در این فرهنگ، اویی که شعروار با شمشیر میآید تا همه خوبیهای دنیا تقسیم شود و بدیها نابود، دیگر یک آرزو نیست بلکه پایان قدسی تاریخ است. شیعه با اعتقاد جازم و دلایل عقلی و نقلی این باور را به عنوان فصلالخطاب زیستبوم خویش در همه جهات زیستیاش میشناسد و دقیقا همین باور است که ممیزه اصلی تفارق شیعه با همه مکاتب نظری و عملی در ادیان و غیرادیان است. شیعه با این باور، تکلیف انسان را با رستگاریای که همیشه آرزو میکند، یکسره میکند. اندیشه اعتقاد به منجی در شیعه با عنوان مهدویت نضج گرفته است؛ اعتقاد به مهدیآلمحمد(عج) که همکنیت با رسول مهربانی، محمدمصطفی(ص) نیز هست.
مهدی شیعه آمیزه شعر است و شمشیر؛ میآید که ظلم نباشد و خوبی رنگ همیشگی آسمان باشد. مهدی آلمحمد در روایات معصومین شیعه نیز جایگاهی اصیل و بیبدیل دارد و حتی از کلام جاری پیامبر در مجامع روایی اهل سنت نیز نام و نشان دارد.دلایل عقلی و نقلی شیعه درحقانیت وجودی و معرفتی حضرت مهدی(عج) ضمن نشاءکردن فرهنگ انتظار و بالیدن این فرهنگ در بطن و متن زیستبوم شیعی، شاهد ایجاد و رشد گیاه هرزی به نام مدعیان دروغین مهدویت که در فرهنگ اسلامی از آنها با عنوان متمهدیان یاد میشود نیز شد.
نوشتار حاضر اما تاملی تاریخی و تحلیلی- معناشناختی و البته مجمل است از متمهدیان از دیروز تا امروز اسلام؛ تاملی که در پی آن است تا ضمن بازشمردن و شناسایی تفاوت نوع انگیزه متمهدیان دیروز و امروز هشداری باشد برای اینکه این گیاه هرز همچنان دارد رشد سحرآمیز خود را حتی در روزگاری که انسان نوشده داعیه مبارزه با خرافات از هر نوعش را سر میدهد ادامه میدهد. نامها و ژستهای پرطمطراق، بسیاری از اوقات در خلوت و جلوت با کسوتی گاه متشرعتر از هر متدینی چونان تبر به ذات اسلام عقلانی و پویا میافتد و گاه نیز با وفاق 3 راس زر ، زور و تزویر، مثلث دامی را بنا مینهند که شیطان نیز آفرینگوی آنهاست.
بعد از رحلت پیامبر(ص) واقعیت تاریخی جامعه اسلامی گواهی میدهد که تلاش پیامبر آنگونه که میخواست به ثمر ننشست و متاسفانه در مسیر انحرافی، اندیشه ولایت در باور اصیل همه مردمان جامعه اسلامی پا نگرفت و به جای آن در 2شاخه جهل و کژفهمی عوام و حیلهگری و نفاق خواص تعلیمات اسلام پی گرفته شد. آنچه ثمره پیوستن این دو جوی نحس در تاریخ بود، حکومت امویان و به تبع آن مروانیان به عنوان خلافت اسلامی بود؛ مردمانی که مطرودان و لعنشدگان پیامبر بودند بر سر امور شدند و مقدادها و سلمانها و ابوذر و عمارها نیز یا به تبعید رفتند یا به انزوا کشانده شدند و یا سر سرخشان در قفای زبان سبزشان رفت. تاسفبارتر برای تاریخ، اینکه بعد از مروانیان نیز شاهد حکومت گروهی دیگر شدیم که باز در پیوند زر و زور و تزویر در کسوتی میشنما، گرگ جان و روح مسلمانان شدند. این میشنمایی البته در اواسط قرن چهارم هجری (اوایل غیبت صغری) به گرگنمایی مطلق نیز رسید تا جایی که صراحتا در منزل امام حسن عسکری(ع) به جستوجوی موعود معهود برآمده تا وعده نصر الهی را در نطفه بتوانند خفه کنند و زهی خیال باطل.
