که متأسفانه هنوز بازشناسی نشدهاند و جا دارد که آثار مکتوب و حتی شفاهی و فولکلور ما یک بار دیگر از این منظر مورد مطالعه و بررسی قرار بگیرند.
سیامک گلشیری که سال گذشته نخستین رمان ایرانی در ژانر وحشت را با داستان حضور دراکولاها در تهران و در کتابی با عنوان «تهران کوچه اشباح» منتشر کرده بود، این روزها با چاپ جدید این کتاب به محافل ادبی بازگشته و گفته است که نوشتن رمانی در ژانر جنایی را نیز به پایان رسانده و قصد دارد بهزودی آن را تحویل ناشر دهد که همین انگیزه خوبی شد تا با او پیرامون ژانر جنایی و وحشت گفتوگو کنیم.
- آقای گلشیری! بهطور کلی چه تفاوتهایی میان ژانر وحشت و ژانر جنایی وجود دارد؟ اساسا میشود این دو را، دو گونه مستقل ادبی در نظر گرفت یا باید آنها را در ذیل یک گروه کلیتر طبقهبندی کرد؟
به اعتقاد من ژانر جنایی و ژانر وحشت دو گونه ادبی مستقلند. درست است که مشابهتهایی با هم دارند اما وجوه تمایزی هم دارند که این دو را کاملا از هم جدا میکند. بهعنوان مثال در داستانهای جنایی معمولا قتل یا قتلهایی اتفاق میافتد و فرد یا افرادی مأمور میشوند که راز آن قتلها را کشف کنند. اغلب این داستانها هم بهمنظور قصهگویی صرف و سرگرمی نوشته میشوند مگر آنکه داستان یک شخصیت محوری داشته باشد که نویسنده بتواند به جنبههای پیچیده شخصیت او نزدیک شود، مثل «سکوت برهها» یا بعضی داستانهای دیگر مشابه آنکه در آنها داستان از جنبه جنایی صرف بیرون آمده و شخصیتها عمق پیدا کردهاند اما ژانر وحشت لزوما به مسئله قتل و جنایت نمیپردازد و آنچه در آن اهمیت اساسی دارد مسئله فضا و مکان است، درست برخلاف ژانر جنایی که در آن فضا و مکان اهمیت درجه اولی ندارند.
- طرح داستانی ژانر وحشت هم تفاوتی با طرح ژانر جنایی دارد؟
نه! اختلاف چشمگیری که قابل ذکر باشد با هم ندارند. در هر دوی این ژانرها طرح، اهمیت اساسی دارد؛ برخلاف بسیاری از رمانها که در آنها طرح، اهمیت چندانی ندارد یا دست کم داستان آن طور که نویسنده از پیش طراحی کرده و اندیشیده پیش نمیرود و مدام عوض میشود.
- این مسئله که یک رمان فاقد طرح داستانی مشخص و منسجمی باشد و داستان قابل بحث و درخور اعتنایی هم باشد کمی عجیب است، به اعتقاد شما اینطور نیست؟
درست است! منظور من هم این نبود که بگویم سایر داستانها طرح ندارند و یا این مسئله در آنها امر ضروری و مهمی نیست؛ قصد من بیان اهمیت طرح داستانی در 2 ژانر جنایی و وحشت در مقایسه با ژانرهای دیگر بود. اساسا برای نوشتن یک رمان نویسنده با شخصیتها و فضای داستانش زندگی میکند و طی این زندگی است که شخصیتها آهستهآهسته شکل میگیرند و فضا و مکان ایجاد میشود و وقایع زندهتر و ملموستر بهنظر میرسد و در این سیر بسیار اتفاق افتاده و میافتد که خط داستانی به جاهایی کشیده میشود که برای خود نویسنده هم غیرمنتظره است. این است که طرح داستانی در این قبیل رمانها نوعی حالت ژلاتینی و انعطافپذیر دارد که ممکن است بارها و بارها عوض شود اما برای نوشتن داستانی جنایی یا ترسناک نمیشود به این شیوه عمل کرد چون نویسنده لازم است بسیاری از مسائل را از پیش بداند و مطابق با آن حرکت کند.
البته در این داستانها هم گاهی جزئیات وقایع تغییر پیدا میکند اما این فقط در حد همان جزئیات است و چارچوب کلی داستان همان چیزی است که از پیش آماده شده و مشخص است. اگرچه ممکن است جنایینویسان هم باشند که به این شیوه عمل نکنند و همراه با داستان شان جلو بروند و به جاهای عجیب و غریبی برسند و کارشان هم درست از آب دربیاید اما این دیگر یک استثنا است و ربطی به بحث ما ندارد؛ در این زمینه نرم رایج همان است که گفتم.
- یکی از مسائلی که بهنظر میرسد در داستانهای جنایی یا ترسناک از اهمیت بالایی برخوردار است مسئله تعلیق است، بهنظر شما جایگاه تعلیق در اینگونه داستانها کجاست؟
بله! همان طور که گفتید تعلیق در این داستانها اهمیت زیادی دارد. به هر حال انکار کردنی نیست که داستانهای جنایی و ترسناک عموما بهمنظور سرگرم کردن مخاطب نوشته میشوند و عمق چندانی هم ندارند بنابراین باید داستان آن قدر جذاب باشد و از تعلیقهای مناسب و بهجا استفاده کرده باشد که بتواند خواننده را تا پایان بهدنبال خودش بکشاند و او را خسته نکند.
