست از تن بهدر میکنند و به هیأت فعالان اجتماعی، قامت میافرازند و در این قالب، ماهیتی اجتماعی مییابند.
بیتردید، این تلقی که حتی خود را به سیاستمداران بنام نیز تحمیل میکند، برآمده از خواست مردم است. مردم افرادی را در شوراها انتخاب میکنند که اجتماعاندیش باشند نه سیاستمدار.