که در آن بهگونهای تخصصی و البته به شکلی که همگان دریابند به موضوع هنر پرداخته شده است. آثار ارائه شده در این نمایشگاه که شامل ویدئو فیلمها و آثار نقاشی و طراحی یکی از ستارههای هنری بلژیک یعنی میشائل بورمنس است، قبل از هر چیز بازدیدکنندگان هاج و واج این نمایشگاه را بهت زده کرده است. مطلب پیش رو که از مجله آلمانی آرت ترجمه شده نگاهی است کوتاه بر آثار ارائه شده در این نمایشگاه که به واقع دیدگاه هنری متفاوتی را پیش روی خواننده قرار میدهد.
معمولا مردم به کسانی که فکر و ذهنشان بیشتر معطوف بهخودشان است به چشم خود گرا یا خودمدار مینگرند. اغلب مردم اینگونه اشخاص را که عموما حوصله همه را سر میبرند از خودراضی میدانند. همین وضعیت در مورد هنرمندان نیز صدق میکند. وقتی چیزی از بیرون وارد اثر هنری نشده باشد منطق حکم میکند که در مقابل هم چیزی از آن بیرون نیاید و تعجبی هم ندارد که هیچ کس از آن سر درنیاورد. درباره میشائل بورمنس هم موضوع هنر درمیان است؛ البته خودمداری برای او به پایان نرسیده بلکه تازه شروع شده است. او با این خودمداری بازی میکند و جالب اینجاست که نه تنها مسئولان نمایشگاه و همکارانش بلکه بازدیدکنندگان نیز باید در این خودگرایی وی همکاری کنند. یکی از ویدئو فیلمهای او توفان نام دارد. این فیلم درباره 3 مرد با لباسهای سفید رنگ است که بیتفاوت در یک فضای بسته نشستهاند. بهنظر میرسد که آنها منتظر چیزی هستند.
آنها در حقیقت در انتظار ورود تماشاچیان هستند چون به محض ورود یک بازدیدکننده به این فضای کم نور، پروژکتورها با صدای ناهنجاری شروع به کار میکنند و در میان خروش برق آسای این کارگاه هنری که بیشتر به یک ماشین شبیه است این 3 مرد کار شاعرانه خود را آغاز میکنند. خود آنها در واقع اثر هنری هستند. پس از لحظاتی تصاویر فیلم بهشدت میلرزد گویا در حال خاموش شدن است البته تا زمانیکه کسی به آنها نگاه میکند سیستم ثابت است و چنین بهنظر میرسد بازدیدکنندهای که اکنون در مقابل این اثر ایستاده توسط نور پروژکتورها شکار شده است. بدون هنر بازدید کنندهای وجود ندارد همچنان که بدون بازدیدکننده هنری وجود نخواهد داشت.
زنگار نوستالژیک
میشائل بورمنس بلژیکی که جدیدترین آثار وی هماکنون در شهر هانوفر آلمان در معرض نمایش عموم گذاشته شده است سالهاست که در زمره ستارگان عرصه هنر قرار دارد. آثار این هنرمند 46 ساله بر دیوار موزه هنرهای مدرن نیویورک درآمریکا آویزان است. نئو راوخ نقاش سرشناس اهل آلمان نیز قصد دارد او را بهعنوان پروفسور به دانشگاه گرافیک و هنر شهر لایپزیک آلمان آورده و جانشین خود کند. بورمنس جزو آن دسته از هنرمندان طنزپردازی است که مانند کریستین یانکووسکی با طنز و شعر هنر را از فراز پایههای پرستش به زمین مشاهده و تجربه کشانده است.
بورمنس چیزی را به تصویر نمیکشد، او نقیضهسازی میکند و مانند همه کنایه پردازان بزرگ برای او نیز آنچهبه تمسخر میگیرد ارزشمندترین است. این را میتوان از زنگار نوستالژیکی که بر سطح تابلوهای او نشسته و یا از فیلمها و کاغذهای طراحی پر از لکه او و نیز نقاشیهایی دریافت که کهنه و قدیمی بهنظر میرسند. عنصر انسان همیشه در آثار بورمنس دیده میشود. انسانها در آثار بورمنس متعلق به عصر دیگری هستند. پوشش آنها، حرکات و ظاهرشان همگی به سالهای 40 یعنی دوران جنگ جهانی دوم و در حقیقت به سالهای تصرف و اشغال و توهم باز میگردد.
