اصغر دادبه استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دایرةالمعارف بزرگ اسلامی است. دادبه در سال ۱۳۸۱، در دومین همایش چهره‌های ماندگار، به‌عنوان چهره ماندگار در عرصه ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی معرفی شد. با او درباره شناخت‌شناسی سعدی صحبت کردیم.

اصغر دادبه

شهناز باقری شیرازی: اصغر دادبه استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، همچنین مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است. اصغر دادبه در سال ۱۳۸۱، در دومین همایش چهره‌های ماندگار، به‌عنوان چهره ماندگار در عرصه ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی معرفی شد. با او درباره شناخت‌شناسی سعدی صحبت کردیم.

آیا درک گلستان سعدی مقدماتی لازم دارد؟ پس از ۸ قرن هنوز گلستان سعدی فهم می‌شود. آیا این بدان معنا نیست که زبان ما به عنوان یک عنصر زنده، اگر هم رشد کرده، بیشتر این رشد حاصل عصر تکنولوژی پس از انقلاب و رشد جهانی پس از دهه ۹۰ میلادی است؟

دو مساله وجود دارد. اول باید تکلیف «ما» را در درک گلستان سعدی روشن کرد. من که سال‌هاست با دانشجویان عزیزی که وارد عرصه دکتری ادبیات می‌شوند، مصاحبه کرده‌ام و دیوان سعدی یا حافظ را پیش رویشان گذاشته‌ام تا یک غزل از رو بخوانند، اکثرشان اگر ۱۰ تا ۲۰ غلط نخوانند، شاهکار کرده‌اند. من البته با اکثریت سر و کار دارم و با استثناها کاری ندارم. بنابراین این جمله که «ما می‌فهمیم» نوعی مغالطه در خود نهفته دارد. اگر مراد از ما اقلیت معدود درس خوانده است حرفی است اما اگر منظورمان اکثریت مردم است، درست نیست. قول می‌دهم که شما ساده‌ترین عبارات سعدی را هم که پیش چشمشان قرار دهید، درنمی‌یابند. با کمال تأسف باید عرض کنم که اغلب قریب به اتفاق مردم حتی روزنامه شما را هم نمی‌توانند درست و بدون اشتباه و تپق بخوانند. این اصل نخست مردود است. ما دیگر آن متون را متأسفانه نمی‌فهمیم و اگر می‌فهمیم مربوط به ده‌های پیش است.

دوم اینکه زبان ممکن است در دوره‌ای پیشرفت کند و به تکامل برسد. تحولات بعدی‌اش به قول علماً می‌تواند عَرَضی باشد و تکامل ذاتی‌اش را طی کرده. زبان فارسی پیش از زمان سعدی چنین اتفاقی برایش افتاده. این به شکلی بیانی خلاصه و مستوفاست. یعنی زبان را به جایی رساندیم که بتوانیم بگوییم فی‌الذات تکامل یافت و شد آنچه باید بشود. بزرگانی مانند فروغی درست گفتند که ما به زبان آنها(سعدی و امثالهم) سخن می‌گوییم. چرا که آن زبان به تکامل رسید. اما در عین حال بدین معنا نیست که تحول انجام نگرفته است. تحول صورت می‌گیرد و به قول حکما در عَرَضیّات جریان دارد. بنابراین این نکته را از این دو زاویه باید بررسی کرد. زبان مگر می‌تواند درجا بزند؟ زبان یک موجود زنده است و دارای تحول است.

صادق هدایت یک رمان کم حجم(۱۰۰ صفحه) به نام «بوف کور» نوشت و از شاپور جورکش تا همایون کاتوزیان و محمد بهارلو و دیگران بر آن تأویل نوشتند. وقتی ما به متون کلاسیک مراجعه می‌کنیم، سعدی پژوهان ما نظم و نثر را معنی می‌کنند و نه تأویل. این مهم آیا تقلیل بخشید به کار هنری و سطحی کردن پژوهش متون کلاسیک ادبی نیست؟

مسلم چنین است. اینکه ما نمی‌توانیم کاری را که باید انجام بدهیم، گناه آن متن نیست. یکبار مرحوم «تی‌شی‌هیکو ایزوتسو» مقدمه‌ای بر منظومه استاد ملاهادی سبزواری که استاد مهدی محقق به زبان انگلیسی ترجمه کرد، نوشت. شما وقتی آن مقدمه را می‌خوانید فکر می‌کنید که «گادامر» بر برج ایفل نشسته و درباره هستی‌شناسی سخن می‌گوید. ایزوتسو در عین حال می‌گوید «من از همین کتاب این سخنان را استخراج کردم. نگاهی دیگر کردم و امیدوارم ایرانیان نگاه دیگری به متونشان داشته باشند.» اینکه ما هنر تأویل و نگرش امروزی نسبت به متون کهن نداریم، گناه آن متون نیست.

من یکی از نمونه‌های تأویل گلستان را برایتان بازمی‌گوید. در یکی از داستان‌های نخست گلستان نقل می‌شود که شخصی سلطان محمود را به خواب می‌بیند که تمام اندام‌های او فروریخته و خاک شده، مگر چشم‌هاش که در چشمخانه همی گردید. همه معبّران درمی‌مانند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: «نگران است که مُلکش با دگران است.» یعنی چه؟ به زبان امروز یعنی قدرت اگر کنترل شده نباشد، طرف همچنان می‌خواهد خودش قدرتمند باشد. حتی وقتی می‌میرد اگر می‌توانست حسی داشته باشد، نگران است که مُلکش با دگران است و نمی‌خواهد دیگری بر آن مُلک حکومت کند. از سوی دیگر بسیاری از مطالب را در همین متون می‌توان فهمید اما به شرط اینکه فهم ما درست باشد. البته برخی‌ها هم از فرنگی ها آموختند و به سمت تأویل متن گام برداشتند.

گنجینه‌ای از معرفت، ادبیات، فضیلت و فلسفه در هشت باب گلستان تنیده شده. مهم‌ترین پیامی که سعدی در زندگی شخصی به شما داده چیست؟

حتماً خوانده‌اید و دیده‌اید که محققان گفته‌اند سعدی در گلستان جامعه‌شناس است. یعنی روانشناس اجتماعی است. جامعه را چنانچه می‌دیده توصیف کرده نه چنانچه باید باشد. چنانچه باید باشد در بوستان است. اگر از قاضی منحرف همدان سخن می‌گوید نهاد فاسد قضایی را نقد می‌کند. من از گلستان به شخصه آنچه دریافتم، غیر از آن کلام شاهکارش که با خواندنش لذت می‌برم، این است که نگاهت به زندگی سطحی نباشد، بلکه نگاهی منتقدانه و ژرف اندیشانه داشته باشی. کوشیده‌ام به سهم خودم این گونه نگاه کنم. این کاری است که ما در این راه گام برنمی‌داریم و معمولاً حوصله‌اش را نداریم و ساده از کنارش عبور می‌کنیم. گلایه شما هم که ما فقط معنی می‌کنیم و تأویل و تفسیر را گوشه‌ای نهاده‌ایم، نتیجه فقدان نگرش منتقدانه و ژرف اندیشانه و بلند مدت است.

کد خبر 845821

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha