ما اگر بخواهیم در کاری موفق شویم، سراغ نقطه آخر میرویم و تمامی ضعفهای پایهای و کارهای نکرده را با اقداماتی سریع و آشفته، در پایان جبران میکنیم. مصداق معروف این موضوع که برای همه آشناست، آمادهسازی تیمهای فوتبال است.
بیشتر تیمهای لیگی و به تبع آن در تیم ملی، به جای توجه به پایه و یافتن استعدادهایی که پشتوانه تیمهای بزرگسال باشند، با پرداخت هزینههای گزاف برای جذب بازیکنان معروف، همه زور خود را میزنند تا به جایی برسند و البته با مشکلات و دشواریهای زیادی هم مواجه میشوند.
نمونههای چنین طرز تفکری را در سطوح مدیریتی مختلف میتوان مشاهده کرد. نتیجه چنین نگرشی، پاسخهای موقتی به انتظارات و توقعات جامعه است که البته احتمال ماندگاری آنها بسیار کم است. ریشهیابی این منش اجتماعی در سیاستهای مدیریتی، نکات زیادی را عیان خواهد کرد؛ از جمله:
1 - این ویژگی، خود بیانگر منش اجتماعی دیگر ما یعنی سهلانگاری و جدینبودن است. نگاه ما به مسائل بسیار جدی وحتی استراتژیک گاه سطحی و غیرمتعهدانه است.
2 - رفتار سهلانگار باعث میشود به مبانی و بنیادها کمتر توجه کنیم. در این باره ارتباطی دوسویه وجود دارد. به این ترتیب، با کمتوجهی به مبانی، سهلانگاریهایمان نیز بیشتر میشود.
3 - رفتارهای ریاکارانه هم در شکلگیری چنین ویژگیهایی نقش دارند. وضعیت اجتماعی ما به گونهای است که در هر موضوع و پدیدهای، عدهای با فرصتطلبی وارد معرکه میشوند؛ با این نیت که سهمی ببرند، نه آن که کاری بکنند. مصداقهای این موضوع هم کم نیستند. بسیاری از ایدههای بسیار مهم به نتایج مورد انتظار نمیرسند، چون حداقل در بخشهایی، به جای صداقت و تعهد، فرصتطلبی و ریاکاری، همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد.
4 - در مواردی هم علت اینکه برای نشاندادن موفقیت بر نقطه پایان تمرکز میکنیم، به ناکارآمدیهای مدیریتی و ضعفهای تخصصی بازمیگردد. وقتی در جایی روش کار را بلد نیستیم و از کفایت در مدیریت بیبهرهایم، امور را با روشهای نادرست پیش میبریم و بعد برای جبران ضعفها و کارهای نکرده، به شیوههای جبرانی روی میآوریم.