گرچه در طول این مدت کارهای دیگری برای سینما و تلویزیون ساخت که توجه مخاطب را نسبتا به خود جلب کردند اما نتوانستند موفقیت دوبارهای برای او به وجود بیاورند که همسنگ آن دوران باشد. با این حال او هم همچون اغلب فیلمسازان همنسلش دست از تکرار شیوه و سلیقه پدرسالاریاش برنداشته و معتقد است هنوز مخاطب به چنین کارهایی نیاز دارد و از آن استقبال میکند و پس از سالها هنوز هم پدرسالار است!
- آقای خواجویی سریال «پس از سالها» به لحاظ پخش در بدترین شرایط قرار داشت. خصوصا که مدتی به شکل هفتگی و جمعهشبها و بعد به صورت یک شب در میان روی آنتن رفت و چند قسمت از آن اصلا دیده نشد. مگر تصمیمات قبل از تحویل به پخش گرفته نشده بود که اینقدر آزمون و خطا روی آن صورت گرفت؟
چرا به هر حال ما صحبتهای اولیه را با شبکه داشتیم و حسن و معایب این کار را هم بررسی کردیم اما در نهایت دیگر تصمیمگیرنده خود شبکه است که سیاستهای برنامهسازی و پخش را در نظر میگیرد. آنچه مسلم است قسمتی از این سریال در جریان انتخابات نادیده گرفته شد- البته بگذریم که تا چه حد هم از پخش کار برای گرمکردن این شور استفاده شد- اما شرایط تا حدی به ضرر کار بود. اما پخش هفتگی برای این نوع سریال جاافتادهتر به نظر میرسید اگر در فصل پاییز پخش میشد نه آخر بهار.
در هر صورت به آنجا نرسید و عجلهای در کار پخش پیش آمد و گذشته از آن برآورد اینکه مردم خیلی حوصله یک هفته تحمل برای اینکه ببینند بالاخره چه اتفاقی میافتد را ندارند و این شاید به خاطر پخش کارهای متعدد و از سویی با وجود قابل دسترسبودن انواع و اقسام تولیدات خارجی و ایرانی دیگر ترجیح میدهند اگر هم کاری را دنبال میکنند زودتر تمام شود و فرصت و حوصله مثل گذشته زیاد نیست و شاید از این بعد هم همین سیاست در پخش شبکه 3 ادامه پیدا کند.
- فکر نمیکنید علت این بیحوصلگی مخاطب و کششی که به تولیدات خارجی پیدا کرده به ضعف کارهای خودمان برمیگردد؟ ما هنوز از شیوههای قدیمی استفاده میکنیم. شاید سریالی مثل پدرسالار خیلی مناسب دوره خودش بود اما کسی شرایط امروز را برای ساخت یک کار جدید درنظر نمیگیرد.
خب باید پیش بیاید و فضا هم برای پذیرفتن سوژه و طرحهایی که چنین اتفاقی را ایجاد کند، مهیا باشد. الان شما اگر نگاه کنید بخشی از کارها سیاسی شده. اما در همین شرایط شاهد پخش سریالی مثل «پس از سالها» هستید. که هنوز طرفداران خودش را دارد و این نشان میدهد که مردم هنوز این قصهها را دوست دارند و اصلا رجوعکردن به گذشته را دوست دارند. و این را باید به فال نیک گرفت. کندن از گذشته آدم را بیریشه میکند. کسی که گذشته را دور بیندازد هویتش معلق میماند. ما کم شاهد از دستدادن هویتهای ملیمان نبودیم و حاصلش را هم سالهاست که داریم میبینیم.
مردم ما خیلی مردم خرسندی نیستند، شاید به این دلیل که هر بار خیزی برداشتند و حرکتی خواستند انجام دهند دیدند که در حقیقت آن چیزی نبوده که در تصورشان است و ناکام ماند و اگر جرقهای هم بوده سوسویی زده و خاموش شده. حالا من به عنوان کسی که کار هنری میکند نمیتوانم تاثیر نپذیرم از آنچه که شاهدش بوده و «پس از سالها» فکر میکنم از این جنس است و یک پناه جستن به گذشته است که نباید فکر کنیم دورهاش سرآمده.
