اصغر فرهادی بهرغم اینکه از تلویزیون آمد، با هر فیلمی که در سینما ساخت، نشان داد سینما را بلد است و هر پلان فیلم اش در ترکیب بندی تصویر و درونمایة درام آن قدر حس دارد که نمیتوان به سادگی آن را فراموش کرد؛ چه فیلم چهارشنبه سوری باشد که با وجود تکراری بودن مضمون خیانت و تهمتهای مرد به زنش که توهم دارد و... با ز هم شوکه و عصبی میکرد و چه دربارة الی که بدون موشکافی زیاد در روابط کاراکترها با اندک اشارههایی در دیالوگ و بازیگری، روابط امروزی عدهای را در لوکیشنی محدود، خوب به تصویر میکشد. مشکل سینمای ایران علاوه بر برخوردار نبودن از فیلمنامهای که بتوان آن را روایت کرد، چگونگی روایت کردن و پایان بندی فیلمهاست.
این دو نکتة ساختاری وقتی حتی فیلمنامة خوبی پایه و اساس کار قرار بگیرد، مانع از ساخته شدن فیلمی استاندارد میشود. اغلب فیلمهای ایرانی، فاقد تکنیکی مناسب با فضای روایت است که بتوان داستان را در قالب آن ریخت. چیزی که مسلم است دربارة الی را در یک خط هم میتوان تعریف کرد و در این تعریف یک خطی، داستان جدید یا حتی جذابی هم بهنظر نمیرسد و همین، کار فرهادی را مشکل میکند. یک خط درام بدون افت و خیز و نقاط عطف متعدد و کشمکش پیچیده، قرار است در حجم یک فیلم بلند با تعداد زیادی کاراکتر روایت شود و این کارسادهای نیست. همیشه تعریف داستانهای ساده به شکلی تصویری کار سختتری است.
هرچند در توصیف دربارة الی، به خاطر شباهت خط روایی، بارها به فیلم ماجرای آنتونیونی، اشاره شده و حتی عدهای دربارة الی را نوعی دوباره کاری با پایانی تحمیلی و نقطة ضعفی بر پایان بندی باز و مدرن آنتونیونی تلقی کردهاند و اعتقاد دارند پایان بندی دربارة الی با مرگ الی پایانی محتوم و قطعی است و به گمانه زنی آدمها دربارة این شخصیت خاتمه میدهد، اما اتفاقی که در فیلم میافتد به هیچ وجه پایانی بسته نیست و زیبایی پرداخت درام در کار فرهادی همین جا است که نمیتوان این نوع پایان را به پایانهای کلاسیک نسبت داد.
بهرغم گره گشایی در صحنة پایانی فیلم و اعلام مرگ الی، سؤالهای درام جواب داده نمیشوند و هنوز هیچ کدام از قضاوتها قطعی نیست و جای چراها و اماهای بسیاری در داستان خالی است و حتی مرگ هم نتوانسته جوابگوی نیت و قصد الی برای این مسافرت و حتی چگونگی مردن او از سر تصادف باشد. در نتیجه با اینکه روایت خطی ظاهرا با مرگ الی بسته میشود، با جواب ندادن خیلی سؤالها، هنوز گرههای زیادی در کار است که باز نشدن آنها پایان فیلم را به شکلی غیرکلاسیک و در قالبی مدرن رقم میزند.
از سویی، همین یک خط درام سادة آدمهای امروزی از همان جنسی که خودشان، حرفها و دغدغه هایشان را میشناسیم، علاوة بر دیالوگهای مینی مالیستی و بجا،
به مدد میزانسنهای درخشان جان گرفته است؛ میزانسنی که بر خلاف نگاه خیلیها تنها به بازیگری محدود نمیشود.
مجموع المانهای بصری دربارة الی که میزانسن فیلم را ساختهاند، در ترکیبی یکدست و روان در خدمت هدف فیلم و فضاسازی روایی آن قرار گرفتهاند. فیلم با روندی آرام و راکد شروع میشود و مثل خیلی از مسافرتهای لب دریا با فضاسازی کاملا رئالیستی در ساختار، که در ایران کمتر دیده میشود، در ریتمی کند و سرخوشانه با رقص و لودگیهای معمول مسافرتهای دسته جمعی شروع میشود و هستة اصلی داستان، روایت مسافرت دختری است که بهرغم داشتن نامزد، برای آشنایی به قصد ازدواج با پسر دیگری؛ به همراه دوستانش به مسافرت آمده است؛ مسافرتی که تا آخر هم معلوم نمیشود قصد الی، واقعا آشنایی با احمد و فرار از دست نامزدش است یا صرفا دور شدن موقتی از چیزهایی که آزارش میدهد.