- برخلاف ادبیات داستانی آمریکا و اروپا که سابقه نسبتا زیادی در زمینه داستانهای جنایی دارند، ادبیات جنایی و پلیسی در کشور ما هنوز بهطور کامل شکل نگرفته است و نمونه موفقی هم در این زمینه وجود ندارد، به اعتقاد شما این مسئله دلیل مشخصی دارد؟
من با دیدگاه شما خیلی موافق نیستم. درست است که ما در این زمینه بهصورت جدی کار نکردهایم و نویسنده تمام عیار مثل آگاتا کریستی یا ژرژ سیمون نداریم که تنها به ژانر وحشت یا جنایی پرداخته باشد اما این طور هم نیست که بهصورت مطلق چیزی در این زمینه نداشته باشیم و دستمان خالی باشد.
- امکان دارد بهصورت مشخص به نویسنده یا کتاب خاصی در این زمینه اشاره کنید؟
حقیقت این است که من در این زمینه بهصورت جدی تحقیق نکردهام و نمیتوانم در این باره اظهارنظر قاطعانهای داشته باشم اما به هر حال رمانهایی مثل «تهران مخوف» در ادبیات ما وجود دارد که با کمی اغماض میشود آن را در همین گروه دسته بندی کرد.
- بهنظر شما داستانی مثل «بوف کور» را هم میشود در رده داستانهای وحشتناک یا جنایی قرار داد؟
نه! بوف کور رمانی سوررئالیستی است و گمان نمیکنم ارتباط چندانی با این فضاها داشته باشد. درست است که در آن قتلی هم اتفاق میافتد اما بهطور کلی ماجرای رمان خیلی متفاوتتر از ژانر وحشت و جنایی است و اساسا در فضای دیگری روایت میشود.
- «تهران کوچه اشباح» چطور؟ به اعتقاد خودتان این داستان جنایی است یا در ژانر وحشتناک قرار میگیرد؟
من تأکید دارم که این داستان اثری جنایی نیست. در حقیقت این کتاب یک فانتزی برای نوجوانان است که در ژانر وحشت نوشته شده است.
- اما شاید همین تأکید شما بر اینکه داستان در بخش نوجوانان منتشر شود باعث شده که بعضی از منتقدان به برخی کارکردهای تربیتی نامطلوب داستانهای وحشتناک و بهصورت مشخص تهران کوچه اشباح بر نوجوانان اشاره کنند و آن را مورد انتقاد قرار دهند.
من بهعنوان یک نویسنده تنها داستان تعریف میکنم و به جنبه تربیتی آن کاری ندارم. در واقع اهمیتی هم برای من ندارد. من دوست دارم داستانی که در درونم شکل گرفته است را برای دیگران تعریف کنم؛ حالا این قصه، قصه ترسناکی است، خب باشد، چه میشود کرد؟ پرداختن به این مسائل وظیفه من نویسنده نیست و بهتر است همان کارشناسان و متخصصان علوم تربیتی به آن بپردازند.
- ایده نگارش «تهران کوچه اشباح» چطور شکل گرفت و چه شد که تصمیم گرفتید سراغ ژانر وحشت بروید و برای نوجوانان کتاب بنویسید؟
من در دوران کودکی و نوجوانی در محلهای زندگی میکردم که در آنجا گاهی با دوستانم مینشستیم و برای هم داستانهای ترسناک تعریف میکردیم. در واقع تهران کوچه اشباح از همان دوران گرفته شده است و آن خانه و کوچهای که بچهها در داستان به سمتش میروند همان خانه و کوچهای است که من در دوران نوجوانی خودم با آنها روبهرو بودهام.
- آیا استفاده از فضاهای روستایی و بهره بردن از امکاناتی که این فضا در اختیار میگذارد برای ایجاد حس وحشت و عمق بخشیدن به آن از فضاهای شهری مؤثرتر نبود؟
شاید همینطور باشد اما من میخواستم ترس و وحشت را در زندگی و فضای شهری نشان بدهم و تجربهخودم را از فضا و مکانی که آن را میشناسم و با آن زندگی کردهام، بنویسم. شاید اگر دوران کودکی من در محیط روستا سپری میشد حالا شخصیتهای داستانم هم روستایی بودند و یا حتی اگر احساس میکردم که برای ایجاد حس وحشت و باورپذیر کردن آن استفاده از فضاهای روستایی و غیرشهری ضرورت دارد برای مدتی هم که شده به یک روستا سفر میکردم و داستانی در آن فضا و با آن حال و هوا مینوشتم اما چنین ضرورتی را درک نکردم و تنها تجربهخودم از فضا و مکانی که با آن انس داشتم را منتقل کردم و چیزی جز این هم نمیخواستم.