اما ثمره نامیمون دو مسیر انحرافی در بعد از رحلت پیامبر یکی از عوامل رشد گیاه هرزه وجود متمهدیان است. ظلم و جور بیاندازه آنها که با عنوان خلیفه مسلمانان در 5 نوبت اقامه نماز میکردند اما صاحبان اصلی ولایت و حکومت اسلامی و پیروانشان را با هر وسیله ولو به جبارانهترین و خونخوارانهترین روش ممکن حذف میکردند چیزی نیست که تاریخ اسلام و مسلمانان نتواند آن را به خون مظلومان مهر و امضا نکند. این را اضافه کنید به ستم و ظلمی که بر عامه و کافه مردم مسلمان در سرزمینهای اسلامی میرفت؛ ظلم و ستمی که ذکر آن در تاریخ خونبار بهویژه شیعه قابل مشاهده است و گواهان بسیار دارد. در این میان اندیشه اعتقاد به مهدویت یکی از آموزههای اصیل مبارزاتی شیعه برای مقاومت بود. شیعه باید به هر وسیله حقانیت خویش را اثبات میکرد و برای اثبات، احتیاج به مقاومت داشت و چه آموزه اصیلی مثل مهدویت و اویی که میآید تا مصداق منتقمبودن اسماءالله باشد میتوانست این کارکرد را داشته باشد؟
شیعه با تمسک به مهدویت و آنچه در فرهنگ انتظار از اولیای دین خود یافته بود توانست نارضایتی عمومی خود را همیشه در وجهی از مبارزات منفی و مثبت با رویکرد اصیل اعتقادی خود همراه داشته باشد.نمونه عملی آن را میتوان در تاریخ روضهالصفا دید که میرخواند مینویسد در سبزوار «هر بامداد و شب، به انتظار صاحبالزمان(ع)، اسب کشیدندی»... یا گزارش یاقوت حموی را که نقل میکند در کاشان، مردم شهر هر جمعه هنگام سپیدهدم با اسب زینکرده خود برای همراهی با قیام وعده داده شده مهدیصاحبالزمان(عج) از دروازه شهر خارج میشدند و ببینید بسیاری از متون تاریخی کهن را در فرهنگ اصیل انتظار. روی دیگر این سکه اما متمهدیانی بودند که با ادعای مهدویت در پی خروج بر ظلم و ستم حکام برآمده از زر و زور و تزویر، حاکم بر سرزمینهای اسلامی شده بودند.
همچنان در این نوشتار گواه ما تاریخ است. قیام مردم فارس تحت رهبری شیخ شرفالدین در سال 665قمری، قیام سیدمحمد مشعشع غالی در خوزستان در سال 845قمری، قیام عبدالله بنمیمون در خوزستان، قیام متعدد داعیان اسماعیلی در مراکز مختلف سرزمینهای اسلامی که گاه فرجامی بسیار خونبار نیز داشت، قیام محمدبنعبدالله تومرت (مهدی اهرعی) در مغرب (مراکش فعلی)، قیام محمدمهدی سنوسی در قرن سیزدهم در مغرب و قیام مهدی سودانی در فاصله سالهای1264-1292 پارهای از معروفترین قیامها با عنوان البته دروغین مهدویت بوده است.
این قیامها که با تکیه بر احساسات و غلیان هیجانات مردمی بر ضد ظلم و ستمهای جاری حاکمان سرزمینهای اسلامی بود، در برخی از اوقات فتوحات قابل توجهی نیز از آن خود میکردهاند و مراجعه به نصوص تاریخی میتواند آیینه تمامنمایی از جانفشانی برخی در معیت این متمهدیان را نشان دهد. البته همه این متمهدیان نیز ادعای مهدویت صرف و اینکه خود را مهدی موعود بدانند نداشتهاند بلکه برخی از ایشان خود را نشانه ظهور و مبلغ ظهور و نایب خاصه و رابط نیز معرفی میکردهاند و با ایجاد انگیزه اعتقادی بر ضد دولتهای ستمگر وقت، به قیمت بدعت در دین بیشترین ضربهها را به پیکر حکومتهای جبار و ظالم روزگار خود فرومیآوردهاند.
همانطور که عنوان شد شرایط پرداختن به اینگونه ادعاها غیر از احادیث جعلی منتسب به بزرگان درباره ظهور مهدی(عج) (آنگونه که در ماجرای مهدی سودانی، علمای سودانی قائل به احادیثی در مجامع روایی اهل سنت بودند که مهدی(عج) از میان آنان ظهور خواهد کرد) اجحافهای اقتصادی و وضع مالیاتهای سنگین و همینطور تملک منابع مادی و فاصله طبقاتی [بازوی زر]، ظلم و ستم روحانینماهای دینی به نام دین [بازوی تزویر] و قدرت نظامی و سرکوب و زندان و شکنجه مخالفین [بازوی زور] بود که باعث وجود این متمهدیان در طول تاریخ اسلام میشد. تبارشناسی این متمهدیان و فهم معناشناسانه عمل ایشان در مجالی بسیار گستردهتر از این باید به عمل بیاید؛ بهاضافه تدقیق تاریخی عمیقی که البته ما را از پرداختن به متمهدیان روزگار جدید بازمیدارد.