کاراکتر الی در عین سادگی و با وجود اینکه حتی تا پلان پایانی اطلاعات کاملی از او به مخاطب داده نمیشود به همراه بازی خوب علیدوستی نوعی تردید و سردرگمی را نشان میدهد که خودش عاملی در جهت دامن زدن به همة حرفهای بقیه شخصیتها دربارة او و تعلیق موجود در روایت میشود.
در یک لحظه از این فضای رخوت آلود و ظاهرا ساکن که زیر لایهاش تنشهای مخصوص خودش را در دل روابط آدمها دارد، با مقدمه چینیهای کارگردان در تصمیم الی برای برگشت و در پیگیری حرکت بازیگوشانة کودک بادبادک به دست، به فضایی پر از تنش و اضطراب پرتاب میشویم و این تغییر فضا در تمام عناصر میزانسن اتفاق میافتد.
علاوه بر حرکات و بازیهای خوب بازیگران و هدایت آنها و میزانسن دادن برای شکلگیری چنین فضایی، ( که با این تعداد بازیگر، واقعا کار مشکلی است) حرکت دوربین در ایجاد چنین حال و هوایی سهم درخشانی دارد. حرکت دوربینهای فیلم در ایجاد لحظات تنش و جستوجویی مکاشفه وار، نه تنها خود را به رخ نمیکشد که کاملا در ساختار فیلم و در هماهنگی با سایر عناصر، فضایی اضطراب آور را میسازد. دوربین به شکلی سیال به هر سو حرکت میکند و به همراه نگاه و جستوجوی کاراکترها دنبال الی میگردد و به هر نقطهای سر میکشد.
همین حرکات مداوم و هنرمندانة دوربین نوعی احساس تعلیق، آشفتگی و بلاتکلیفی را ایجاد میکند؛ احساسی که با تماشای آشفتگی بازیگران به راحتی به ما هم منتقل میشود و در جستوجو یا گمانهزنی دربارة الی با آنها شریک میشویم. طراحی این میزانسن و حرکات سیال و تنش زای دوربینی که هر لحظه به یک سو میرود به فرمی کاملا سینمایی، میزانسن زیبای غیرخطی و رقص وار ( کروئو گرافیک) را میسازد که در سینمای ایران تقریبا بیسابقه است و اصلا قابل مقایسه با ریتم ساکن تنشهای موجود در فیلم ماجرای آنتونیونی نیست.
رها کردن یک کاراکتر و رفتن به سوی بعدی و ادامه دادن جستوجو تا رسیدن به لحظات تاثیرگذار تاثر آدمها، سپیده، احمد، نامزد الی و پاسکاریهای زیبای دوربین بین بازیگران و مکانها در برداشتهای نسبتا بلند بهرغم آهستگی موجود در ذات این روایت تک خطی، جستوجو را در ریتم سریعی پیش برده و تمام احساس آشفتگی و اغتشاش را بازتاب میدهد.
کاراکترها همه به یاد ماندنیاند؛ از گلشیفته فراهانی گرفته تا شهاب حسینی، هیچ کدام ستاره نیستند و همه از جمله مریلا زارعی، در سطح سیال فیلم خوب حرکت کردهاند. مانی حقیقی هم با وجود بازیگر نبودن، کاملا باورپذیر است، حتی شاید بتوان صابر ابر که آخر کار میرسد را با همان یکی دو واکنش و دیالوگ حساب شده، با آن میمیکها و فرم خاص بازیاش در همان چند پلان بهترین بازیگر فیلم حساب کرد.
هرچند چهارشنبه سوری، صراحتی از جنس واقعیت داشت و تلخی تصمیم زن برای ماندن با مرد از سر استیصال در یاد آدم میماند، اما این یکی از جنس دیگری است و آن قدر ساده و راحت با آدم طرف میشود که نگاه سختگیرانه از سر نقد را فراموش میکنی و کاملا با آدمهای روی پرده در پیدا کردن الی شریک میشوی و وقتی از سالن سینما بیرون میآیی با یک جور گیجی خاصی، انگار چیزی را جا گذاشته ای.