شیخ عباس تهرانی، دکتر سید حسین حسینی، ابوالقاسم واسعی، عبدالکریم سپهرینیا، ابوالحسن نحوی، جوادی و ... اینها همه نامهای یک نفر بود با چهرههایی گوناگون و مشاغلی مختلف از خروسبازی تا تاجری و بساز و بفروشی و طبابت و فرش فروشی و بقالی و ... همه در یک راه و یک مسیر.
دلیرمرد فداکار انقلاب اسلامی ایران، خط سرخ مبارزه را برای احیای احکام اسلام پیمود و زندگی خود را در راه جهاد فی سبیلالله ایثار کرد و مصداق اتّممهاجر الیالله بود.
ادعای داشتن اطلاعات کامل از کم و کیف فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی شهید «سیدعلی اندرزگو» از طرف هر کس که باشد، ادعایی بیاساس است.
چرا که او در نهایت پنهانکاری، به فعالیت پرداخت و به فراخور ظرفیت وجودی هر کسی که همراهش بود، با او فعالیت کرد. او با روشهای ویژه خود سالها دستگاه ساواک پهلوی را با تمام امکانات ناکام و سردرگم گذاشت.
او با ندای «دعیتم الی ضیافهالله» در هجدهم ماه رمضان 1357 هجری قمری متولد شد و با همان ندا نیز در غروب نوزدهم رمضان 1357 هجری شمسی جام شهادت نوشید و در این راه مصداق «فی الارض مجهولون و فیالسماءمعروفون» بود.
«سیدی» که یک فرد نبود تا بتوان مجموع فعالیتهای او را در یک فرد جمع کرد، بلکه او در طریق جهاد، یک ملت بود و بیشک این نوشتار در سالگرد شهادتش، هرگز نمیتواند گویای تمام زوایای زندگی مبارزاتی آن شهید والامقام باشد.
ظلم ستیزی و عدالت گستری
عصری که ایران، دستخوش حوادث بسیار بود، از جنبش ملی شدن نفت، تغییر دولتها، حکومت نظامیهای مکرر در تهران، تا اعدام انقلابی هژیر به دست سید حسین امامی و نیز اعدام امامی، تبعید و بازگشت آیتالله کاشانی، تعطیلی بازار تهران و ... نوجوان سیزدهسالهای که سری پرشور داشت اما مبانی ظلم ستیزی را در محضر علماء راستین و بزرگان دین آموخته بود، روزی در دروازه دولت تهران علیه حکومت شاه فریاد کشید. آن چنان که او را با زور به خانه بردند و برادرش به سبب آشنایی با مأموران کلانتری وساطت او را کرد.
از اوان کودکی آثار نبوغ در سیمای او هویدا بود و رفتارش حکایت از هوش و ذکاوت سرشار داشت. از همان ابتدا خود را برای مبارزهای همه جانبه به وسعت ایران و انجام رسالتی بزرگ آماده میکرد.
او که تحصیلات کلاسیک با شرایط آن روز را برای این منظور کافی نیافته بود، برای فراگیری دروس حوزوی به مسجد محل شتافت و در نزد اساتیدی چون حجج اسلام آقایان بروجردی و میرزا علی اصغر هرندی به تلمذ پرداخت.
پس از آن بنا به شرایطی که بعد از اعدام انقلابی حسنعلی منصور برای او فراهم شد،ابتدا مدتی به قم رفت و پس از مدت زمانی، راهی نجف اشرف شد و پس از بازگشت از عراق، مجدداً در حوزه علمیه قم، به تحصیل پرداخت. در این مدت از محضر آیتالله مشکینی و مکارم شیرازی در درس تفسیر و اخلاق بهرهها برد و از محضر آقای دوزدوزانی، قوانین لمعه را فرا گرفت.
«سید علی اندرزگو» که با نام «شیخ عباس تهرانی» و با عمامهای سفید در حوزه علمیه قم رحل اقامت گزیده بود، به علت فعالیتهایی که داشت مورد شناسایی قرار گرفت. از آن پس از لباس روحانیت خارج شد و به چیذر - محلهای نزدیکی شمیران- آمد و در مدرسهای که توسط حجتالاسلام «سید علی اصغر هاشمی» تأسیس شده بود، پناه گرفت و در آنجا تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد. ولی دست تقدیر پس از چند صباحی، مجدداً او را آواره دیار غربت کرد تا پس از رفت و آمدهای طاقت فرسا برای مبارزه به افغانستان و لبنان و سوریه و ... رفت و بالاخره در کنار حریم رضوی سکنی گزید.
شهید اندرزگو در مشهد نیز در درس مرحوم «ادیب نیشابوری» حاضر شد و بنا به نقل همسرش، در مدت 5 سال از محضر ایشان استفادهها کرد و در حسینیه اصفهانیها در بازار سرشور نیز در درس آقای موسوی شرکت کرد.