در همان زمان فعالیتهای مهدی سودانی در خارطوم که حتی به تشکیل دولت مستقل نیز انجامید و نبردهای پیدرپی مهدی سودانی با مصر و انگلستان در 1262 قمری در ایران سید علیمحمد شیرازی از شاگردان سید کاظم رشتی ابتدا ادعای نمایندگی امامزمان و پس از جمعآوری عدهای پیرو ادعای مهدویت کرد. بابیه با اقتدا به محمدعلی(باب) توانستند جنبش خاصی در ایران قرن نوزدهم پدید آورند تا جایی که تنها امیرکبیر توانست نهایتاً این فتنه را فروبنشاند. اما تأمل در اوضاع آن زمان ایران و مطالعهای نشانهشناسانه خبر از این دارد که رفتهرفته متمهدیان از آن نگاه پیشین فاصله گرفته از ادعای مهدویت و نیابت و ارتباط، منفعتهای شخصی خویش را لحاظ میکنند.
فتنه بابیه و به تبع آن بهائیت در ایران آنگونه که تاکنون پژوهشهای بسیاری پیرامون آن صورت گرفته است محصول مستقیم دخالت مرموزانه دولتهای استعماری در ایران بود و به نوعی تشتت در وضعیت مذهبی و دینی جامعه ایرانی که یگانه عامل اصلی پیوستاری و وحدت جامعه مسلمان ایرانی محسوب میشد. اما متمهدیان در روزگار بعد از قاجار فقط به این دو فرقه ختم نشدهاند، اگرچه تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم ادعاهای بابیه و بهائیان تا امروز نیز جامعه اعتقادی و مذهبی اصیل را نشانه رفته است.
روزگار نوشده انسان اکنونی اگرچه سرشار از نعمات روحبخش تکنولوژی و بهرهوری از علم جدید است اما به همان اندازه تنشهای اجتماعی و فردی او را احاطه کردهاند.احاطه انسان در بهرهوری از دنیای نوشدهاش جدای از تنشهای معرفتی که بهویژه در جوامعی که مثل جامعه ایران آونگ بین سنتمداری و نوشدگیاند، اضطرابهای وجودی و بنیانبرافکنی نیز در پی دارند و این دقیقاً همان حفره امنیتی است که مجال نفوذ را برای تمامی متمهدیان امروزی فراهم میآورد. اینکه «این روزها بهرغم انتشار کتب و فعالیت رسانههای مختلف دیداری و شنیداری و حتی مجازی چرا ما باز شاهد اقبال به این متمهدیان هستیم؟»
پرسشی نیست که بتوان در این مجال کوتاه جوابی درخور به آن داد اما دقت در آن ما را به تحلیل زیر راهنمایی میکند که این تنشهای معرفتی و اضطرابهای وجودی در آونگ میان سنتمداری ضعیف ما و نوشدگی پریشانترمان به اضافه نولباسشدن مثلث زر و زور و تزویر در روزگارمان دست به دست هم داده تا دوستداشتن ریاست و منفعتهای اقتصادی کلان و دوستداشتن چیرگی و اقبال معنوی مردمی و داشتن طرفدار و بسیاری نفسانیات دیگر، سوار بر ناآگاهی مردم متصف به اوصاف از پیش گفته شده، وضعیت حاضر را رقم زند؛
جایی که گاهی ما شاهد ادعاهای عجیب و غریب ارتباط با امامعصر(عج) و نیابت خاصه ایشان و اذن داشتن از اولیاء مرتبط با حضرت برای دخلوتصرف در امور هستیم.ناگوار اینکه مسلطبودن بر برخی فنون که با تمرینات غیردینی نیز بهدست میآیند و همینطور اصول عملی روانشناسی و روانکاوی و برخی ویژگیهای شخصی (مثل کاریزمای فوقالعاده در رفتار و گفتار و چهره) این افراد در همین جهان و جامعه مثلا مصلح به علم و حقیقت و عقلانیت دینی شده باز بردگان خرد و شعوری را از میان قشرهای مختلف جامعه میگیرند.
واقعیت این است که از لحاظهای مختلف معرفتی این مسئله را نباید بیاهمیت یا کماهمیت تلقی کرد؛ چرا که جدا از نتایج اجتماعی و فرهنگی این جریان یعنی متمهدیان جدید، بستری که آمادهساز وجود این جریان است به مراتب زمینههای سستشدن فرهنگ عقلانی اسلامی- ایرانیمان را فراهم میکند و به صرف اینکه با نگاه روانشناسانه ایشان را دچار اختلالات روانی و رفتاری بدانیم (که هست) اکتفا نکرده باید به نولباسی اضلاع زر و زور و تزویر و کمکاریمان در نهادینهکردن عقلانیت اعتقادیمان در جامعه بیشتر و بیشتر بیندیشیم؛ اگرچه شعارمان نیز این است که «بهرغم داعیهداران غیب و کشف و شهود/ خمی که مخزن سر خداست، سر بستهست» و هم اینکه «فریب جلوه سالوسیان مخور، کاین قوم/ امیدشان به خدا نه، به زور و زر بستهست».