شنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۵ - ۰۴:۳۴
۰ نفر

ترجمه - مریم درمنش: راجر فدرر در سال 2006 هم بر دنیای تنیس حکومت می‌کند.

یک روز قبل از شروع رقابت‌های جهانی تنیس مسترز در شانگهای چین که از روز 13 نوامبر بین هشت تنیسور برتر سال برگزار می‌شود، فرانسیسکافان آلمسیک (قهرمان شنای بانوان جهان) که پس از کناره‌گیری از مسابقات جهانی به عنوان خبرنگار در روزنامه برلینی مورگن پست فعالیت می‌کند، گفت‌وگویی با وی که امید اول قهرمانی در این رقابت‌هاست انجام داده است.

  • راجر، تو از سه سالگی در زمین‌های تنیس حضور داشتی. آیا همیشه در زندگی تو فقط تنیس بوده است و بس؟

- نه. من در نوجوانی همزمان به چند رشته ورزشی اشتغال داشتم. فوتبال، تنیس روی میز، بسکتبال، اسکی و شنا. در باشگاه فقط در فوتبال و تنیس فعالیت می‌کردم، اما در سن 12سالگی تصمیم گرفتم که فقط تنیس کار کنم.

  •  بعد هم همه چیز به سرعت پیش رفت. در 14 سالگی از بازل رفتی تا به صورت حرفه‌ای تنیس بازی کنی.

- من به یک مدرسه تخصصی ورزش در لوزان رفتم. آنجا دو سه روز تمرین می‌کردم تا برای یک مسابقه انتخاب شوم. آنجا دوسال با یک خانواده لوزانی زندگی کردم.

 شش ماه اول خیلی می‌ترسیدم و ناراحت بودم، چون اصلاً زبان فرانسه را بلد نبودم و مدرسه هم در منطقه فرانسوی زبان سوئیس قرار داشت. خیلی احساس غربت می‌کردم. فقط با کسانی که از خودم بزرگ‌تر بودند و بین 16 تا 18 سال سن داشتند بازی می‌کردم. یک پسر بچه کوچک بودم و مشکلات زیادی برای کسب اعتماد به نفس داشتم، اما پدر و مادرم همیشه با صحبت‌هایشان تشویقم می‌کردند.

  •  کسی که این همه تلاش می‌کند حتماً به دنبال رسیدن به یک رویای بزرگ است.

- بله، همیشه آرزو داشتم قهرمان ویمبلدون شوم. دوستانم به شوخی می‌گفتند اگر تو روزی قهرمان ویمبلدون شوی، مقابل جام زانو می‌زنی.

  •  خودت چه موقع به استعداد زیادت در تنیس پی بردی؟

- من همیشه می‌گویم سه چیز در تنیس مهم است. تکنیک، شرایط جسمی و بدنی و روحیه. من استعداد و در پی آن تکنیک را داشتم. دو عامل دیگر کاملاً‌ اکتسابی هستند، به خصوص عامل روحیه.

  •  چطور، در مورد تو چه چیز کم بود؟

-  من همیشه خیلی به خودم اطمینان داشتم، اما در زمین مسابقه وقتی جریان بازی خوب نباشد، خیلی سریع و ناگهانی عصبانی می‌شوم. تازه در سن 22، 23سالگی توانستم اعصابم را تحت کنترلم درآورم. آن وقت بود که توانستم توپ‌هایی را که قبلاً از دست می‌دادم پس بگیرم. پس از آن بیشتر به خودم اطمینان پیدا کردم.

  •  چگونه به اینجا رسیدی که دیگر راکت نشکنی؟

- یک جریان و فرآیند بسیار بسیار طولانی برای من بود. خیلی ساده است، قبلاً نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم. فکر می‌کردم باید فریاد بزنم، دشنام بدهم، راکت را پرتاب کنم  خلاصه کاری انجام دهم که بازی‌ام بهتر شود.

 یک بار در هامبورگ در همان مرحله اول رقابت‌ها حذف شدم. خیلی خشمگین بودم، راکتم را محکم‌تر از همیشه پرتاب کردم، وقتی بعداً آن صحنه را از تلویزیون دیدم فقط فکر کردم: چقدر خجالت‌آور، آن هم جلوی چشم 10000 تماشاگر. قسم خوردم این کار را ترک کنم. دهانم را ببندم و ببینم بازی چگونه پیش می‌رود.

  •  مثل ترک کردن سیگار بوده است؟

- این کار جواب داد. دو هفته بعد در مرحله یک چهارم نهایی مسابقات اپن فرانسه بازی کردم، برای من سال 2001 موفقیتی بزرگ بود، حتی در ویمبلدون پیت سمپراس را شکست دادم.

  • من خودم با گلف شروع کردم و گاهی هم چوبم را می‌شکستم. آن وقت خودم را گول می‌زدم و می‌گفتم: کاملاً آرام باش، اما درمورد تو به نظر می‌آید کار ساده‌ای بوده است.

- نه، نه، یک قدم بسیار بزرگ بود. واقعاً پنج شش سال بود که می‌خواستم این کار را ترک کنم. وقتی 17 سال داشتم یک مربی روانشناس داشتم، ولی او هم نتوانست کاری برایم انجام دهد. نیاز به یک شوک داشتم. به خودم می‌گفتم چنین بازی احساسی را نمی‌توان بیش از ده سال انجام داد. فقط باید آرام‌تر می‌شدم. فکر می‌کنم برای اولین بار در آغاز سال 2003 توانستم احساس واقعاً خوبی در زمین داشته باشم و در همان سال هم توانستم اولین قهرمانی ویمبلدون را کسب کنم.

