آنچه انسان بدان عشق می‌ورزد، نمی‌توان پنهان کرد. امیر حاج‌رضایی عاشق فوتبال، کتاب و سینماست اما به دلایلی که به متن فوتبال ایران بازمی‌گردد، مدت‌هاست که درباره فوتبال ایران و جهان با هیچ رسانه‌ای صحبت نمی‌کند.

امیر حاج‌رضایی

همشهری آنلاین - فرشاد شیرزادی: آنچه انسان بدان عشق می‌ورزد، نمی‌توان پنهان کرد. امیر حاج‌رضایی عاشق فوتبال، کتاب و سینماست اما به دلایلی که به متن فوتبال ایران بازمی‌گردد، مدت‌هاست که درباره فوتبال ایران و جهان با هیچ رسانه‌ای صحبت نمی‌کند. حاج‌رضایی، این کارشناس و مفسر و منتقد فوتبال مانند زنده‌یاد حمیدرضا صدر و حمید علیدوستی درست به مثابه یک مخاطب حرفه‌ای، ادبیات، فلسفه و روانشناسی را دنبال می‌کند و گزاف نگفته‌ایم اگر عنوان کنیم که دانشی مانند روشنفکران قدر اول این سرزمین در حوزه مطالعاتی‌اش دارد و مطالعات پیوسته و مستمرش دانش و شناختی کم‌نظیری از چند و چون امروز جهان به او می‌دهد. گپ زدن با حاج‌رضایی لذت‌بخش است. از هر جا که صحبت کنیم، حرف‌های گرم و گیرا برای گفتن دارد. از اورهان پاموک، نویسنده کشور همسایه‌مان ترکیه و برنده نوبل ادبیات گرفته تا بالزاک، دیکنز، سارتر، سیمون دوبووار، تولستوی، داستایوسکی، کافکا و کامو که البته از سخنانش چنین برمی‌آید که علاقه خاصی به آخری یعنی آلبر کامو دارد. گرچه حاج‌رضایی درباره فوتبال با کسی صحبت نمی‌کند اما دلیل نمی‌شود که سخنان او را در حوزه‌های دیگر که صاحب اندیشه و نظر است، نشنویم. با این بازیکن و مربی سابق فوتبال و مفسر و کارشناس و منتقد درباره کتاب، ادبیات، فلسفه و روانشناسی صحبت کردیم تا نقبی به دانش او بزنیم که در جهان فکری او چیزی از علم فوتبال کم ندارد. با ما همراه باشید.

چه وجه اشتراکی بین ادبیات، کتاب و فوتبال وجود دارد که تا بدین اندازه مطالعه ادبی و دیگر کتاب‌های هنری و فلسفی را دنبال می‌کنید؟ در جریان هستم و می‌دانم که علاقه خاصی به آثار «آلبر کامو» و «ژان پل سارتر» دارید. همچنین می‌خواهم بدانم که چقدر از نویسندگان ایرانی شناخت دارید؟ آثار این بزرگواران را چقدر و با چه جزئی‌نگری‌هایی دنبال کرده‌اید؟

با آثار نویسندگان ایرانی آشنایی نسبتاً خوبی دارم. مثلاً آثار نویسندگانی مانند محمود دولت‌آبادی، زنده‌یادان احمد محمود، هوشنگ گلشیری و دکتر رضا براهنی را سر حوصله و با دقت خوانده‌ام. همچنین علاقه خاصی به آثار خانم سیمین دانشور دارم. آثار نویسندگانی مانند خانم الهام فلاح را هم دنبال کرده‌ام. حتی سعی کرده‌ام که تا به امروز آثار نویسندگان جوان را هم بخوانم.

اصلاً دغدغه شما کتاب و ادبیات است؟ در دنیای بی‌انتهای کتاب به دنبال چه می‌گردید؟

از نوجوانی به کتاب علاقه‌مند بودم. گاهی اوقات به خیابان انقلاب فعلی می‌رفتم و در بورس کتابفروشی‌های آن راسته قدم می‌زدم و کتاب‌های مورد علاقه‌ام را پیدا می‌کردم، می‌خریدم و می‌خواندم. هر بار به اندازه وسع خودم سعی می‌کردم کتاب مورد علاقه‌ام را بخرم. این سنت برایم همچنان ادامه دارد. اما با گذر زمان این رسم دیرین در من شدت یافته. به مرور زمان به نوعی به کتابخوانی اعتیاد پیدا کردم.

بدون کتاب هرگز به مسافرت نمی‌روم

وابستگی امروز شما به مطالعه چه شکل و شمایلی دارد و از چه جنسی است؟

باید این گونه برایتان بگویم که اگر بخواهم یک دو روز هم به مسافرت بروم، در کنار وسایل شخصی‌ام قطعاً یک دو جلد کتاب هم باید همراه داشته باشم. طبعاً در کنار کتاب‌ها دفترچه یادداشتی هم دارم.

با این دفترچه یادداشت چه می‌کنید؟

معمولاً بخش‌هایی از کتاب‌هایی را که می‌خوانم، استخراج می‌کنم و در دفترچه یادداشتم، می‌نگارم. بعضی از کتاب‌ها را چند بار می‌خوانم. گاه به یادداشت‌هایم مراجعه می‌کنم و روی آنها مروری دارم. در حال حاضر هم که دوران بازنشستگی‌ام را می‌گذرانم، مطالعه‌ام نسبت به گذشته بیشتر شده و ساعات بیشتری را به کتاب اختصاص می‌دهم. باید اعتراف کنم که مطالعه ساعات قابل توجهی از زندگی این روزهای مرا به خودش اختصاص داده.

چرا کتاب و فرهنگ این‌قدر برایتان اهمیت داشته و دارد؟

کتاب را دوست داشتم. از ابتدا موضوع دلی بود و به شکلی غریزی در وجودم نضج گرفت. اما بعدها همین مطالعه برایم به یک نیاز تبدیل شد. البته نمی‌توانم در مورد خودم قضاوت کنم و سخن بگویم اما دوستانم بارها گفته‌اند که همین مطالعه جدی، زبانم را سلیس کرده. قطعاً به گسترش دایره واژگانم انجامیده و در بسیاری موارد در متن زندگی می‌توانم از واژگان، جملات و محتوا و مضمون کتاب‌ها بهره ببرم و درس بگیرم.

به چه قیمتی مطالعه را ادامه می‌دهید؟

از دوران نوجوانی تا به امروز مطالعه برایم ارزشی محفوظ داشت. همچنین با خواندن کتاب نوعی انرژی در وجودم آزاد می‌شود. مطالعه روحیه مرا بالا می‌برد. طبعاً در دورانی که کار می‌کردم، به قول دوستانم ادبیات به دایره واژگان و شیوایی بیانم کمک می‌کرد. تأثیر مطالعه بر حوزه‌ای که به آن علاقه خاصی داشتم، یعنی فوتبال کاملاً مشهود بود. این تأثیر به گونه‌ای غیر قابل انکار است.

اشاره کردید که مطالعه دایره واژگان را وسعت می‌بخشد و بیان را شیواتر و سلیس‌تر می‌کند. اساساً خواندن محتوای ادبیات چه فایده‌ای دارد؟ مثلاً با خواندن فلسفه برای پرسش‌های ذهنی‌مان پاسخ‌های قانع کننده می‌یابیم. محتوای ادبیات به چه درد می‌خورد؟

البته باید اعتراف کنم که فقط در حوزه ادبیات مطالعه نمی‌کنم. دایره مطالعاتی من در حوزه روانشناسی هم هست. اخیراً سلسله‌ای از کتاب‌های دکتر «اروین د. یالوم» را می‌خوانم که برایم بسیار قابل تأمل است. بخشی از مطالعاتم همان‌طور که اشاره کردید به مطالعه فلسفی اختصاص دارد. به قول سینمایی‌ها هیچ‌گاه خودم را در یک ژانر خاص محدود نکرده‌ام. از خلال مطالعه کتاب در حوزه‌های مختلف اطلاعات فراوانی کسب می‌کنم. گرچه ممکن است چشمم با مطالعه بیشتر ضعیف‌تر شود و نمره عینکم بالا برود اما در عوض بینش و نگرشم نسبت به جهان را تغییر می‌دهد. مطالعه در یک کلام کمک می‌کند که یک موضوع را از چند بُعد و منظر بنگرم و فراتر از یک زاویه محدود آن را مورد بررسی قرار دهم. سودهایی که به خودم می‌رسد به مراتب بیشتر از بالا رفتن نمره عینکم است!

عادت شما به کتاب چه سویه‌های دیگری دارد؟ یعنی تا به حال شده که برایتان دردسر هم فراهم کند؟

گاه برای یافتن یک کتاب چندین روز وقت صرف می‌کنم. برخی کتاب‌ها را پس از کلی گشت و گذار پیدا می‌کنم. در مجموع اگر در یک کلام بگویم که مطالعه را به شدت دوست دارم و بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی‌ام را مانند هر انسان دیگری برطرف می‌کند، بیراه نگفته‌ام.

حاج‌رضایی در دانشگاه چه رشته‌ای خواند؟

در دانشگاه در چه رشته‌ای درس خواندید؟

در دانشگاه ادبیات فارسی خواندم. من تا مقطع کارشناسی ادبیات را ادامه دادم اما در ادامه، مطالعات دانشجویی راضی‌ام نکرد. بنابراین مطالعه را به شکلی جدی‌تر و حرفه‌ای ادامه دادم.

به تشویق چه کسی ادبیات خواندید؟

زمانی که ما درس می‌خواندیم، وقتی وارد دبیرستان می‌شدیم سیکل را طی می‌کردیم و سپس دست به انتخاب رشته می‌زدیم. پس از پایان سال سوم دبیرستان برای ادامه تحصیل در سال چهارم دبیرستان سه رشته پیش رویمان بود تا ادامه تحصیل دهیم. یکی طبیعی و دیگری ریاضی و دست آخر ادبی. اگر مجموع نمراتمان قابل قبول بود به فراخور می‌توانستید رشته دیگری را انتخاب کنید. البته آن زمان رشته زیست‌شناسی و تجربی به رشته «طبیعی» موسوم بود. من محتمل از همان ابتدا دریافتم که علاقه چندانی به ریاضیات ندارم. خیلی هم در این درس ضعیف بودم. در علوم طبیعی ۵۰ به ۵۰ بودم و دو به شک که طبیعی بخوانم یا ادبیات.

کجا درس می‌خواندید؟

در دبیرستان امیرکبیر در تهران درس می‌خواندم.

معلمی که مربی فوتبال را تشویق کرد

معلم یا مربی خاصی تشویقات نکرد؟

چرا! اتفاقاً آنجا معلم شریفی داشتیم که به من می‌گفت که روحیات و خلق و خو و نحوه درس خواندنم با رشته ادبیات سنخیت بیشتری دارد. در آن دوره، آن معلم با توجه به انشاهایی که می‌نوشتم و درس‌هایی که پاسخ‌هایشان را با تکیه بر حافظه نیرومندم، از بر می‌کردم، تردید مرا در انتخاب رشته زایل کرد. آن معلم کمک و تشویقم کرد که در چهارم دبیرستان و پس از سیکل در رشته ادبیات ادامه تحصیل دهم.

اشاره کردید که اگر یک دو روز هم به مسافرت بروید حتماً یک دو جلد کتاب با خود به همراه خواهید برد. در گذر سالیان، چه کتابی را بیشتر از دیگر کتاب‌ها خوانده‌اید و برایتان بیشتر اهمیت داشته یا به طریقی در متن زندگی شما موثر واقع شده است؟ آن کتابی که تغییری در زندگی شما ایجاد کرده چه کتابی بوده است؟

در مقاطعی نویسندگان مختلف برایم اهمیت خاصی داشته‌اند. در دوره‌های بعدی تغییر ذائقه دادم. البته این بدان معنی نیست که کتاب‌های قبلی را پس بزنم یا آنها را از یاد ببرم و کناری بنهم. در دوره‌ای سراغ نویسندگان خاصی را گرفته‌ام. مثلاً در دوره‌ای به کتاب‌های نیکوس کازانتزاکیس علاقه‌مند شدم. تقریباً در همان مقطع حدود ۹۰ درصد آثار او را خواندم. بعدها علاقه وافری به نویسندگان امریکای جنوبی پیدا کردم. از گابریل گارسیا مارکز گرفته تا ماریو بارگاس یوسا و خولو کورتاسار. بعدها حتی شعرهای پابلو نرودا را خواندم. از روی شعرهایش یادداشت برداری کردم و آن یادداشت‌ها هنوز محفوظ است. بعدها آثار خورخه لوئیس بورخس را خواندم و در ادامه همان روند، آثار دیگر نویسندگان امریکای جنوبی را پی‌گرفتم. یک کتاب هم برایم راهگشا بود و پیش از همه نویسندگانی که نام بردم، اثرش را خواندم. کتاب «آقای رئیس جمهور» اثر میگل آنخل آستوریاس نویسنده گواتمالایی که برنده جایزه نوبل شده، بود. جملگی این مطالعات سرآغازی شد که به سمت نویسندگان دیگری از امریکای مرکزی مانند «کارلوس فوئنتس» بروم.

