او رهبری حزب بلد را به عهده دارد و در کنست هم با همین عنوان حضور داشت. بشاره شهروندی اسرائیل را دارد اما 2سال پیش وقتی سرویس امنیتی رژیم اشغالگر قدس اتهامات جدی اما نامشخصی را علیه او مطرح کرد، بشاره هم از نمایندگی مجلس استعفا داد. تلآویو او را به همکاری با حماس و حزبالله متهم کردهاست.
او بعد از استعفا به خارج سفر کرد و دیگر به منطقه بازنگشت. دستگاه امنیتی صهیونیستها بشاره را به همکاری و جاسوسی برای حزبالله متهم میکند. مطلب حاضر را او برای سایت الجزیره قطر و بعد از دیدار اخیر بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس و باراک اوباما رئیسجمهوری آمریکا نوشتهاست.
حزب کار اسرائیل طی انتخابات پارلمانی اخیر به نوعی با مرگ دست و پنجه نرم کرد و هماکنون در دولت جدید هم حال و روزخوشی ندارد. این حزب از آن بیم داشت که باوجود نپیوستن به دولت نتواند رهبری اپوزیسیون را به دست گیرد. این نخستین باری است که حزب کار هم از دولت و هم از اپوزیسیون به حاشیه رانده میشود.
حزب کار از زمان کنار رفتن از قدرت در سال 1977 تا همین انتخابات اخیر، تنها توانست 3بار به قدرت برگردد.این امر نیز بدون تغییر در رویکرد جامعه اسرائیلی متمایل به راستگرایان تحقق یافت. حزب کار در نتیجه ائتلافاتی پارادوکسیکال و بسیار ضعیف به قدرت بازگشت. طی این مدت توان حزب همواره روبه ضعف میگرایید و پایگاه اجتماعی آن تحلیل میرفت اما در دورههای کوتاه مدت بازگشت، این حزب میکوشید تا الگویی را در حاکمیت پیاده کند که همان الگوی حاکم در رژیم حتی در زمان به قدرترسیدن راستگرایان بوده است. الگوهایی نظیر:
1 - صیانت از اصولی نظیر تقدس ارتش، حفظ روابط با آمریکا و یهودیت رژیم.
2 - تقسیم جهان عرب به دوگروه میانهرو و رادیکال از رهگذر ادامه مذاکرات و تلاش برای تقویت نقاط مشترک با میانهروها بهمنظور منزویسازی رادیکالها.
اگر چه در وهله نخست بهنظر میرسد که راستهای مخالف دولت با این سیاست و
تقسیم بندیها بهدلیل نگرش نژادپرستانه به جهان عرب مخالفت میکنند اما با اندکی درنگ درمییابیم که آنان به سرعت این موضع را تعدیل کرده و عرب را به عرب خوب و عرب شرور تقسیم میکنند و این سیاست را بهصورتی عمل گرایانهتر از چپها در پیش میگیرند.
3 - چپ اسرائیل و در پی آن راستگرایان به کارگیری خشونت نظامی را بهمنظور منع بروز تهدید نظامی یا شدتگرفتن آن علیه اسرائیل و نیز با هدف انتقال معرکه به سرزمین دشمن و تحمیل نشدن این معرکه بر داخل اسرائیل ادامه میبخشند، بهویژه درصورت ظهور یک قدرت عربی موشکی یا نظایر آن.
در حالی که چپها و راستها بر سر این گزینه اتفاق نظر دارند، با این حال تفاوت میان این دو را در رویکرد نظامی واضحتر چپها و انعطاف زیاد آن در اتخاذ تصمیم جنگ البته به دلایلی خاص میتوان لمس کرد.