- به نظرم از یکجایی که فیلمسازی در کشور ما قدری دچار تغییر و تحول شد یکسری از کارگردانهای ما که اغلب از نسل قدیمیتر هم بودند در برابر این تحولات مقاومتی پیش گرفتند و تلاش کردند با حفظ همان شیوهها و رفتن سراغ قصههای تکراری و قدیمی مقابلش بایستند. این را قبول دارید؟
برای من همیشه قصه و بازیها و در واقع روایتکردن یک حکایت، دغدغه بوده و این هم مسلما سابقه کار زیاد میخواهد و تجربه طولانی که آدمی به این نتیجه برسد که روشی را حفظ و دنبال آن را بگیرد. این حاصل خیلی ساده کار و زحمت است. اما در مورد جهتگیریهایی که شما میگویید آنقدرها هم دست ما باز نیست که با مراجعه هر ژانری که دوست داریم هر وقت که بخواهیم اقدام به کاری بکنیم. در هر مدت طولانی شاید یکبار این اتفاق بیفتد که کاری مورد سلیقه و علاقه کارگردان نوشته شود و تهیهکنندهای برای ساخت آن به او رجوع کند و آن تهیهکننده هم دغدغهاش همان مسائل باشد و... پس نمیشود اینطور به آن نگاه کرد. تازه از سویی دیگر انتخاب مدیران هم هست خیلی مسائل پیچیده است.
- تا حالا مد بود بازیگران میگفتند ما انتخاب میشویم!
باور کنید برای ما هم هر چند سال یکبار اتفاق میافتد که کار دلخواهمان را انجام دهیم.
- «پس از سالها» هم از همین دست کارهای دلخواهتان است؟
بله و فکر میکنم در مواجهه با مخاطب هم تا جایی که به ما خبر میرسد موفق بوده و این نشان میدهد که مردم در جستوجوی چنین کارهایی هم هستند و شاید اینها را عمیقتر هم میبینند در مقایسه با کارهایی که هرزاگاهی پخش میشود و در حافظهشان هم نمیماند.
- ولی ما در همین قصههایی که به قول شما هنوز هم جذاب هستند و نوعی پناهجستن به گذشته است هم تنوعی ایجاد نمیکنیم. در همه آنها خواهر و برادری هستند که بر سر ویرانکردن و نکردن یک خانه قدیمی جدال میکنند و...
یادمان باشد که این خانه چهار تا خشت و گل نیست. ما وطن و هویت را در نظر داریم که بر سر پایداری اینها جدالهایی هست و اصلا هرکس از ظن خودش با این قصه همراه میشود و با توجه به مسائل پیرامونش به آن نگاه میکند و اگر دقیق هم باشد میبینیم که این قصه شبیه به هم نیست، حالا ظاهر قصه ممکن است تکراری باشد اما آیا مثلا تمام انقلابهای جهان تکراری هستند؟ طرحها هم همینطورند. به تعداد کسانی که داعیهای برای فیلمساختن دارند و با تجربه آمدهاند نه از میان بر و نه سفارشی و رابطهای، هر قصهای حتی شبیه هم، اما نگاه متفاوت وجود دارد.
شما کم قصه عشقی نمیبینید اما هرکس جور دیگری تعریف میکند و تا قیام قیامت هم این قصه ادامه دارد. به قول شاعر «یک نکته بیش نیست غم عشق و این عجب/ کز هر زبان که میشنوم نامکرر است». حالا یکی با پوست و خون و احساسش این را درک کرده و یکی هم نه، یک قصهای پیش آمده و باری به هر جهت سرهم کرده و ساخته است. این بستگی به نگاهش دارد و تماشاگر هم حتما کاری که با صداقت ساخته باشند تشخیص میدهد.
- شخصی سازنده، یک بحث است و اینکه بیننده بتواند با آن قصه همذاتپنداری کند، بحث دیگر.
قطعا همذاتپنداری بیننده هم اصل خیلی مهمی است.