لیست کتب خطی و قدیمی ایشان که توسط ساواک ضبط شده است، نشانگر علاقهمندی وافر و دقت خاص او در آموختن بود و در کنار مبارزه، تعداد کتابهایی که خریداری میکرد، یکی از دلایل تعجب بعضی از مرتبطین او بود. به شعر و خصوصاً اشعار مذهبی علاقهای وافر داشت و علاوه بر امر تبلیغ و تحصیل، به تدریس نیز همت میگمارد. تنها دغدغه او در تمام دوران زندگیاش پیاده شدن احکام قرآن و اسلام و عدالت گستری و ظلم ستیزی بود و این مسأله به خوبی از مجموعه عناوین کتابهای شخصی او نیز مشهور بوده است.
سالهای مبارزه
فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی «سید علی اندرزگو» را میتوان به چهار گروه اصلی تقسیم کرد. اول فعالیتهای وی با گروه فداییان اسلام، دوم همکاری جدی با هیأتهای مؤتلفه اسلامی، سوم سازماندهی تشکیلاتی با نام حزب الله و دیگر همکاری با سازمان اولیه مجاهدین خلق که اگر چه در آغاز مورد حمایت مالی و فکری مذهبیون و روحانیت بود اما بعد به دلیل انحرافات آشکار از مسیر انقلاب اسلامی خارج شد و گروهک منافقین را شکل داد و پس از آن «سید» یکی از چهرههایی بود که علیه بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژی سازمان نقد نوشت.
از فداییان تا مؤتلفه
سید علی، نسبت به فداییان اسلام و شهید «سید مجتبی نواب صفوی» ارادتی خاص داشت و در جریان مبارزات آنان قرار گرفته بود. پس از شهادت نواب صفوی او یکی از کسانی بود که با حضور بر سر مزار او، پیمان بست که راه نواب را ادامه دهد.
بعدها با شکلگیری جمعیتهای مؤتلفه اسلامی که خاستگاه آن، هیأتهای مذهبی و بازاریان مؤمن تهران بود و متولیان آن از مبارزان سالهای دور مبارزه و بعضاً با شهید نواب صفوی و جمعیت فداییان اسلام سهیم بودند، مسیر مبارزاتی او ادامه پیدا کرد. سید علی نیز که در بازار تهران در مغازه برادرش به صندوقسازی اشتغال داشت، به هیأت شهید «حاج صادق اسلامی» که یکی از هیأتهای تشکیل دهنده مؤتلفه بود، راه یافت و در پخش اعلامیه امام خمینی(ره) به فعالیت پرداخت.
«سید» در ارتباط تشکیلاتی خود به عنوان رابط شهیدان بخارایی، صفار هرندی و نیکنژاد با شهید صادق امانی وارد عمل شد و در شاخه نظامی هیأت مؤتلفه به فعالیت پرداخت.
نقش او در ترور نخستوزیر
مهمترین اقدام نظامی تشکیلات مؤتلفه اسلامی طراحی اعدام انقلابی حسنعلی منصور- نخستوزیر وقت و طراح لایحه کاپیتولاسیون- بود. در این کار که پس از اخذ فتوای آیتالله میلانی انجام گرفت، مسئولیتها تقسیم شد.
نقش شهید اندرزگو، به عنوان ناظر و تمامکننده، تعیین شد تا اگر گلولههای شهید بخارایی به منصور اصابت نکرد، او کار را تمام کند. همسر شهید درباره نقش او پس از انجام عملیات میگوید: «سید علی با مهارتی هر چه تمامتر کار را شروع کرد و خودش را جلوی ماشین یکی از پلیسها میاندازد و مأموران به خیال این که او را زیر گرفتهاند دستپاچه شده و نظم حرکت آنها به هم میخورد و اتومبیل منصور گیر میکند.»
با دستگیری محمد بخارایی و دوستان همرزمش و به شهادت رساندن آنها توسط رژیم، سید علی اندرزگو اقدام به فرار میکند و غیاباً محکوم به اعدام میشود و از آن پس زندگی مخفی و مهاجرتهای پی درپی او آغاز میشود. زیرکیها و مهارتهای نظامی و عملیاتی سیدعلی در این سالها به اندازهای بود که با وجود دستور مستقیم شاه و اقدام گسترده نیروهای اطلاعاتی ساواک و شهربانی، هرگز به دام رژیم نیفتاد و حتی در همان دوران نیز به اقدامات سیاسی و تشکیلاتی دیگری همت گمارد.
از «حزبالله» تا «مجاهدین» و «منافقین»
شهید اندرزگو در این سالها با نهایت پنهانکاری به فعالیتهای تبلیغی، مبارزاتی و تشکیلاتی ادامه داد. او که با نام «شیخ علی تهرانی» شناخته می شد و نیز لباس روحانیت نمیپوشید، با همکاری فردی به نام «محمد مفیدی» به سازماندهی تشکیلات «حزبالله» پرداخت و با تأمین اسلحه و طرحهای اطلاعاتی، به اقدامات آشکار و خصوصاً زیرزمینی علیه رژیم شاه روی آورد.
یکی از اقدامات نظامی دیگر در این دوره اعدام انقلابی تیمسار «طاهری» بود که در پی آن محمد مفیدی دستگیر شد و اندرزگو نیز از تهران به قم نقل مکان کرد. پس از آن سیدعلی که در جلسات مذهبی مسجد هدایت و مکتب توحید با «احمد رضایی» آشنایی داشت، با تشکیلات اولیه مجاهدین که مورد تأیید روحانیت بود ارتباط برقرار کرد.
سیدعلی اندرزگو در ابتدا وقتی دید تشکیلاتی با نام سازمان آزادیبخش ایران که بعدها به نام مجاهدین خلق ایران شناخته شده شکل گرفته و افراد اولیه از جوانان مذهبی با اندیشههای اسلامی و انقلابی هستند، همکاری خود را با آنان آغاز کرد.
طبق اسناد تاریخی تدوین شده توسط وزارت اطلاعات، سید علی یکی از کسانی بود که هم در جذب نیرو برای سازمان فعال بود و هم امکانات مالی و تسلیحاتی برای آنان فراهم میکرد و هم به حمایت آنان برخاسته بود.
اما از سال 49 و 50 که آثار انحرافات فکری در سازمان نمود پیدا کرد، یکی از اولین منتقدان جدی این گروه کسی نبود جز شیخ عباس تهرانی- یعنی همان سیدعلی اندرزگو- او تفکراتی همچون تکیه بر فقر، زندگی کارگری و تحلیلهای طبقاتی و مارکسیستی را به باد انتقاد شدید گرفت و از چهرههای سازمان میخواست که تأکید آنها باید بر پیاده شدن احکام دین و قرآن باشد. (گفتنی است این مناظرات در اسناد ساواک بین شهید اندرزگو و بعضی افراد سازمان موجود است)
با علنی شدن مواضع التقاطی و مارکسیستی سازمان در سال 54، شهید اندرزگو علیه مواضع ایدئولوژیک منافقین نقد نوشت و کمکهای مالی و تسلیحاتی خود را برای این تشکیلات قطع کرد. همین امر موجب شد تا نام او در فهرست حذف فیزیکی و ترور منافقین قرارگرفت.
شامه قوی و تفکری با بنیانهای اصیل دینی در وجود سیدعلی، همواره او را در مسیری قرار میداد که هر عملش در مسیر اسلام و مبارزات اسلامی علیه ظلم و حکومت ستمشاهی باشد. اما از این به بعد پس از کشته شدن دوستان و سالها فعالیت پنهانی، زندگی در غربت را تحت فشارهای شدید ساواک آغاز کرد.
شهادت با زبان روزه
از زمانی که سابقهای به نام سیدعلی اندرزگو در پروندههای دستگاههای امنیتی تشکیل شد، ساواک در هر زمان و مکانی مترصد دستگیری او بود. دستور مستقیم شاه مبنی بر مفتوح بودن پرونده ترور منصور و دستگیری سید علی اندرزگو، آنان را در این تصمیم مصممتر میکرد و در این سالها نیروهای امنیتی چندین سال، این پرونده را تعقیب کردند.
سپس سال 57 در حالی که انقلاب اسلامی به نقطههای اوج خود رسیده بود، با دستگیری چند تن از مرتبطین سید توسط کمیته ضدخرابکاری تهران، او مجدداً شناسایی و تلفن یکی از مرتبطین که «اکبر صالحی» نام داشت، در اختیار ساواک قرار گرفت.
با کنترل این تلفن بود که ساواک به آدرس او در مشهد دست یافت و متوجه شد، این بار سیدعلی با نام مستعار «جوادی» به فعالیت پرداخته است.
تحقیقات گسترده تمام دستگاهها از شهربانی، ژاندارمری، مرزبانی، دادرسی ارتش و... بالاخره خبر حضور او را گزارش کردند. شب نوزدهم ماه رمضان او در منزل دوستش «رجبعلی طاهر افشار» بود. نزدیکیهای افطار روز نوزدهم عازم منزل حاج اکبر شد اما این بار مسیر او ردیابی شده بود و تیمهای عملیاتی ساواک در مسیر کمین کرده بودند تا شاید بتوانند مردی را دستگیر کنند که به دوستان و همرزمانش بارها گفته بود «من زنده به دست ساواک نخواهم افتاد.» او داخل خیابان وقتی از حضور مأموران مطلع شد، با حرکاتی پیدرپی موجبات تیراندازی مأموران را فراهم کرد.
آنچنانکه مأموران مجبور میشوند تعداد زیادی گلوله به سمت او شلیک کنند و او را با زبان روزه به شهادت برسانند.
منبع:
کتاب مجموعه اسناد تاریخی وزارت اطلاعات از شهید اندرزگو- انتشارات وزارت اطلاعات