خودگرایی جنون آمیز
آلمانی نام یکی دیگر از آثار ارائه شده از این هنرمند بلژیکی است. این اثر عبارتاست از: یک جعبه سیاه کوچک که بر یک دیوار سیاه آویزان است. دو طرف این جعبه از آیینه ساخته شده و از داخل آن میتوان ردیفی از انسانهای مینیاتوری را دید که به پرده بسیار بزرگی در قسمت جلویی جعبه زل زدهاند. روی پرده یک فیلم ویدئویی در حال نمایش است .در این فیلم مردی دیده میشود که به دستهایش خیره شده است. دستهای او بهتدریج بالا و پایین میروند، گاهی در خلأ دراز شده و سپس کج و معوج و آنگاه کشیده میشوند.
این فیلم به گفته کارشناسان، استعاره از سیستم هنر است. بازدیدکنندگان نمایشگاه هانوفر به تماشاچیان مینیاتوری نمایشگاه نگاه میکنند. تماشاچیان مینیاتوری هم به یک مرد چشم دوختهاند که دستهایش را نگاه میکند در حالیکه نه خود آن مرد و نه بازدیدکنندگان نمیدانند که منظور از این حرکات چیست به غیراز اینکه زل زدن به این دستها آن هم بدون هیچ دلیل و نتیجهای لذت بخش است؛ بهویژه وقتی که احساس میکنی که جزئی از آن هستی. هنر مدتهاست که به یک سیستم بسته با منطق خاص خود تبدیل شده است؛ سیستمی که چون به ندرت چیزی از بیرون وارد آن میشود لذا میزان تاثیرگذاری آن نیز بر بیرون کمتر است.
هنرمندان هم مدتهاست کارشان این شده که یا خودشان را به تصویر میکشند و یا تابلوهای قدیمی خود را از نو نقاشی میکنند؛ همچنان که موزهها نیز مشغول ترتیب دادن نمایشگاههایی درباره خود هستند بهطوری که اکنون خود موزهها هم از حیث معماری به آثار هنری تبدیل شدهاند. همه چیز گویی بهطور متقابل در حال انعکاس یافتن است. این همان نگرش جنون آمیز بر خود است که از سلسله مراتب روشنی نیز بر خوردار است. انسانها در جعبه هنری بورمنس خیلی کوچکند، برعکس خود هنرمند که در حد غیرطبیعی بزرگ، خداگونه و تخیلی است.
پایان خود مداری در هنر
ارتباط میان اثر هنری و بیننده در نقاشیهای بورمنس نیز مطرح است. البته در نقاشی هم
نتیجهگیریهای او مایوسکننده است. در نقاشیهای وی کوچکترین اثری از احساس بیهودگی موجود در ویدئو فیلمها و تصاویر دیده نمیشود. نه از طنز خبری است و نه از شکوه حرکات آهسته و بدون هدف چیزی میتوان دید بلکه به جای آنها پرترههای عجیب از انسانهایی دیده میشود که کلاههای غیرطبیعی بر سر داشته و نگاهشان را از بازدیدکنندگان میدزدند.
برای این نقاشیهای گچ رنگی مالیخولیایی یک اتاق ویژه رزرو شده است که بهتر است فکر وارد شدن به این اتاق به سرمان نزند. اما در آثار گرافیک اوضاع کاملا متفاوتتر از نقاشی و ویدئو فیلم است. گرافیک حرفه اصلی بورمنس است. در یک اثر طراحی با مداد این هنرمند، چند مرد دیده میشود که در 2 ردیف روی سهپایههای به هم متصلی در کنار هم نشستهاند. این افراد شبیه نقاشان فضای باز یا بازدیدکنندگان یک گالری و یا حتی منتقدان هنری هستند. نگاه آنها به جلو دوخته شده است درست به نوشته کم رنگی که به سختی قابل رویت است؛ به کلمه «هیچ».
آنها با تمرکز و دقت بسیاری به این کلمه خیره شدهاند. این اثر هنری را نمیتون لمس کرد چون جسم ندارد و فقط یک تصویر است و همانطور که بازدیدکننده به هیچ نگاه میکند هنرمند هم چیزی جز هیچ خلق نکرده است. با این اوصاف آیا نمیتوان گفت که این، پایان باشکوه هنر ناخوشایندی است که بهخود پرداخته است؟ هماکنون بازدیدکنندگان این نمایشگاه مشتاقانه در انتظار نمایشگاه بعدی بورمنس هستند در حالیکه امیدوارند در نمایشگاه آتی وی در مقابل این هیچ، چیز جدید هیجان انگیزی رشد کرده باشد. نمایشگاه میشائل بورمنس تا 21 ژوئن (31خرداد ماه)دایر است.
zeit.de