  • آن زمان آرزویت تحقق پیدا کرد. از آن زمان ویمبلدون فقط یک قهرمان می‌شناسد: راجر فدرر. دو بار هم ورزشکار سال دنیا شدی. چه موفقیتی!

- می‌دانم، اما الان مسأله این است که آیا همیشه همینطور انگیزه خواهم داشت؟ تو در راه پیشرفت قدم می‌گذاری و به سختی بالا می‌روی، آن وقت مردم می‌پرسند: دیگر به چه چیز می‌خواهد برسد؟

  • شاید همان چیزی که من همیشه می‌خواستم: طلای المپیک؟

- مثل المپیک پکن، اپن فرانسه، هدف‌های خیلی زیادی هنوز هست. بین سنین 14 و 22 آنقدر سخت کار کردم که بتوانم از آنچه که الان به آن رسیده‌ام لذت ببرم. تمام موفقیت‌هایی هم که به دست آورده‌ام در نتیجه همان تلاش‌ها است.

  • برای من در 14سالگی شروع شد، تا 20 سالگی اصلاً متوجه نبودم که در اطرافم چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. فکر می‌کنم تازه در 22 سالگی فهمیدم که در دنیای شنا چه خبر است. در مورد تو چگونه بود؟

- دقیقاً همین گونه بود. وقتی انسان جوان است دیگران برایش تصمیم می‌گیرند و همه کارها خودش انجام می‌شود. می‌خواهی موفق شوی، همه کمکت می‌کنند. در 20، 22 سالگی یاد می‌گیری روی پاهای خودت بایستی و وقتی اولین تصمیمت را می‌گیری، احساس می‌کنی مستقل شده‌ای.

  • نسبت به گذشته تغییر کرده‌ای؟

- البته. راه دیگری نیست. هر روز انتظارات مردم بیشتر می‌شود و تو برای خودت باید یک سپر حفاظتی بسازی. اوایل به همه فقط می‌گوییم بله، زمانی می‌آید که دیگر نمی‌شود به همه بله گفت. به جایی می‌رسی که باید نه هم بگویی. همه چیز عوض می‌شود و به دنبال آن انسانها هم تغییر می‌کنند. در واقع انسان خودش را با شرایط تطبیق می‌دهد.

  • می‌خواهی بگویی روند زندگی نامشخصی داری و این روند همیشه در حال تغییر است؟

- از زمانی که شماره یک تنیس دنیا شده‌ام شرایط بی‌اندازه تغییر کرده است. برای اولین بار مردم به عقاید و نظرات من علاقه‌مند شده‌اند. حالا یک‌دفعه هیچ‌کس از آغاسی سؤال نمی‌کند، همه می‌خواهند بدانند راجر فدرر چه فکری می‌کند و نمی‌توانم بگویم: من هم دقیقاً  مثل آندره آغاسی فکر می‌کنم.

  • منظورم سفرهای زیاد بود. هر هفته یک جا هستی و هیچ وقت واقعاً  در خانه نیستی.

- قبلاً بلافاصله پس از هر تورنمنت به خانه برمی‌گشتم. بعد سعی  کردم برای تورنمنت بعدی بهتر خودم را آماده کنم. یک دفعه به خودم آمدم و دیدم حداکثر دو یا سه بار در ماه در خانه‌ام در سوئیس هستم.

  • و در بقیه مواقع؟

-  فقط یک ماه در سال می‌مانم. در این مواقع می‌خواهم از همه چیز فرار کنم و به جای دوری بروم. مثلاً جایی کنار ساحل. چون می‌دانم پس از این استراحت در پنج ماه آینده‌اش هر روز برنامه دارم. آماده سازی،  مسابقه، برنامه‌های تبلیغاتی. این‌قدر کم در خانه بودن کمی ناراحت کننده است.

  • فقط بدین خاطر این شرایط را تحمل می‌کنی که می‌دانی این نوع زندگی  دائمی نیست؟

- دقیقاً. اگر بازیکن گلف بودم نمی‌دانم چه کار می‌کردم چون دوره فعالیت آنها طولانی‌تر است. اما من حداکثر تا 35سالگی می‌توانم در تنیس فعالیت کنم. آن زمان هم هنوز جوان هستم و می‌توانم کار جدیدی را آغاز کنم. آن موقع زندگی کاملاً جدیدی برایم شروع می‌شود. برای همین هم الان با تمام وجود به دنبال تنیس و رویایم می‌روم و می‌دانم که روزی  این روند پایان می‌گیرد.

  • آدم مؤمن و معتقدی هستی؟

- امسال پاپ را ملاقات کردم. خیلی تأثیرگذار بود. مربی‌ام در تورنمنت رم گفت: این امکان را داریم که  به مراسم قداس (آیین قربانی مقدس) برویم و پاپ را ملاقات کنیم. من هم یک دست کت و شلوار خریدم و سپس آنجا به همراه بیست سی نفر دیگر در یک صف ایستادم.

  •  به پاپ چه گفتید؟

- ملاقات با او برای من لحظاتی فوق‌العاده بود. بعد او چیزی مثل این را گفت: تنیس یک ورزش بسیار سطح بالاست. کسانی که کنار من بودند، همه هدایایی با خود داشتند و خیلی هیجان‌زده بودند و منتظر تبرک و دعای خیر پاپ بودند. من هم کاتولیک بزرگ شده‌ام ولی به اندازه آنها مؤمن نیستم.

کد خبر 8628

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز