به نام خون و به نام شهید و به نام حماسه و به نام تمام مقدسات این سرزمین، از نامهای جاودانهای مینویسم که برای سربلندی این دیار، راه را بر دژخیم بستند و بر بلندای جاودانگی ایستادند. از آستانه آسمان تا عمق آبی اقیانوسها را با خون خویش رنگ کردند و ابهتها را به سخره گرفتند و ابهتی ابدی را بر فراز تاریخ به اهتزاز درآوردند.
به نام کوچهها و خیابانهای این شهر و به نام میدان ژاله، به نام 17 شهریور، به نام خرداد 42، به نام تبعید و از خانه دور شدن، به نام دیار غربت و به نام هجرت، به نام یک انقلاب و به نام گلولههایی که در جان جوانان این سرزمین ناگهان سرب بودنش را فراموش میکرد و دوباره حیاتی ابدی بر جان جوانان وطن میبخشید.
به نام خاک جنوب و به نام نیزارهای خوزستان و به نام شلمچه، به نام سردشت، به نان پلاکهای گمشده در عمق خاک و به نام نشانههای پیدا شده در آسمان از بلندای سرزمینی با تو حکایتها میگویم که خون را در رگهای حیات جاری کردند و از هر ساحل این رودهای سرخ، درختان باروری سترگ برخاستند که تا آسمان رسیدند.
در این شماره نوشتیم که من و تو نوادگان حماسهها، خونها، شهید شدنها، اسارتها، مفقود شدنها، تبعیدها و هجرتها هستیم و نوشتیم که پدران ما حالا که بر سریر آسمان تکیه زدهاند، از آن بالا نگاهمان میکنند و میپایند تا مبادا باری را که حالا بر دوش ما نهادهاند به سرمقصد میرسانیم یا نه. در هر قدمی که برمیداریم هزاران بار قلبشان بیشتر از لحظه قبل میتپد.
آری این انقلاب ثمره خونها و خوندل خوردنهای بزرگانی است که یا راه شهادت را برگزیدند و یا سعادتمندانه زیستند و یا این که با مرگی آرام و با آرامشی عجیب، پس از سالها زیستن به دیاری ابدی گام نهادند.