«آلبر کامو» را از همه بیشتر دوست دارم

میان این نویسندگان ذهن و زبانتان به کدام نویسنده نزدیک‌تر است؟

از میان همه نویسندگان، جهان فکری آلبر کامو را بیشتر از دیگران دوست می‌دارم. کتاب‌های سارتر و خانم سیمون دو بووار را دوست دارم. آثار نویسندگانی مانند رومن رولان و آندره ژید را هم مطالعه کرده‌ام. مهم‌تر از همه صبوری زیادی به خرج دادم و کتاب ۷ جلدی مارسل پروست به نام «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» را خواندم. می‌دانید که این کتاب حجیم و سخت‌فهم و دیرفهم است. در حین این کتاب ناچار شدم یادداشت‌برداری مفصلی کنم و با این اوصاف در حال حاضر هم که دارم با شما مصاحبه می‌کنم، احاطه ذهنی به این کتاب ندارم. اما یک کتاب کوچک دیگر مرحوم مهدی سحابی مترجم همین کتاب، در فهم «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» نوشت که به درک کتاب کمک شایانی می‌کرد. او این رمان را تحلیل کرده و در آن به شخصیت‌ها می‌پردازد و به نوعی شخصیت‌های داستان را از منظر روانشناسی ریشه‌یایی و بازشناسی می‌کند. من از طریق آن کتاب، درکم نسبت به فهم کتاب بیشتر شد.

اشاره کردید که وقتی یک کتاب را می خوانید یادداشت‌برداری می‌کنید. خودتان هم داستان یا هر نوع اثری را تولید می‌کنید؟

فیش‌برداری می‌کنم. در طول زندگی پر فراز و فرودم، خیلی‌ها مشوقم بودند که بنویسم. یکی از آنها که وقتی صحبتش به میان می‌آید، رفتنش برایم بسیار دردناک است، مرحوم حمیدرضا صدر است. وقتی که همکاری‌های فوتبالی داشتیم، آقای صدر، تقریباً هر چند وقت یکبار به من می‌گفت که چرا نمی‌نویسم. او به من اشاره می‌کرد که زمینه‌های نوشتن را برای خودم فراهم کنم و از آنجا که با نثرهای مختلف آشنایی دارم، اصرار داشت که فقط بنویسم. می‌توانم بگویم که بخش اعظمی از اینکه تا به امروز وارد عرصه نوشتن کتاب نشده‌ام، مربوط به محتوای واژه «تنبلی» است. اگر این واژه را به کار می‌برم، به این دلیل است که صداقت داشته باشم و با خودم و شما رودربایستی نکنم. بخش دیگری از امر ننوشتن هم به دلیل اتفاقاتی بود که در زندگی خودم رخ داده و مرا از حس و حال نوشتن دور کرد. اما هر از چند روز یکبار مطالبی درباره مشاهداتم و فیلم‌ها و کتاب‌هایی که می‌بینیم و می‌خوانم، می‌نویسم.

امیر حاج‌ رضایی: بدون کتاب هرگز به مسافرت نمی روم
امیر حاج رضایی

چقدر فیلم می‌بینید؟

فیلم هم زیاد می‌بینم چون سینما را هم دوست دارم. این یادداشت‌ها در حال حاضر به چندین دفترچه تبدیل شده. در این دفترچه‌ها از نویسندگان مختلف نام برده‌ام و گاه اثرشان را برای خودم تلخیص کرده‌ام. گهگاه به یادداشت‌هایم نیز مراجعه می‌کنم. در واقع بخش عظیمی از زمان بازنشستگی‌ام با مطالعه و دیدن فیلم سینمایی سپری می‌شود. به قول زنده‌یاد فرهاد مهراد که گفت «با اینا زمستونو سر می‌کنم»، من هم با کتاب و فیلم و فوتبال زندگی‌ام را سرمی‌کنم.

نوشتن چه الزام‌هایی دارد؟ قطعاً یکی از مهم‌ترین مقدماتش مطالعه عمیق و جدی است. اگر بخواهید به جوان‌ها توصیه کنید که بنویسد، پیش از نوشتن و دست بردن به قلم چه کار یا کارهایی را به آنها پیشنهاد می‌کنید؟

خواندن و نوشتن ارتباط مستقیم با یکدیگر دارند. بخشی از نوشتن به تخیل نویسنده بازمی‌گردد. نویسندگان معمولاً آن تخیل هنرمندانه ذهنشان را با واقعیت تلفیق می‌کنند و جهان مختص به خودشان را می‌آفرینند. نرودا نقل به مضمون در یکی از شعرهایش می‌گوید که اگر مطالعه نکنی، اگر در جامعه حضور نداشته باشی، اگر سفر نکنی و غیره به آرامی مرگ خود را آغاز کرده‌ای! نرودا در پایان همان شعر توصیه می‌کند و می‌گوید زندگی را دست نخورده تحویل مرگ ندهید! من خیلی خوشحالم که شرایط به گونه‌ای برایم رقم خورد که وارد حوزه اندیشه شوم اما مجموع این سخنان بدین معنا نیست که من چیزی می‌دانم. بضاعت اندکی سمت من آمده و من هم خودم را برای مواجهه با جهان و مصائبش خودم را مهیا کرده‌ام. همه این فاکتورها به فوتبالی که به آن علاقه داشتم و عاشقش بودم، کمک کرد. مطالعه بیان مرا از تخصصی شدن مُمِل نجات داد. ما با فوتبال زندگی کرده‌ایم و در داخل و خارج در کلاس‌های مختلفی شرکت جسته‌ایم. اگر قرار بود فقط تخصصی صحبت کنیم، هیچ‌گاه ارتباط با مخاطب برقرار نمی‌شد. بنابراین بدون اینکه بدانم – اوایل اصلاً نمی‌دانستم و بعدها اندک اندک دریافتم- متوجه شدم که حوزه‌های مختلف اندیشه چقدر می‌تواند کمک کند و در برقراری ارتباط ما با مخاطب مفید باشد. من البته از قبل در مطالعه به اصطلاح آدابته شدم و اصلاً چنین نبود که با این هدف مطالعه کنم که مخاطبانم زیاد شود! اصلاً چنین موضوعی در میان نبود. بعدها به دلیل اینکه دوست داشتنم نسبت به مطالعه و کتاب بیشتر و بیشتر شد، دریافتم که در کارم هم تأثیر حیاتی خواهد داشت.

بر اساس همان شعر نرودا، توصیه‌ام به نسل جوان این است که زندگی و مطالعه کنند. گاهی اوقات نزد دوستانی می‌روم که شاگردان زیادی دارند و نویسنده تربیت می‌کنند. من هم در محفل آنها می‌نشینم و به سخنانشان گوش می‌دهم. نه به این دلیل که من هم بخواهم مانند آن عده نویسنده شوم بلکه در واقع آن محافل به نوعی کارگاه نویسندگی است. من به آنجاها می‌روم و می‌بینم که جوانان زیادی آنجا حضور دارند و هر نوبت یکی‌شان داستانش را می‌خواند و آن استاد نکات لازم را به آنها می‌گوید و گوشزد می‌کند. آنجا می‌بینم که چقدر تعداد کسانی که می‌خواهند نویسنده شوند زیادند و چقدر آدم بااستعداد و خوش قریحه داریم. بعضی از آنها هم کتاب‌هایی چاپ کرده‌اند که معمولاً کتاب‌هایشان را می‌گیرم و با طیب خاطر می‌خوانم. توصیه من به واقع این است که این جوانان با مطالعه و نوشتن به طور مستمر و پیوسته ذهن و زبانشان را صیقل بدهند. آن قدر بخوانند تا با قلم‌های مختلف آشنا شوند. البته در بدو امر باید آن استعداد و قریحه لازم را داشت. اینکه کسی به موضوعی علاقه‌مند باشد شرط لازم است اما کافی نیست. مثالی فوتبالی از سرالکس فرگوسن می‌زنم تا موضوع روشن شود. فرگوسن در کتاب «رهبری»‌اش می‌نویسد «من همواره بازیکن با انگیزه را به بازیکن با استعداد ترجیح می‌دادم.» یعنی بازیکنی که استعداد دارد اما انگیزه لازم را ندارد به درد نمی‌خورد. بازیکن و جوانان باید انگیزه داشته باشند تا در هر زمینه تبدیل به ستاره شوند.

امیر حاج‌ رضایی: بدون کتاب هرگز به مسافرت نمی روم

معمولاً خاطره‌نویسی نمی‌کنم اما چیزهایی برای دل خودم می‌نویسم. همین اواخر کتاب «طغیان» آلبر کامو را خواندم. مترجم و نویسنده مقدمه کتاب معتقد است که کامو و سارتر انسان‌های پوچ‌گرایی‌اند و کامو داستان سیزیف را به کار می‌برد که هر چه از صخره بالا می‌رود و سقوط می‌کند باز به صعودش ادامه می‌دهد و نامید نمی‌شود. آنها می‌گفتند که وقتی کسی به پوچی می‌رسد، طغیان می‌کند. وقتی طغیان می‌کند، تلاش دارد که شرایط را تغییر دهد و ردی از خودش باقی بگذارد. این کتاب فلسفی، جالب و جذاب بود. کتاب حتی تأثیر شگرفی بر متن زندگی کسانی دارد که یک حرفه خاص را به طور مستقل دنبال می‌کنند. درست است که ما در عصر دیجیتال، تکنولوژی و اینترنت به سر می‌بریم اما همواره ارزش کتاب را هم‌تراز هیچ یک از آنها نمی‌دانم. ضمن اینکه می‌دانم این عصر تکنولوژی باید به جود می‌آمد و وجود و ظهورش در دنیای امروز کاملاً ضروری به نظر می‌رسید. شما با ذهن نویسندگان مختلف به سرزمین‌هایی که آنها آفریده‌اند، سفر می‌کنید. هر یک از نویسندگان شما را به جهانی می‌برند که شما تا پیش از خواندن کتابشان از آنها بی‌خبر بودید. برخی کتب جنبه اطلاعاتی دارند و برخی دیگر پوسته زندگی را کنار می‌زنند و شما را به عمق حقایق نزدیک و نزدیک‌تر می‌کنند.

چند کتاب را با هم می‌خوانم!

معمولاً در خواندن کتاب عادت خاصی دارید؟

بله، شاید تعجب کنید اما معمولاً دو سه کتاب را با هم می‌خوانم. دلیل اصلی‌اش هم این است که برخی کتاب‌ها را دوباره و چند باره می‌خوانم.

در حال حاضر چه کتابی می‌خوانید؟

به تازگی به خواندن چند باره «مجمع الجزایر گولاک» اثر الکساندر سولژنتسین پرداخته‌ام. سن ما هم بالاست و کتاب هم قدری خسته کننده است. سه جلد و تقریباً حجیم است و هر جلد بالغ بر ۶۰۰ صفحه می‌شود. پس از خواندن ۴۰، ۵۰ صفحه از یک کتاب، آن را کناری می‌نهم و همزمان که «مجمع الجزایر گولاک» را می‌خوانم کتاب «آرتور کستلر» را با عنوان «گفت‌وگو با مرگ» ادامه می‌دهم. او نویسنده‌ای است که در جنگ‌های اسپانیا درگیر شده و یادداشت‌های روزانه‌اش را هم از این وقایع و دیگر اتفاقات روز، برای ما بر جای گذاشته است. در همین حین کتاب «کوچه درختی» از حمید امجد را می‌خوانم. با این شیوه ریتم خواندنم سریع‌تر می‌شود و از خستگی هم به دلیل اطناب جلوگیری می‌کند. چون وقتی که خسته شوید دیگر درکی از آن کتاب و مفهوم پیدا نمی‌کنید.

ارتباطتان با رسانه مکتوب همچنان پابرجاست؟

بله، معمولاً چند ماهنامه هم می‌خوانم.