4 - چپگرایان و راستگرایان هر دو بر سر اصل رابطه با آمریکا اتفاق نظر دارند اما راستگراها این نکته را فراموش نمیکنند که نباید روابط با این کشور را تضعیف کرد؛ نکتهای که از سال 1967 و بهطور خاص از دوره نخست دولت رابین در سالهای مابین 74 تا 77 بیش از پیش تحکیم شده است. البته این به معنای عدمتأثیر اسرائیل بر روند تصمیمات در ایالات متحده از خلال گروههای فشار موجود در رسانهها و سیاست و فرهنگ نیست؛ مسئلهای که در اغلب موارد در آن موفق هم بوده است. در موارد نادر هم که اختلافی تاکتیکی با آمریکا پیدا میکند و در تحمیل اراده خود بر واشنگتن شکست میخورد، به خوبی میداند چگونه با خواستههای واشنگتن همراه شود.
4 -اسرائیل مذاکراتی جداگانه را با کشورهای عربی و فلسطینیان براساس فهم خاص خود از تصمیمات بینالمللی برگزار میکند. هدف نیز بهرسمیت شناخته شدن از سوی فلسطینیان و کشورهای عربی، عادیسازی روابط با آن و اتفاق نظر بر سر برخی اقدامات امنیتی مشترک است. در مقابل، اسرائیل حاضر به کوتاه آمدنهایی منطقهای و بازگرداندن کمترین میزان از سرزمینهای اشغال شده در سال 67 با بالاترین میزان جمعیت فلسطینی است. تفاوت میان راستها و چپها به هنگام به دست گرفتن قدرت درباره این گزینه تنها در ارزیابی هر کدام از آنها نسبت به میزان این کوتاه آمدنهای ضروری برای کسب موافقت طرفهای عربی و میزان عادیسازی انتظار رفته از آنها منحصر میشود.
در سوی دیگر این معادله، رهبران عرب که خواستار پاسخ اسرائیل به ابتکار عمل صلح عربی شده بودند، تحت فشار قرار میگیرند و همانگونه که دیدید پس از مخالفت اسرائیل با این ابتکار عمل و قبول آن صرفا بهعنوان چارچوبی برای مذاکرات، این کشورها نه تنها واکنشی نشان ندادند بلکه فراتر از آن، دوباره با صلابت هر چه تمامتر به سراغ این ابتکار عمل رفته، بر آن پای فشردند.
این البته همان موضع مبارزاتی واقعی مجموعههای صلح عربی است! حال اگر ابتکار عملی آمریکایی مبنی بر تغییر ابتکار عمل عربی صادر شود، رهبران عرب ابتکار عمل خود را بهگونهای تغییر خواهند داد که باعث تقویت و رواج یافتن همتای آمریکایی آن شود تا تحمیل آن بر اسرائیل ممکن شود، چرا که در غیراین صورت افکار خلاقانه درباره به عقب انداختن حق بازگشت آغاز خواهد شد. اما مسئله قدس، عرصهای برای نوآوریها و سخن پردازیهای رهبران عرب بهمنظور ایجاد برون رفت و درون رفت نظیر ضرورت بالا بردن پرچم فلسطین در قدس بدون عقبنشینی اسرائیل از آن و دیگر مسائل بسیار کلیشهای بدل خواهد شد. این مناقشات چنان ادامه خواهد یافت تا دولت اوباما خود را برای برگزاری انتخابات ریاستجمهوری جدید آماده سازد.تمام این مسائل برای اسرائیل اهمیتی ندارد.
مهم برای این رژیم ادامه محاصره بهمنظور تضعیف مقاومت و واداشتن آن به تلاش برای کسب مشروعیت از سوی جامعه بینالملل به جای اهتمام به مسئله اساسی خویش (همان مبارزه با اشغالگر) است. با این حال بارها گفتهام و باز در اینجا تاکید میکنم تا زمانی که رهبران عرب ابتکار عمل صلح خویش را روی میز دشمن خویش میگذارند و هر بار پس از مخالفت دشمن، مجبور به جرح و تعدیل چندین باره آن میشوند، باید بدانند که این روند، روندی از پیش شکست خورده است و میباید راهبردی جایگزین را برای آن بیابند.
الجزیره