همشهری آنلاین - حوادث: اواسط خردادماه امسال ساکنان برجی در زعفرانیه که متوجه بوی تعفن از خانه یکی از همسایهها شده بودند پلیس را در جریان قرار دادند. صاحب این خانه مردی حدود 65 ساله بود که به تنهایی زندگی میکرد. از چند روز قبل هیچ کدام از همسایهها او را ندیده بودند و مرد سالخورده به تماسهای هماسایگان هم جواب نمیداد. از سویی بوی تعفن روز به روز بیشتر میشد و ممکن بود بلایی بر سر او آمده باشد. در این شرایط بود که گروهی از ماموران پلیس خود را به خانه این مرد رساندند و بعد از انجام مراحل قانونی در خانه را باز کرده و وارد آنجا شدند. در ورودی خانه خبری از صاحب خانه نبود؛ اما وقتی قدم در اتاق خواب گذاشتند با پیکر مرد سالخورده که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود مواجه شدند. شرایط پیکر مقتول به گونهای بود که نشان میداد چندین روز از قتل او میگذرد. در این شرایط بود که ماجرا به بازپرس جنایی گزارش شد و همزمان گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی خود را به محل کشف جسد رساندند و تحقیقات در این باره آغاز شد.
آنطور که همسایهها میگفتند مقتول مدتها بود که همراه با پسر جوانش زندگی میکرد اما از مدتی قبل پسر جوان با پدرش دچار اختلاف شده و خانه را ترک کرده بود. آنطور که آنها میگفتند پسر مقتول قصد ازدواج با دختری را داشت اما پدرش با این ازدواج مخالفت میکرد و او هم به همین دلیل خانه را ترک کرده بود.
در حالی که هنوز کاراگاهان به سرنخهای چندانی در این پرونده دست پیدا نکرده بودند، جسد مقتول به دستور بازپرس جنایی برای انجام تحقیقات تکمیلی به پزشکی قانونی منتقل شد.
افسران پلیس آگاهی در ادامه تجسس های خود به کنترل ترددها به خانه مقتول پرداختند و پی بردند در یک هفته منتهی به قتل هیچ کس به خانه او رفت و آمد نداشته؛ اما آخرین نفراتی که از خانه خارج شدهاند پسر مقتول و دختری جوان بودهاند. در این شرایط بود که این دو نفر بازداشت شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند.
پسر جوان در جریان تحقیقات به کارآگاهان گفت: من در قتل پدرم نقشی ندارم و نمیدانم چه کسی او را به قتل رسانده است. ما از مدتی قبل بخاطر اینکه من تصمیم به ازدواج گرفته بودم با هم اختلاف داشتیم. من به دختری علاقه مند شده و میخواستم با او ازدواج کنم اما پدرم مخالفت میکرد. بعد از چند مرتبه بگومگو من تصمیم گرفتم دیگر با پدرم زندگی نکنم و خانه را ترک کردم و بعد از آن در خانه دوستانم زندگی میکردم و گاهی به پدرم سر میزدم تا اینکه فهمیدم پدرم وقتی در خانه بوده به قتل رسیده است.
دختر مورد علاقه پسر جوان هم با تکرار حرفهای او به پلیس گفت: قرار بود ما با هم ازدواج کنیم اما پدر او مدام مخالفت میکرد. او میگفت صبر کن تا پدرم را راضی کنم تا اینکه فهمیدم پدرش در خانه به قتل رسیده است. من از هیچ چیز خبر ندارم و فکر نمیکنم پسر جوان دست به چنین کاری زده باشد.
با وجود انکارهای دختر و پسر جوان، آنها با قرار قانونی در بازداشت به سر میبرند و تحقیقات در این باره ادامه دارد.
نظر شما