- با این حساب شخصیتهایی مثل کرم در «محیا » یا بهمن در «پس از سالها» باتوجه به نقشی که در زندگی شخصیتهای اصلی قصههای شما ایفا میکنند، چند درصد جامعه امروز ما را تشکیل میدهند که مخاطب آنها را باور کند؟
یعنی فکر میکنید دوره این آدمها دیگر تمام شده؟
- بله. خیلی انگشت شمارند.
نه، شاید شکلشان عوض شده. جور دیگری رفتار میکنند ولی تمناها سرجایشان هستند؛ تمناهایی که از راهش به دست نمیآیند.
- خب من هم که همین را گفتم! این حرف است که چرا شکلشان را عوض نمیکنید. دیگر ایستادن سرکوچه و چاقوی ضامندار یا زور گفتن به خواهر40ساله باورکسی نمیشود.
به شکل انبوه شاید، اما یادمان نرود که زیستگاه محیا کجا بود. یادمان نرود که سمن متعلق به چه دورهای است. دعوای سمن و بهمن بر سر ارثیه پدری اسباب و ابزار اختلاف نظر ظاهری است ولی پشت این قضایا آنچه مورد بررسی قرار میگیرد گذشته اینهاست و اینکه چطور یکی مظلوم واقع میشود در مقابل خواسته خانواده و دیگری چطور سرکشی میکند در جامعه مردسالاری.
بهمن هم یکی از همین افراد است و آدمهای پیرامونش هم همینطورند و همه آب به آسیاب همین مقوله میریزند. در گذشته این اتفاق افتاده و حالا هم انگار میخواهد بیفتد ولی حالا سمن مثل گذشته حاضر نیست بسوزد و پایداری میکند. همین است که موضوع منهای خواهر و برادری و مسائل مالی شکل دیگری به خود میگیرد و ما رفته رفته میبینیم که بهمن علیرغم مشکلات مالی به خودش میآید. ضمن اینکه شما اگر سراغ بگیرید هنوز این خانوادههای سنتی با این تفکر و نگاه هستند در جامعه.
- با این حال من فکر میکنم این حرف هنوز تکرار حرفی است که شما در «پدرسالار» زده بودید و مجبورم بازهم سوال اولم را بپرسم که آیا واقعا دیگر قصهای جز این ماجراهای نصیحت گونه تکراری وجود ندارد؟
شما فراموش نکنید که اگر ما نمیتوانیم برویم سراغ قصههایی که نقد جامعه امروز باشد، علتهای زیادی دارد و همه مسائلی که دغدغه ذهنی ماست. نمیتوانیم به آن رجوع کنیم و از آنها کار بسازیم. همه انتخابها که به عهده ما نیست. فکر میکنید چرا سینمای ما مدام در حال در جازدن است و نسبت به سینمای جهان اینقدر عقب مانده؟ پس نتیجه این میشود که ما تفکراتمان خیلی بزرگتر از محصولاتی است که ارائه میدهیم.
- بسیار خب، بگذریم. معمولا در سریالهایی که رفت و آمد زمانی وجود دارد و از شیوه فلاش بک استفاده میکنند، بخشهای مربوط به گذشته باید جذابتر از کار دربیاید. اما در سریال شما خلاف این صدق میکند و زمان حال جذابتر است، اینطور نیست؟
این به نظرم سلیقهای است. چون من خلاف این حرف شما را هم خیلی شنیدهام. خیلیها به من گفتند که ما بیصبرانه در هر قسمت منتظریم که کار به گذشته برگردد.و آن زمان را ببینیم.
- اما من کار را در زمان حال به لحاظ بازیگری و پختگی صحنه و فضاها قابل توجهتر از فلاشبکها میدانم و گمان میکنم علت آن تاکید شما بر شباهت ظاهری بازیگران و انتخابشان براساس ظاهر بازیگران میانسال بوده.
شباهت ظاهری جزو مهمترین معیار ما برای انتخاب بازیگران بود و به نظرم این خیلی مهم است.
- اول کدام بخش را فیلمبرداری کردید؟
اول فلاش بکها را گرفتیم و بعد از آن زمان حال را فیلمبرداری کردیم.
- زمان تصویربرداری کی بود و چقدر طول کشید؟
سال گذشته و حدود 5ماه تصویربرداری داشتیم. تدوین هم همزمان با پخش انجام شد.