در واقع باید گفت که بخش نمایشی، پاشنه آشیل تلویزیون ایران است چراکه اصولا تلویزیون در بخشهای غیرنمایشی خود هرکدام به دلایل خاص خود دچار انفعال است این انفعال را در جنگهای تصویری، برنامههای خانوادگی، ارتباط تلویزیون با مقوله موسیقی و دیگر مقولات فرهنگی چون گردشگری، کتاب، آموزش وغیره میتوان دید. اما تلویزیون بهطور ذاتی به نقش و اهمیت بخشهای نمایشی پی برده است و به همین دلیل ساده است که الان دیگر چند سالی است که حجم انبوه سریالهای تولیدی یا در صف پخششدن ایستادهاند و یا اخبار پیش تولید و تولیدشان بهنحوی به سمع و نظر مخاطب تلویزیون میرسد.
یکی از این عوامل که در واقع مهمترین آنها نیز هست عدموجود تنوع در تولیدات است.این روزها اگر با دقت به موضوع و در واقع بن مایه کلی اکثر سریالهای تولیدی سیما بنگریم در بسیاری از آنها همانندیهای آزاردهندهای را مشاهده میکنیم. اکثر این سریالها درباره مخاطرات اجتماعی و نقص و آسیب در روابط اجتماعی در فضای معاصر است که در پی این مخاطرات پای پلیس هم حتما به میان میآید.
در اینگونه سریالها خیانت نقش اساسی را بازی میکند و در پی آن درگیری و احیانا شلیک گلوله هم گاهی وجود دارد. در اینگونه از سریالها معمولا بنیان خانواده لرزان است و از عشق و جوانی هم خبری نیست اگر هم هست زیر سایه سنگین مخاطرات و یا موضوع پرمخاطره فیلمنامه قرار میگیرد و مجالی برای ظهور بهعنوان غریزه اصلی یا موتور پیش برنده فیلمنامه سریال نمییابد.
اینگونه سریالها گاه بهدلیل تبحر کارگردان بسیار پرتعلیق و پر کشش از کار در میآید و نظر مخاطب عادی تلویزیون و حتی برخی از منتقدان را بهخود جلب میکند و گاهی هم بهدلیل تازه کار بودن عوامل و سست بودن فیلمنامه چیز خوبی از کار در نمیآید اما در تمامی این حالات آن چیزی که در حالت کلی باعث بروز بحران در پدیده رشد کمی سریالهای سیما میشود همین همانندی فضاها و داستانهاست که اتفاقا دامنگیر گونه سریالهای تاریخی سیما نیز شده است و این همانندی موضوعات را در سریالهای مربوط به تاریخ معاصر یعنی دوره پهلوی تا انقلاب هم میتوان دید که واکاوی آن مجال دیگری را میطلبد.این همانندیها بهشدت پاشنه آشیل سیما را تهدید میکند و مسئولان سیما با وقوف به این تهدید با پخش سریالهایی چون جومونگ و هشدار برای کبرا 11 و یا پخش فیلمهای سینمایی دفع بلا میکنند.
در حقیقت یکی از عوامل گمشده بخش نمایشی سیما در سالیان اخیر فانتزی و خیالورزی است. این حلقه گمشده در کنار حلقههای دیگر مثل عشق و جوانی بهشدت توان آن را دارند که بخش نمایشی تلویزیون ما را متحول کنند و آنرا از دایره بسته خارج کنند. برای بسیاری تخیل و فانتزی متناظر است با سبکسری و خوشخیالی و یا عشق و جوانی را متناظر با ابتذال میدانند و بهدلیل همین پیشفرضهاست که امروزه بخشهای نمایشی تلویزیون ما با حس آفرینیهای جایگزین که همانا خشونت و لبه تیز واقعیتهای قابل پخش اجتماعی از تلویزیون است لبریز شده که در ناخودآگاه روان مخاطب را میجوید و به مدد واقعیتهای اجتماعی در شهرهای بزرگ از او موجودی عصبی میسازد.
در اینجاست که باید به نقش سازنده تخیل و خیال ورزی برای بازسازی روان مخاطب اشاره کرد چرا که استقبال بیحد و حصر مخاطب ایرانی از کمدی و فانتزی چه در سینما و چه در تلویزیون نشانگر این واقعیت است که باید برای تنوع ژانرها در بخشهای نمایشی برنامهریزی کرد و در این برنامهریزی علاوه بر کمدی باید نقش فانتزی و جوانی را هم فراموش نکرد و با دیدهای بسته آن را به سطل تابوهای صدا و سیما نیفکند.