به سخن پابلو نرودا اشاره کردید که در شعرش می‌گوید اگر نخوانید و ننویسید و سفر نروید به مرگ نزدیک می‌شویم. بزرگی هم می‌گفت آن که می‌نویسد علیه مرگ و فراموشی مبارزه می‌کند. برای امر مقدس نوشتن، زیستن مهم‌تر است یا خواندن یا هر دو؟

تجربه حاصل زمان است. نوشتن شما بستگی به این دارد که شما چه زیستی داشته باشید. اگر شما مطالعه می‌کنید، بخشی از برنامه زیستنتان را هم دربرمی‌گیرد.

میان انبوه فیلم‌هایی که تا به امروز دیده‌اید، به مخاطبان ما دیدن کدام فیلم را پیشنهاد می‌کنید؟

خیلی خوشحال خواهم شد اگر مخاطبان شما فیلم سینمایی «زیستن» کوروساوا را تماشا کنند. آنچه به آن علاقه‌مندیم، بخشی از زیستن است. باور کنید قصد ندارم که برای کسی تکلیف تعیین کنم یا مسیری به او نشان دهم چون معتقدم که در چنین جایگاهی قرار ندارم. اما در عین حال اجازه می‌خواهم بگویم اگر آنچه باعث شده که این گفت‌وگو بین من و شما دربگیرد، وجود نداشته باشد، ما در حال زیستن نیستیم و به نوعی عمرمان را به نوعی می‌گذرانیم.

نگاهتان به جوانان چگونه است؟ وقتی نوع زندگی آنها را می‌بینید، به آینده ایران امیدوار می‌شوید یا از آنها قطع امید می‌کنید؟

گاه حتی در حدی که یک ماهنامه فرهنگی یا کتابی را از یک نویسنده وطنی می‌خوانم، به عینه می‌بینم که چقدر جوانان خوش ذوق و خوش قریحه و با پشتکاری داریم که به زیبایی می‌نویسند. من متعجب می‌شوم که آنها چقدر مطالعه کرده‌اند. حتی یکبار به یکی‌شان گفتم مگر ۲۴ ساعت بیشتر وقت داری؟! آنها در زمینه‌ای که تخصص دارند، به قلم شیوایی رسیده‌اند. مثلاً نقد فیلم‌های درخشانی می‌نویسند و این نشانگر آن است که زیاد فیلم می‌بینند و کتاب هم زیاد می‌خوانند. زیستن به اعتقادم مفهومش میان همین مبنای نهفته است و با کنار زدن برخی واقعیت‌ها حقیقت روشن می‌شود و بخشی از وجودش را به ما می‌نمایاند.

حاج‌رضایی در شمال ایران سکونت دارد

در حال حاضر کجا هستید؟

من در شمال کشور و در رشت سکونت دارم. اما گاهی بر اساس ضرورت به تهران می‌آیم. خوشبختانه در شهر رشت، نشر چشمه شعبه دارد. گاهی به آنجا می‌روم و کتاب تهیه می‌کنم. زندگی‌ام این روزها با کتاب و فیلم می‌گذرد. از زمان نوجوانی تا دوران دانشگاه و تا همین الآن به کتاب علاقه وافری داشته‌ام که با مرور زمان این علاقه صد چندان شده. گاهی فکر می‌کنم که مانند خانم‌هایی هستم که وارد طلافروشی می‌شوند و دیگر به زور از آنجا بیرون می‌آیند. من هم به همین اندازه کتاب را دوست دارم. تا زمانی هم که در تهران سکونت داشتم، به نشر ثالث نزد آقای جعفریه می‌رفتم و در کافه کتابش زمانی را سپری می‌کردم.

کد خبر 826354

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مهدی حقانی IR ۱۶:۱۲ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
    2 0
    یکی از بهترین انسان های معاصر هستند ایشون
  • حسین IR ۱۱:۴۱ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۳
    0 0
    خب نرو،لازم نیست که بگی،با کتاب برو همیشه
  • ناشناس IR ۱۹:۱۱ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۶
    0 0
    اسم میدان دربند است ، تصحیح شود .
  • حسین DE ۱۶:۰۷ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۷
    0 0
    خداحفظتان کندشما نمونه ای ازانسانهای شریف جامعه ماهستید